از همه شرایط بیرونی بگذریم خود اوباما با چهره جدید و متفاوتش با قبلیها نماینده جوانان و دوران جدید است. دستگاه انتخاباتی او هم مربوط به دوران جدید است. در حالی که جمهوریخواهان سنتی عمل کردند و شعارهای ده سال پیش خود را دوباره سر دادند.
برای تحلیل انتخابات آمریکا باید به چهارچوبی که انتخابات آمریکا در آن رخ داد توجه کرد. شرایط اقتصادی و سیاسی امریکا و جهان و چندین مسئله فرعی که در دوره چنی و بوش نقش داشتند. برخی مسائل زیر پوست هستند و برخی خیلی در ظاهر و مشخص. عوامل متعددی این انتخابات را شکل میداد و برای آن تعیین کننده بود.
از نظر شرایط اقتصادی در آمریکا از اواخر دوره بوش و اوایل دوره اوباما رکودی شروع شد که تا امروز ادامه دارد. مسائل اقتصادی در امریکا بسیار بسیار مهم و تعیینکننده هستند. انتظارات کلی آن بود که دولت اوباما مسائل مربوط به اشتغال، بودجه و کمبود و توازن آن را حل کند. علاوه بر آن مسائل سیاسی زیادی هم مطرح بود.
راستها سعی میکردند که اوباما را به عنوان یک «دیگری» مطرح کنند. او را به عنوان سیاهپوست معرفی کنند و بگویند او از قشری برخاسته است که معمولا رئیسجمهور نمیشوند یا برخی حاشیههای دست راستی می گفتند که او در امریکا به دنیا نیامده و پدرش هم مسلمان بوده است.
زمانی که بوش کنار میرفت، بحران سیاسی زیادی وجود داشت و بحران اقتصادی هم شروع شده بود. از نظر جهانی هم بعد از هشت سال امریکا هم با اروپا و هم با سازمانهای بینالمللی مثل سازمان ملل و هم با خاورمیانه بحران داشت و در واقع همه جا پر از تنش بود و جامعه امریکا به بیثباتی رسیده بود.
به دلایلی برخی از شرکتهای بزرگ و بنگاههای عظیم اقتصادی و والاستریت از اوباما حمایت کردند. برای اینکه آن ها هم خواستار تغییراتی بودند. از زمان ریاستجمهوری کلینتون، به خاطر خود او و وزیر خزانهداریاش روبن، حزب دموکرات به والاستریت گره خورد و به جناح راست نزدیک شدند. قبل از آن، ائتلاف دیگری حزب دموکرات را تشکیل میداد. کارگران، طبقه متوسط، سیاهان، یهودیها و فرهنگیها ائتلاف سنتی حزب دموکرات بودند.
از این جهت به نظر میرسد زمینه برای حمایت والاستریت از اوباما قبلا آماده شده بود و دیدیم که آنها هم از اوباما حمایت کردند. شاید به این دلیل که تغییرات مهمی در جو امریکا صورت بگیرد. ولی در این چهار سال با اینکه دولت اوباما خیلی معتدل بود و وزیر دارایی و خزانهداری و همه مشاورین اقتصادیاش را از بانکها و سیستمهای قدرتمند اقتصادی آورده بود خواست مناسبات منظمتری را برای والاستریت معرفی کند. اما سیستمهای اقتصادی و وال استریت حتی ازاین نظارت حداقلی هم ناراحت بودند و از اوباما نارضایتی پیدا کردند. پس در این انتخابات خیلی از شرکتهای اقتصادی به طرف جمهوریخواهان و رامنی میرفتند.
تغییرات چند دهه اخیر در دو حزب بزرگ آمریکا
در 20 – 30 سال اخیر تغییراتی در حزب جمهوریخواه صورت گرفت و نفوذ نومحافظهکاران که جنگ طلب هستند در این حزب زیاد شد. در حقیقت تبار و ریشه نومحافظهکاران در حزب دموکرات است. ولی چون در زمان جنگ ویتنام، حزب دموکرات از جنگ حمایت نکرد؛ آنها که جنگ طلب بودند کمکم حزبشان را عوض کردند و به حزب جمهوریخواه پیوستند.
جنگطلبی حزب جمهوریخواه در 25 سال اخیر به خاطر حضور نومحافظهکاران وزن بیشتری یافت. از طرف دیگر از زمان نیکسون و راکفلر به بعد جناح معتدل حزب جمهوریخواه ضعیف شد و این حزب چه از نظر سیاسی و چه از نظر مباحث فرهنگی مثل مذهب و حق طلاق و سقط جنین برای زنان به سمت راست کشیده شد.
از آنجا که حزب جمهوریخواه نزدیکی زیادی هم با راست مذهبی داشت ائتلافهای جدیدی که حزب جمهوریخواه در 20 سال اخیر داشته عمدتا ائتلافهای راست بود. در حقیقت طبقه فوقالعاده ثروتمند صلاح را بر این دید که با همبستگی با جناحهای فرهنگی پایگاه خود را قوی کند و این کار را هم کردند. یعنی با مطرح کردن مسائل فرهنگی، رای بخشی از بدنه اجتماع را هم به دست بیاورند. با اینکه وقتی حزب جمهوریخواه کرسی ریاستجمهوری را به دست میآورد ممکن است سیاستهای اقتصادی اش به نفع بدنه جامعه نباشد ولی با عمده کردن مسائل فرهنگی بخشی از آرا نصیب این حزب شد. البته مسائل نژادی هم مطرح بود. پس در هر دو حزب تغییرات زیادی در سالیان اخیر صورت گرفته بود.
در زمان بوش سیاستهای مالیاتی و اقتصادی و والاستریت به بدنه جامعه صدمه زیادی زد و در این چهارسال سیاستهای اوباما با تلاشی که کرد نتوانست آن مسائل را حل کند و مسائل اقتصادی همچنان عمده بود. اما به خاطر اینکه حزب جمهوریخواه به راست کشیده شده بود و هنوز به دنیای قدیم و شرایط اجتماعی و جمعیتی قدیم تکیه داشت دیگر در جامعه عینی و کنونی امریکا جواب نمی گرفت. البته این موضوع بعد از انتخابات آشکار شد. پلاتفرم حزب جمهوریخواه مسائل تماما راست بود که مسائل فرهنگی و بودجه را عمده میکرد و نظرشان این بود که دولتهای حزب دموکرات مثل دولت اوباما به اندازه کافی از منافع امریکا در سطح جهانی دفاع نمیکنند، به اندازه کافی از دولت اسراییل دفاع نمیکنند، به اندازه کافی با دولت ایران مقابله نمیکنند و نتوانستهاند جلوی فعالیتها و سیاستهای هستهای ایران را بگیرند وآن را ریشهکن کنند. و نتوانسته است جلوی برنامهها و سیاستهای ارزی چین را بگیرد. این شعارهای تند و حاد علیه اوباما از طرف جمهوریخواهان مطرح میشد.
با مقدمهای که در بالا درباره تغییرات دو حزب دموکرات و جمهوریخواه گفتم به مسائل مهم در انتخابات اخیر بپردازیم.
عنصر ذاتی تهاجم در جمهوری خواه ها و صبر در دموکرات ها
یکی از مهمترین مباحث مطرح برای مردم در انتخابات اخیر مسائل اقتصادی بود. حزب جمهوریخواه به این سوال که آیا در چهار سال اول اوباما توانسته است شرایط مناسب اقتصادی فراهم کند پاسخ منفی میداد. این مهمترین نکتهای بود که اپوزیسیون دولت اوباما نسبت به او داشت.
در ذات و DNA جمهوریخواهان تهاجم و در ذات و DNA دموکراتها صبر وجود دارد. مثالی بزنم. در رقابتی که بین جان کری نماینده دموکراتها با بوش در دور دوم ریاستجمهوری بوش وجود داشت جمهوریخواهان حملات گستردهای را علیه او با اینکه انتخابات در اواسط یا اواخر پاییز است، از اوایل تابستان شروع کردند. علیرغم اینکه جان کری در ارتش خدمت کرده بود و جرج بوش چون از سه نسل پیش از خانواده بسیار بسیار ثروتمندی بود به سربازی نرفته بود و این فاکتور بسیار مهمی بود اما با حملات گسترده این نکته مثبت و به نفع جان کری نتوانست فایدهای برای او در بر داشته باشد و به لحاظ تبلیغات گسترده مخالفان او موفق شدند قبل از آنکه وی فرصت توضیحی داشته باشد و اعتراضاتش را به دولت فعلی بوش مطرح کند تخریب و سابقه خدمتش در جنگ ویتنام را مغشوش جلوه دادند و به عدهای پول دادند که بیایند و علیه او صحبت کنند و به هر تقدیر توانستند او را از میدان به در کنند. هنوز تابستان تمام نشده بود که نتیجه کار کاملا معلوم بود.
رویکرد و شیوه های نوین اوباما
اما این بار اوباما نماینده نسل و دوره جدیدی بود. ما این را به لحاظ جامعهشناسی بعد از چهار سال فهمیدیم. گروهی که به اوباما کمک کرد افرادی بودند که سنشان کمتر بود و شبکههای اجتماعی به نفع اوباما بود و شرکتهایی مثل گوگل هم به او در چهار سال پیش کمک کرده بودند.
پس از نظر ساختار بسیج افراد، اوباما در چهار سال پیش بسیار قوی عمل کرده بود و علاوه بر حمایت افراد ثروتمند و بانکها، افراد عادی را هم تشویق میکردند که با 5 دلار یا 10 دلار مشارکت کنند. این کار دو معنا داشت. هم قاعده هرم حامیان دموکراتها را وسیعتر میکرد و ضمن آنکه پول زیادی جمع میشد، آن فردی هم که مثلا پنج دلار کمک کرده بود تعهدی پیدا میکرد و جزو سیستمی به لحاظ مدیریتی و فکری میشد که در طول چهار سال ارتباطشان قطع نشده و هفتهای یک یا دو ایمیل برای کسی که کمک کرده بود میآمد و این پدیده جدیدی بود.
برنامههای جالب و جذاب و پرطرفداری هم طراحی و پیشبینی شده بود که مثلا در قرعه کشیهای ده دلاری هر کس برنده شود به کاخ ریاستجمهوری میرود و با اوباما پس از پیروزیاش دیدار و صحبت میکند.
اینها ترفندهایی بود که مشارکت جوانانی که عضو کمپین بودند را حداکثری میکرد. ماشین انتخاباتی اوباما خیلی تکنولوژیک و امروزی بود. این مشارکت بسیار مهم است. علاوه بر کمک مالی مردم به لحاظ سیاسی احساس وابستگی به آن جریان میکنند. پس بستری که در چهار سال پیش و در طی دوران اول ریاستجمهوری اوباما ساخته شده بود به پیروزی او در دور دوم هم کمک کرد.
دستگاه تبلیغاتی اوباما نشان داد که فوقالعاده قوی و تاثیرگذار است. تلفنزدنها و ایمیلزدنها و خانه به خانه در زدنها را خوب بسیج و سازماندهی کرده بودند. ولی جمهوریخواهان هنوز دارای سیستم سنتی بودند. اینها به لحاظ ساختاری سوای سیاستهای دو حزب بود. اما از همه شرایط بیرونی بگذریم خود اوباما با چهره جدید و متفاوتش با قبلیها نماینده جوانان و دوران جدید است. دستگاه انتخاباتی او هم مربوط به دوران جدید است. در حالی که جمهوریخواهان سنتی عمل کردند و شعارهای ده سال پیش خود را دوباره سر دادند.
اوباما نماینده نیروهای آینده آمریکا
نکات دیگری نیز در رابطه با پیروزی اوباما علاوه بر دلایل ساختاری و کمپین انتخاباتی او وجود دارد. یکی آنکه جامعه آمریکا در حال تغییر و تحول است چه به لحاظ اقتصادی و سیاسی و چه به لحاظ فرهنگی و از همه مهمتر ازنظر دموکراسی و جمعیتی. دیگر سفیدپوستها اکثریت سابق را ندارند و پتانسیل نیروهای دیگری هم بالفعل شده و فعال شدهاند و اینها همه در نتیجه این انتخابات موثر بودند.
اوباما در معرفی و اعلام سیاستهایش توانسته بود رای 53 درصد زنها را به دست آورد. او حمایت نسل جدید و جوانان را هم داشت. سیاهپوستها که 12 درصد رای و لاتینها مثلا اسپانیاییها که در ده درصد از کل رای سهیم بودند. پس همراهی اکثریت زنها، جوانها، سیاهپوستها و لاتینها به پیروزی او بر جمهوریخواهان که هنوز سنتی بودند کمک کرد. به لحاظ جامعهشناسی اینها همه نیروهای آینده هستند و جامعه به سمت آنها میرود و به سمت پلاتفرم حزب جمهوریخواه نمیرود. این خیلی امیدوارکننده حتی برای آینده است. سیاستهایی که در این دوره انتخاباتی جمهوریخواهان بر آنها اصرار میکردند و پلاتفرمهای شان فقط این بود که میانسالان سفیدپوست را جلب کند. برای جلب رای آنها به زنها اهمیت کمتری داده میشد. و نیز بیاهمیتی نسبت به سیاهپوستها، توهین و خارجی دانستن لاتینها، مهاجرین، مسلمانان، چینیها و…، همه موثر بود.
پس به خاطر تفاوت پلاتفرمهای دو حزب، در عمل دیدیم که آنچه اوباما معرفی کرده بود واقعیتر بود و مورد اقبال بسیار بیشتری قرار گرفت.
ساختار انتخابات در آمریکا
در امریکا 50 ایالت وجود دارد. در انتخابات ایالتهایی که معلوم بود به دموکراتها رای میدهند به ایالتهای رنگ آبی معروف هستند مثل نیویورک، نیوجرسی، ماساچوست، کالیفرنیا، واشنگتن و اورگان.
ایالتهایی که کاملا مشخص بود به جمهوریخواهان رای میدهند به ایالتهای رنگ قرمز معروف هستند مثل تگزاس، آرکانزا، تنسی، آلاباما، آریزونا و کانزاس.
اما 9 ایالت میانی که معلوم نیست به کدامیک از دو حزب رای میدهند بسیار تعیینکننده هستند مثل نوهمپشایر – ویرجینیا – اوهایو – فلوریدا – آیووا – نوادا – کلورادو – ویسکانسن – میشیگان – کارولینای شمالی.
رامنی و اوباما بیشتر وقتشان را در این نه ایالت گذاشتند تا رای آنها را به دست آورند. هر ایالتی متناسب با جمعیتی که دارد نماینده و حق رای دارد. به آن الکترال وت گفته میشود. انتخابات در امریکا در یک شب دو جور صورت میگیرد. یکی انتخابات نمایندگان ایالتهاست یا همان الکترال وت است و یکی هم رای مردم است.
نوهمپشایر جمعیتش کم و جمعا 4 الکترال وت دارد و نیویورک که جمعیت زیادی دارد 29 الکترال وت دارد. فلوریدا 25 رای دارد.
کسی در انتخابات پیروز میشود که 270 رای بیاورد. یعنی فرق نمیکند جمعیت آمریکا بیشتر به چه کسی رای بدهد. مثالی بزنم. الگور که با بوش در دور اول رقابت میکرد مردم بیشتری از نظر تعداد به او رای دادند اما بوش برنده شد چون رای نمایندگان ایالتها یا الکترال وت را بیشتر داشت.
قبل از انتخابات وضعیت رامنی و اوباما برابر بود. نظرسنجیها با تفاوت اندکی 50 – 50 را اعلام میکردند، اما گفته میشد هر کس رای غالب دو ایالت اوهایو و فلوریدا را به دست آورد، پیروز خواهد شد. در تمام انتخابات ریاستجمهوری دورههای قبل هم این حساسیت وجود داشت. زمان کلینتون، زمان جرج بوش و در دور اول اوباما، اوهایو به فرد پیروز رای داده بود. به همین علت رامنی و اوباما قبل از انتخابات زمان زیادی برای جلب آرای مردم اوهایو صرف کردند. مرتب به آنجا میرفتند و هفتهای یک سخنرانی در آنجا صورت میدادند و ماشین انتخاباتیشان را در آنجا فعال کرده بودند.
پیروزی قاطع اوباما
در انتخابات اخیر ساعت یازده شب اوباما را پیروز اعلام کردند و این قبل از آن بود که رای اوهایو و فلوریدا معلوم شود. چون در آن ساعت او بیش از 270 رای نمایندگان ایالتها را به دست آورده بود. معنی این پیروزی آن بود که او در ایالات میانی هم برنده شده بود. او آنقدر وضعش خوب بود که نیازی به رای اوهایو نداشت. تعداد آرای ایالتی او بیش از 300 بود. همه ایالتهای میانی بجز کارولینای شمالی به او رای داده بودند.
تفسیر من از پیروزی قاطعانه اوباما این است که پلاتفرم جمهوریخواهان به دنیای قدیم جواب میداد. اتفاقات جدید را خوب درک نکرده بودند و دربرگیرنده نیازهای زنان، جوانان، سیاهپوستان و لاتینها و نسل جدید نبود. زبان حزب دموکرات و اوباما به جامعه جدید امریکا نزدیکتر بود. ضمن اینکه جامعه امریکا تغییر کرده است و دیگر پلاتفرم حزب جمهوریخواه جواب نمیدهد.
مسئله ایران و خاورمیانه
از زمان تشکیل دولت اوباما، شرایط برای ایران سخت شده است و تحریمهای خیلی وسیع و شدیدی وضع شد. فروش نفت ایران نصف شد. تحریمهای اقتصادی تاثیر فراوانی بر ایجاد بحران در جامعه ایران داشت. مسائل اقتصادی و ارزی در ایران به وضع فعلی در آمد.
اوباما از نظر شخصی، فرد فرهیختهای است. سابقه زندگیاش با دیگران فرق دارد. او با مادرش زندگی کرده است. والدین او آدمهای زحمتکشی بودهاند. او مدتی در نیویورک بود و در دانشگاه با ادوارد سعید آشنا شد. اوباما اپوزیسیون سیاسی – فرهنگی را میفهمد. ظلم اجتماعی را میفهمد. هژمونی را در دانشگاه کلمبیا خوانده و آن را میفهمد. کرسی ریاستجمهوری امریکا، یک کرسی عادی نیست. باید از هژمونی آمریکا در آن دفاع کرد. اگر از هژمونی آمریکا دفاع نکند مواضعش ضعیف میشود.
وظیفه کرسی ریاستجمهوری امریکا این است که از منافع اسراییل به طور استثنایی حمایت کند. علیرغم اینکه شهرکسازی در مناطق فلسطینی و در زمینهای اشغالی غیرقانونی است اما آمریکا به آن اعتراضی ندارد و انعکاس آن در رسانههای آمریکا برخلاف اروپا هرگز دیده نمیشود.
اوبامای فرهیخته/ اوبامای حافظ هژمونی آمریکا
به نظر من اوباما پارادوکس ویژهای است. از نظر انسانی خیلی فرهیخته است اما در موقعیتی است که مسئول هژمونی آمریکا هم هست. از این نظر فشار روی ایران را خیلی زیاد کرده است. نمیتواند با لابی اسرائیل دربیفتد. با همه اینها فرق زیادی با جمهوریخواهان دارد.
نومحافظه کاران از زمان ریگان یعنی حدود 25 سال است که از حزب دموکرات به جمهوری خواه رفته اند. آنها فوق العاده جنگ طلب هستند. دید آنها نسبت به سازمان ملل متفاوت است. اوباما برای سازمان ملل جایگاه ویژه ای قائل است اما نومحافظه کاران اصلا احساس می کنند امریکا حقی ماورای توافق ها و معاهدات بین المللی دارد و جایگاه آمریکا ویژه و منحصر به فرد است و نباید هژمونی اش مورد سوال قرار گیرد.
افراط یک میانه رو؛ رامنی
رامنی از شاخه معتدل جمهوری خواهان برخاسته است اما برای اثبات محافظه کار بودن و دست راستی بودن خود به حزب جمهوری خواه آنقدر افراط کرده که از آن سوی بام افتاده است. او فرماندار ایالت ماساچوست بود. یک فرماندار جمهوری خواه لیبرال و برای اینکه وجهه خود را عوض کند در یک سال اخیر خیلی شعارهای راست افراطی داد. به طوری که با اینکه ایشان قبلا فرد بسیار معتدل تری بود اما تمام جنگ طلب های دولت بوش گرد او را گرفتند و به دستگاه انتخاباتی او وارد شدند. این نکته به چشم مردم عادی دیده نمی شد اما کارشناسان و متخصصان که این موضوعات را تعقیب می کردند متوجه این موضوع شدند و نومحافظه کاران و جنگ طلبان و عوامل موثری که در جنگ عراق دور و بر چنی و بوش بودند حالا به رامنی نزدیک شده بودند. این مهم بود که آنها از اوباما ناراضی هستند و کار او را ناکافی می دانند چه در مورد مسائل ایران و چه اسرائیل و چه چین(1).
آنچه آنها در تبلیغ خودشان می گفتند این بود که اگر ما بر سر کار بیاییم عملکرد متفاوتی با اوباما خواهیم داشت و این نشان می داد آنها شرایط دیگری برای ایران و منطقه در برنامه شان دارند.
رامنی نه تنها هم دانشگاهی نیانیاهو بود بلکه پس از دانشگاه هم دوستی شان را ادامه دادند. آنها با هم خوب کار می کردند و در زمانی حدود دو ماه قبل از انتخابات او به طور غیرمستقیم در انتخابات دخالت می کرد و مردم را به رای دادن به رامنی تشویق می کرد و برای اولین بار علیه او در امریکا عکس العمل ایجاد شد که نیانیاهو نباید در انتخابات امریکا دخالت کند و خبرنگاران هم از این حرف او ناراحت شدند. او می گفت به کسی رای دهید که رابطه اش با اسراییل خوب باشد و تمامیت ارضی اسراییل را بیشتر به رسمیت بشناسد.
روزنامه هاآرتص روزنامه لیبرال و مترقی ای است اما مطالبی که در آنجا چاپ می شود در آمریکا چاپ نمی شود. چون رابطه امریکا بیشتر با جناح راست اسراییل گره خورده است و نه با جناح معتدل آن. برای همین انتخاب دوباره اوباما برای ایران مثبت تر است. اما چون این دوره، دوره دوم ریاست جمهوری اوباماست او ملاحظه ای برای انتخابات بعدی ندارد و دستش بازتر است اما خیلی هم امکان مانور ندارد چون درست است که خودش دیگر رئیس جمهور نمی شود اما حزب دموکرات که از دور کنار نمی رود و اجازه نمی دهد که اوباما به ایران خیلی امتیاز بدهد.
پیش بینی دو روند در رابطه با ایران
حدس تمام متخصصان این است که اوباما برای ایران برنامه خاصی دارد. من دو روند را پیش بینی می کنم یکی اینکه اوباما شخصا مایل است با ایران این مسئله را با گفتگو و نه با جنگ حل کند و به توافق قابل قبولی برسد. ولی باید به این نکته توجه کرد که شرایط سیاسی امریکا طوری است که چندان اجازه نمی دهد که به ایران امتیاز زیادی داده شود. یا حتی به اندازه ای که حق ایران است. مثلا حق ایران است که تحت ام پی تی بتواند غنی سازی اش را انجام دهد. فرق دولت اوباما با اسراییل این است که قبل از انتخابات اسراییل می گفت دولت ایران باید فعالیت هسته ای خود را حتی از نوع صلح آمیزش کاملا متوقف کند. اوباما می گفت ایران نباید سلاح هسته ای داشته باشد.
نتانیاهو فشار می آورد که اوباما خط قرمزش را با ایران تعیین کند و اوباما از این موضوع طفره می رفت و این باعث تنش می شد. دیپلمات ها، خاورمیانه شناسان و متخصصین همگی می گویند یک پنجره ای ایجاد شده که اوباما برنامه جدیدش درباره ایران را اعمال کند چون اگر بنا باشد که درخواست های قبلی اش را دوباره تکرار کند که نتیجه ای نخواهد داشت. ایران هم اگر درخواست های سابق اش را داشته باشد به نتیجه ای نمی رسد اگر آنها هر کدام با زبان دیگری درخواستشان را تکرار کنند که فرقی در نتیجه ندارد و راه حلی در بر نخواهد داشت. هنر آن است که درخواست هایی بشود که برای ایران پذیرفتنی باشد و به مرحله ای برسد که این تنش ها کم شود و بعد بتواند به تعادل برسد. نفوذ لابی صهیونیست ها طوری است که فشار آنها به سمتی است که اوباما به ایران امتیاز ندهد.
اینکه جنگ نیست برای دو طرف و برای منطقه خوب است. اگر اوباما همین فشارها را هم ادامه دهد بحران آمیز است. و نه برای آمریکا خوب است و نه برای ایران. ممکن است اتفاقاتی بیفتد که پیش بینی ناپذیر باشد. آیا اوباما توان این کار را خواهد داشت؟ یک عده می گفتند وقتی اوباما انتخاب شد نه تنها از بوش بهتر نبود بلکه بدتر هم بوده است. از یک زاویه نگاه کنیم می بینیم درست است. تحریم ها و فشارها را بیشتر کرده است. اما ما معتقدیم رامنی می توانست به مراتب برای ایران بدتر باشد. کسانی که برای گفتکو با ایران فشار می آورند معتقدند اوباما چهار سال پیش برای انتخاباتش یک نوع مشاورانی داشت ولی وقتی دستگاه دولتی اش راه افتاد همه مشاورین اش کسانی بودند که همه با جنگ عراق موافق بودند.
با همه اینها ما امیدواریم که اوباما سیاست عاقلانه ای را دنبال کند و این نیرو را داشته باشد که در مقابل فشارهای امریکا برای جنگ ایستادگی کند. ناگفته نماند لابی اسراییل در کنگره (یعنی هم مجلس شورا و هم مجلس سنا) در جامعه حضور و نفوذ زیادی دارد و بعضی وقت ها تلاش هایی می کنند. اما به طور کلی سیاست خارجی به عهده قوه مجریه و دولت است و دولت بوش هم خیلی از این موضوع برای تصمیماتش استفاده کرد. یعنی خیلی راحت دولت می تواند اعلام جنگ کند. اما چالش های اوباما الان هم لابی اسراییل است و هم کنگره. ولی بخش بزرگی از جامعه سیاسی امریکا علاقه مند است که این مسئله بدون جنگ حل شود.
پاورقی
(1) مراجعه شود به:
http://www.meisami.com/Cheshm/Cheshm/Cheshm/ch74/ch74-35.htm
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.