اوباما با ایران نمی‌جنگد، دچار مرگ تدریجی می‌کند

دوره‌ای شده که اپوزیسیون درون و بیرون ایران رسما باید بگویند که مذاکره با امریکا و اسراییل تابویش شکسته شده است. اسراییل باید احساس کند که ایران برایش خطر بالفعل نیست. قهر کردن مهم نیست، اما خطر ایجاد کردن مهم است.

در امریکا بنیان سیاست خارجی در کمیته‌ای به نام کمیسیون سه‌پایه (جمهوریخواهان، دموکرات‌ها و نیروهای مستقل) ریخته می‌شود که حتی اگر بخواهد پادگانی در امریکا یا پادگانی از امریکا در جهان بسته شود ابتدا در این کمیته طرح می‌شود و با توجه به نظر این کمیسیون، رئیس‌جمهوری که متعلق به یک حزب است آن نظر را اجرا می‌کند.

تفاوت دو حزب در دوره اول و دوم

دوره اول دست رئیس‌جمهور برای سیاست خارجی باز نیست. اگر رئیس‌جمهور بخواهد پدیده‌ای به نام گفتمان مستقیم را پیش ببرد عموما در دوره دوم دستش بازتر است، برای اینکه در دور اول بیم آن می‌رود چنانچه طرحش به شکست بینجامد انتخاب در دور دوم را تحت تاثیر قرار داده و به خطر بیندازد.

من تفاوت دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه را در رابطه با ایران در نگرش‌شان به مسئله اتمی نمی‌دانم. مسئله ناسازگاری و ناخوانی آنها از زمان انقلاب، اینک در مسائلی مثل انرژی هسته‌ای متبلور و متجلی شده است.

اصولا هواداران اساسی حزب جمهوری‌خواه اقدام به جنگ یا معامله را راحت‌تر انجام می‌دهند. مثلا معامله‌های بزرگ امریکا با جهان در سال‌های 1960 از جمله با چین را جمهوری‌خواهان انجام دادند یا در رابطه با ایران در زمان ریگان شاهد بودیم که چگونه وارد شدند تا با آقای رفسنجانی معامله‌ای انجام دهند. این روش و متدلوژی جمهوری‌خواهان است و در دو کلمه «خشن» و «اهل معامله» می‌توان آنها را تعریف کرد.

مسئولین‌ ایران دو چهره ایجاد کرده‌اند: یکی چهره‌ای خشن با اتکا به رجزخوانی کردن و دوم چهره‌ ناقض حقوق بشر و نبود دموکراسی در ایران. در برخورد با رجزخوانی‌های مسئولین ایرانی، ترجیح امریکایی‌‌ها درگیری مستقیم تقابلی با هدف تلاشی است نه تعاملی. درباره نقض حقوق بشر و کارهای غیرانسانی؛ ایران ابزاری به دست آن ها داده که هر رئیس‌جمهوری که سر کار بیاید مخصوصا از حزب دموکرات، اگر بخواهد نرمش نشان دهد این ابزار (نفض حقوق بشر) علاوه بر آنکه به مردم ایران صدمه می‌زند خارجی‌ها را برای ارتباط نرم با ایران ضعیف می‌کند.

چهره رجزخوانی ایران هم در مواردی مثل ادعایی که در مورد اسرائیل کرده، ورود به بحث صحت و سقم هولوکاست و یا اصلا وجود یا عدم وجود اسرائیل؛ مسئله‌ای جدی به وجود آورده است.

او در مقایسه با جمهوری‌خواهان سیاست زجرکشی روانی یعنی مرگ تدریجی دارد. حزب دموکرات و آقای اوباما سیاست برخوردی‌شان با ایران اجماع جهانی و اجماع منطقه‌ای است. آن ها می‌خواهند بیشتر کشورهای اروپایی علیه ایران واکنش نشان دهند. زمانی امریکا خودش وارد می‌شود که مسئله بسیار جدی شده باشد.

چشم انداز آینده منازعه هسته ای

اگر سیاست کنونی ایران در قبال نزاع هسته‌ای را در میان گزینه‌های مطروحه بررسی کنیم من به عنوان یک ایرانی – امریکایی و یک دموکرات آزادیخواه و در عین حال پایبند به صلح امید آن دارم که بازی برد – برد اتفاق بیفتد.

اما چگونه می‌تواند بازی برد – برد اتفاق بیفتد؟ سیاست خارجی امریکا را فردی به نام کنس پولاک مدون کرده است. وی در سال 2009 کتابی به نام «کدام راه به ایران؟» نوشت که در آن راه‌های 1- دیپلماتیک 2 – نظامی 3 – تغییر رژیم و 4 – کنترل را بررسی کرده است.

در مورد راه دیپلماتیک می‌گوید ترغیب و تشویق و بعد با هم مستقیما مذاکره کنیم.

در مورد راه نظامی گزینه اشغال، حمله هوایی یا حتی حمله اسرائیل به ایران را طرح می‌کند.

در مورد تغییر رژیم، دفاع از جنبش توده‌ای در ایران، تشویق به تحریک و شورش مثل کاری که امید دارد مجاهدین برایش در ایران انجام دهند یا دفاع از کودتا در ایران.

گزینه آخر، مسئله کنترل است یعنی کنترل کردن ایران.

این شرایط را ما در این 34 ساله داشتیم. من سه سال پیش معتقد بودم با آمدن آقای اوباما این دوره دیگر به سر رسیده است. دوره نه جنگ و نه صلحی که با کنترل ادامه داشته، باید، یا به دوره جنگ یا به دوره صلح تغییر یابد. الان در این مرحله هستیم. به خاطر این که ما از کنترل بیرون بیاییم. مسئله تغییر رژیم، مسئله آمریکا نیست مسئله امریکا کنترل ایران است که در این مرحله به انتخاب بین دو گزینه رسیده است.

حال گزینه‌ها را مجددا بررسی می‌کنیم.

1 – ایستادگی ایران ، ادامه تحریم ها و رفتن به سمت جنگ

2 – عقب نشینی ایران و پذیرش شرایط غرب

3 – بازی برد – برد به نفع طرفین نزاع

4 – پیروزی ایران وپذیرش ایران هسته ای توسط غرب

پذیرش ایران هسته‌ای تقریبا غیرممکن است. اما عقب‌نشینی ایران یک احتمال 50 – 50 است و اینکه وارد مرحله‌ای شود که از چانه‌زنی دست بردارد.

چون ایران چیزی برای چانه زدن و معامله ندارد. امریکا در 4 سال گذشته سیاستش به ترتیبی بود که الان نفت خاورمیانه مسئله حیاتی برای امریکا نیست. اولا از جاهای دیگر هم می‌تواند تهیه کند و ثانیا استفاده از نفت در خاورمیانه برای امریکا نبض حیاتی شریان اقتصادی جهانی را می‌خواهد در دست داشته باشد که در یک بخش آن چین، روسیه، برزیل، آفریقای جنوبی و هند قرار دارند و در بخش دیگر هم کشورهای اروپایی. در اصل نفت ابزار مبادله امریکا برای کنترل جهانی شده است. لذا در این شرایط و با توجه به محاصره اقتصادی که سهمگین‌ترین محاصره اقتصادی تاریخ امریکاست که حتی در افریقای جنوبی هم چنین کاری نکردند زمینه ای برای چانه‌زنی برای ایران نمانده است و شرایطی که ایران می‌خواهد برای غرب بگذارد باید به گونه‌ای باشد که قاطعانه وسط بیاید و رل بازی کند. اینکه ایستادگی بکند و به جنگ بینجامد با تاریخچه‌ای که از ایران سراغ دارم، چنین نیست و در دقیقه 90 ممکن است کوتاه بیایند. ولی من توصیه جدی‌ام هم به ایران و هم به آمریکا این است که با باروت بازی نکنند. هر گونه حرکت کوچکی در آب‌های بین‌المللی می‌تواند به انفجاری بینجامد که به دیر عکس‌العمل نشان دادن و دقیقه 90 حرکتی نشان دادن نیانجامد.

ولی برای بازی برد – برد ایران چه کاری باید انجام دهد؟ به نظر من ایران باید جدی وارد این مرحله شود و چیزهایی که امریکا روی آن حساس است را قبول کند. یکی دخالت ایران در خاورمیانه است که امریکا چنین نقش و سهمی را برای ایران قائل نیست. ایران باید قبول کند که چه قیمتی می‌پردازد و چه چیزی کسب می‌کند؟ آیا دخالت در دره بقاع که سیاست اول زمان جنگ ایران و عراق و دعوای ایران و امریکا بود، نتیجه می‌دهد؟ به نظر من دیگر نتیجه نمی‌دهد.

پهلو گرفتن در مسئله لبنان و حماس فلسطین و منافع بزرگی در غرب را از دست دادن، آیا به سود ایران است؟ به نظر من ایران دیگر آن بازی را هم نمی‌تواند بکند.

مسئله را بیشتر بشکافم. هیچ رئیس‌جمهوری مثل آقای اوباما از درون عمل نکرده است. او زجر کش می‌کند. ایشان کاری می‌کند که طرفداران حقوق بشری‌اش -چون دموکرات‌ها نسبت به جمهوری‌خواهان بیشتر حقوق بشری هستند- اعتراض نکنند. کسی متوجه نیست که چند نفر مردم در عراق یا ایران با محاصره اقتصادی شدید هلاک می‌شوند. او اعتراض جهانی را با خود نمی‌آورد. خودش به تنهایی وارد بازی نمی‌شود. غرب را نفی نمی‌کند. با این سیاست اجماعی که به وجود آورده است خطری را برای ایران ایجاد کرده که امکانات قبلی اش را از دست داده است. ایران عملا راه و امکاناتی که قبلا داشت و متاسفانه به جای اینکه از آنها استفاده و معامله کند، را دیگر ندارد. متاسفانه این اخلاق ایرانی‌هاست که معامله نمی‌کنند چانه می‌زنند. غربی‌ها گفتگو می‌کنند، ایرانی‌ها چانه می‌زنند. غربی‌ها وقتی چیزی را می‌خواهند نسبت به ایرانی‌ها صریح‌تر هستند و می‌گویند این را به این قیمت می‌خواهم می‌دهی یا نه؟ اما ایرانی‌ها وقتی یک چیزی می‌خواهند فورا چانه می‌زنند که آیا به قیمت کمتر می دهی یا نه؟

حالا چرا من بازی برد – برد را امکان‌پذیر می‌دانم؟ چون دیگر نمی‌تواند امکان هسته‌ای را برای خودش نگه دارد و اینطور هم نیست که مثل گذشته شرایط غرب را رد کند. و اینطور هم نیست که بتواند با ایستادگی دوام بیاورد. تصور کنیم دلار هزار تومان با سه هزار تومان چقدر تفاوت دارد؟ معنی‌اش این است که اگر کسی سه نان برای خانواده‌اش می‌توانست داشته باشد حالا تنها یک نان دارد. لذا اگر ایران بخواهد بازی برد – برد داشته باشد باید بر سر کاری که می‌خواهد انجام دهد معامله کند. این فقط خواسته و آرمان من از صمیم قلب نیست بلکه تنها این خواسته می‌تواند ثمره دهد. در مورد غرب می‌بینیم ثمره می‌دهد.

غرب آماده جنگ دیگری نیست. 16 تریلیون بدهی آمریکا قدرت جنگندگی را از آمریکا گرفته است. اوباما قرار است در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، شالوده اقتصاد امریکا را بیشتر و بیشتر به سوی اقتصاد غیرجنگی سوق دهد. لذا امریکا هم علاقه‌ای به تغییر رژیم ایران حداقل در این مقطع زمانی ندارد. امریکا بویژه دولت آقای اوباما می‌خواهد ایران را بر سر میز معامله بیاورد. اما نمی‌خواهد این کار را با جنگ بکند.

پس، از گزینه‌های آقای کنس پولاک گزینه تغییر رژیم در حال حاضر مد نظر امریکا نیست. حمله هوایی و اشغال را هم مد نظر ندارد. شورش‌ها را برای استفاده اهرمی از آنها می‌خواهد مثل ابزارهای مجاهدین یا ترورها و کشتن عابمان فیزیک و اتم ما در ایران. اما مسئله جدی آمریکا اینها نیست مسئله جدی‌اش راه کنترل کردن با تحریم‌های اقتصادی تند و برخوردهای جدی در خاورمیانه و بستن راه بر کشتی‌های ایران است که خیلی خطرناک است.

برای امریکا هم خطرناک است که وارد جنگ ناخواسته‌ای بشود. قدرت‌های بزرگ می‌توانند جنگ را آغاز کنند ولی نمی‌توانند زود آن را جمع کنند.

با شرایطی که آمریکا دارد و می‌خواهد اقتصاد خود را شکل دهد چندان آمادگی ندارد مثل سال 2003 عمل کند که آقای خاتمی آماده مذاکره بود و خیلی ایران جلو آمد ولی در دوره آقای بوش، آقای چنی و معاونش دستور داد که برویم برای تغییر رژیم و تغییر نظام.

غرب به دنبال دو چیز است رفاه و آموزش زندگی. مردمشان به این دو چیز عادت کرده‌اند. اگر چنانچه کسانی یا کشورهای کوچکی مثل ایران بخواهند این را از آنها بگیرند آنها برای حفظ استانداردهایی که دارند دست به هر کاری می‌زنند. لذا باید به ایران توجه داده شود که وارد این بازی‌ها نشود. عده‌ای می‌گویند خوب امریکا باید ایران اتمی را تحمل کند مثل اتحاد جماهیر شوروی.

اما باید گفت اتحاد جماهیر شوروی وزنه‌ای بین‌المللی است در سیاست‌های امریکا؛ اما ایران دیگر جای چانه‌زنی ندارد و نمی‌تواند توقع داشته باشد که وزنه‌ای که آمریکا آن دوره به شوروی داد حالا به ایران بدهد. پس این امکان هم وجود ندارد و لازم است که ایران توجه بیشتری به موقعیتش بکند.

در پایان اگر قرار باشد حمله‌ای به ایران و کشورهای خاورمیانه در این مقطع زمانی شود این جناحی که آبرویش در سطح آمریکا و در سطح بین‌الملل رفته این کار را نخواهد کرد. جناحی این کار را انجام خواهد داد که جهان سیاست نرم‌افزاری او را تایید می‌کند. و نظر لطف به سیاست‌هایش دارد. من این را در بازجویی‌هایم در ایران هم گفتم وقتی که در شرایط انفرادی قرار داشتم.

لذا ایرانی‌ها چه در نظام و چه در بیرون آن، فکر نکنیم که اگر منافع امریکا به خطر بیفتد آقای اوباما چک سفید داده که هیچ گاه کار خشونت‌باری علیه ایران نخواهد کرد. امیدوارم  هم ایران و هم آمریکا سیاست نه جنگ و نه صلح را کنار بگذارند.

علت اینکه رل اسراییل را عامدانه پررنگ نکردم این است که اسراییل سیاستش با امریکا حفظ جدی رقابت‌های بزرگترین نیروهای اتمی جهانی یعنی روسیه است.

تمام نیروهای نظامی که امریکا از نظر اتمی می‌خواهد برای کنترل داشته باشد؛ در اسراییل می‌تواند داشته باشد. اسراییل یار غاری است که هر چند گله و اختلاف با هم داشته باشند از امریکا جدایی‌ناپذیر است.

اسراییل را به عنوان حرکت استراتژیک بین‌الملل امریکا از یک طرف و مسئله امنیت خودش در خاورمیانه از طرف دیگر باید دید. یک سیاستمدارکه به فکر ایران و منافع ملی ایران است باید در این روزها دو کار انجام دهد: مشارکت درونی را که ضامن حفظ روحیه مردم است برای اقتدار دائمی ایران به وجود آورد. و دوم تعامل و گفتمان را بدون رجز خوانی با کشورهای جهان از جمله امریکا و اسراییل انجام دهد.

باید صراحتا بگویم که دوره‌ای شده که اپوزیسیون درون و بیرون ایران رسما باید بگویند که مذاکره با امریکا و اسراییل تابویش شکسته شده است. اسراییل باید احساس کند که ایران برایش خطر بالفعل نیست. قهر کردن مهم نیست، اما خطر ایجاد کردن مهم است.

اسراییل هر گاه احساس کند که جهان اسلام، جهان خاورمیانه و جهان عرب و ایران نزدیکی‌شان خطری برای اسرائیل دارد به هر ابزاری دست می‌زند که این اتحاد را بشکند. لذا اگر سیاستمداری به درستی در خدمت منافع ملی ایران است باید از همین الان تمرکزش را بگذارد بر مشارکت درونی و بازکردن فضای درونی و مردم را در اتحاد و در دفاع از منافع ملی مستحکم کند و در خارج هم هیچ احساس ترس و خطری را به هیچ کشوری به ویژه در این مرحله به همسایگان خودمان و به اسراییل و امریکا ندهد.اگر این دو کار انجام شود بازی برد – برد می‌شود . مسئله اتمی دفیوز می‌شود یعنی فیوزش کشیده می‌شود و زمینه برای رابطه جدی به وجود می‌آید.

* نویسنده عضو اتحاد جمهوری‌خواهان ایران و پژوهشگر مستقل در مرکز صلح دانشگاه یوسی‌آی کالیفرنیاست.

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله