مهدی محمودیان ایستاده بر آرمان

این عزیز می گفت: «قصد غلو ندارم …. امروز واقعه دادگاه محمودیان من را ناخواسته به یاد دادگاه خسرو گلسرخی و فیلم معروف دفاعیات وی انداخت … محمودیان با جسارت با قاضی صحبت می‌کرد و مسائلی که هیچ کس جرات بیان آن را، آن هم در مقابل فردی چون قاضی مقیسه نداشت مطرح می‌نمود …» وی در ادامه شرح واقعه دادگاه افزود: «آنچنان نطق محمودیان جسورانه بود که من به خود می لرزیدم …»

زمانه بس غریبی است. مردگان به یُمن این دولت زنده اند و زندگان مرده، اسیران بس آزاده‌اند و آزادگان اسیر، روزهای‌مان تاریک است و دلهای‌شان تاریک‌تر و در پس این همه تاریکی، باریک پرتوی از نور امید به وعده الهی ست که ما خسته دلان را به روزی روشن نوید می دهد و زنده نگه مان می دارد.

این قلم گرچه تاکنون اسیر بود ولی گویا سودای آزادی در سر می پروراند. آری ! این قلم تاکنون اسیر ترس بود … ترس هم دارد که در این بازار پر رونق نامردی از مردی بنویسی … از مردی بنویسی که همچنان ایستاده است، ایستاده بر آرمان و آن مرد کسی نیست جز مهدی محمودیان.

مهدی در نخستین دیدار

نخستین بار مهدی محمودیان را در اوین دیدم، در بند عمومی موسوم به 350 . با ورودش به بند آنقدر پر شور و حرارت و پر جنب و جوش بود که با خود پنداشتم که وی نیز همانند غالب زندانیان آن روزها به تازگی دستگیر و پس از یک بازجویی مختصر مستقیماً بدانجا منتقل گشته است. با این اندیشه کنایه وار خطاب به وی گفتم: «چند روز بمانی از این حال و هوا خارج می شوی؟ گویا که تازه دستگیر شده ای و هنوز با فضای بند آشنایی کاملی نداری؟» و مهدی نیز با مزاحی که همواره همگام کلامش است پاسخ داد :«حق با شماست … من چند روزی بیشتر نیست که دستگیر شده ام، … فکر می کنم 4 یا 5 ماه است !! و البته تا دیروز نیز در بند 209 اوین بودم و فی الحال نیز در خدمت شما هستم … ». با شنیدن این پاسخ بسیار متعجب شدم. بعد از 5 ماه بازداشت همراه با بازجویی، آن هم در بند بدنام 209 اوین و شرایط سخت انفرادی، واقعاً وی روحیه ای عجیب و غیر قابل باور داشت. با زیر نظر گرفتن مهدی در همان ساعات نخست بسیار شیفته وی شدم و او را بسیار متفاوت از دیگران یافتم.

پیگیری جسورانه مطالبات همبندیان

آن روزها با ورود مهدی محمودیان به بند 350، بند چهره ای نو به خود گرفته بود. مهدی در مطالبه خواسته های به حق زندانیان بسیار جدی و پر جسارت بود. اعتراض و مقابله با محدودیت های ایجاد شده بعضاً سلیقه ای و غیر قانونی مسئولین بند و زندان، با همراهی دیگر زندانیان صاحب نام قدیمی، به شکل گسترده ای آغاز گردید؛ اعتراضاتی موثر که به کوتاه آمدن مسئولین زندان و بعضاً تن دادن به برخی از خواسته های زندانیان بند 350 انجامید. گرچه ماحصل این اعتراضات برای مهدی و برخی از نام آوران بند؛ تبعید به دیگر زندان های بدنام کشور بود اما باید اعتراف نمود که این تلاش ها اثرات مثبتی در بند عمومی 350 آفرید که این اثرات تا هم اکنون نیز همچنان باقی مانده است.

اولین دادگاه مهدی محمودیان

در آن روزها غالباً زمان برگزاری دادگاه هر فردی نامشخص بود و تنها چند ساعت مانده به شروع دادگاه فرد زندانی از زمان برگزاری دادگاه خویش مطلع می گشت و آن هم بدین شکل که یکی از نگهبانان هرشب بعد از اعلام زمان خاموشی لیست به دست، به جلوی درب هر سلول می آمد و با خواندن نام برخی از زندانیان اعلام می داشت که باید صبح روز بعد برای رفتن به دادگاه آماده شوند. با این کار استرسی خُرد کننده به فرد وارد می شد. اغلب افرادی که نامشان برای دادگاه خوانده می شد تا پاسی از شب بیدار مانده و به نوعی دفاعیات خود را برای دادگاه حاضر می نمودند و یا بعضاً به مطالبی که می خواستند در دفاع از خود در دادگاه مطرح نمایند می اندیشیدند. تا اینکه در یکی از شب های پایانی سال 88 نگهبان بند نام مهدی محمودیان را برای دادگاه خواند. من آن شب بسیار خوشحال بودم. فکر می کردم با توجه به کم و کیف پرونده مهدی و عدم وجود مدارک مستند علیه وی (بنا به اظهارات خودش)، قاضی مجبور به تبدیل قرار بازداشت و صدور حکم آزادی برای وی گردد و با این تفاسیر مهدی می توانست دوباره دختر کوچکش زینب را بعد از ماهها دوری طاقت فرسا ملاقات نماید.

به یاد دارم که آن شب مهدی قبل از خواب داشت متنی دست نویس از دفاعیاتش را با خود مرور می‌کرد. در فضای تاریک سلول و به دور از چشم نگهبان، خودم را به آرامی به بالینش رساندم و با توجه به روحیاتش پیشنهاد دادم که فردای آن روز در دادگاه مطلب تندی نگوید، ولی مهدی به گونه ای دیگر به جریان می نگریست . او گفت می خواهد فردا قاضی را به پای میز محاکمه بکشاند. می گفت که من مجرم نیستم و تنها می روم تا حقایق را بازگو نمایم و مجرمین اصلی آنها هستند … به هر تقدیر صحبتمان به درازا کشید و من نتوانستم مهدی را متقاعد نمایم و تنها امیدوار بودم که صبح روز بعد فضای سنگین دادگاه و خلقیات نامتعارف قاضی پرونده اش (مقیسه) وی را وادار به سکوت نماید.

دادگاهی متمایز از دیگر دادگاه‌ها

روز بعد پس از ساعت ها انتظار خبر بازگشت مهدی از دادگاه آمد، به سختی در هواخوری زندان پیدایش کردم. وی بسیار خوشحال بود. در وهله نخست فکر کردم که دلیل مسرت وی تبدیل قرار بازداشتش به وثیقه و تضمین آزادیش برای شب عید است ولی ناباورانه از سخنان مهدی متوجه شدم که خوشحالی وی از تمدید قرارش و ماندن پیش بچه ها در عید نوروز در زندان است. مهدی داشت به جمعی که دور وی حلقه زده بودند می گفت :« دفاعیات خود را همراه با سئوال های متعددی از قاضی مطرح کردم و قاضی نتوانست پاسخ آنها را بدهد و ادامه دادگاه را به جلسه بعد موکول کرد … » با ناراحتی از تمدید قرار بازداشت مهدی از وی جدا شدم و پیش یکی دیگر از دوستانی که همان روز با مهدی دادگاه داشت رفتم تا شاید خبر خوشی از وی بشنوم. وی استاد دانشگاه بود و همراه با مهدی محمودیان به دادگاه رفته بود. دیدم استاد (…) دارد برای بچه هایی که به گردش جمع شده بودند شرح دادگاه مهدی را می دهد. ایشان نقل می کرد که هنگام برگزاری دادگاه محمودیان وی را از اتاق به بیرون منتقل نکرده بودند و وی نظاره گر دادگاه بوده است.

این استاد عزیز می گفت: «قصد غلو ندارم …. امروز واقعه دادگاه محمودیان من را ناخواسته به یاد دادگاه خسرو گلسرخی و فیلم معروف دفاعیات وی انداخت … محمودیان با جسارت با قاضی صحبت می‌کرد و مسائلی که هیچ کس جرات بیان آن را، آن هم در مقابل فردی چون قاضی مقیسه نداشت مطرح می‌نمود …» وی در ادامه شرح واقعه دادگاه افزود: «آنچنان نطق محمودیان جسورانه بود که من به خود می لرزیدم …»

ساعتی بعد مهدی را دیدم و جریان را از وی پرسیدم . وی تبسمی کرد و گفت : «من فقط حرف هایی را گفتم که باید گفته می شد. استفاده از اراذل و اوباش به اصطلاح تواب در سرکوب مردم، ماجرای زندان کهریزک، تعداد کشته شدگان پس از انتخابات، مسائل مربوط به دفن دسته جمعی و مخفیانه برخی کشته شدگان در بهشت زهرا و … که البته بسیاری از مطالب نیمه کاره ماند …»

 آری! سینه مهدی صندوقچه ای از اسرار بود. اسرار و حقایقی که مطرح کردن آن حتی در یک دادگاه نمایشی و آن هم در فضایی بسته برای وی 5 سال زندان را به همراه داشت.

 آری! صدای مهدی صد در صد از فضای دادگاه به بیرون نمی رفت ولی مهدی به بازخوانی حقایق در همان فضای کوچک دادگاه نیز قناعت کرده بود، آخر آن روزها وی خود را هنوز یک اصلاح طلب و جزئی از پیکره این نظام می دانست … وی امید به اصلاح نظام داشت و آن ذوران در فضای بغض آلود حاکم نسبت به نظام در بند 350 نیز وی با افتخار خود را تنها یک اصلاح طلب می‌نامید و لاغیر.

دفاعیه ای از جنس دیگر

البته مهدی دفاعیه‌ای مکتوب نیز در ماه‌های طولانی اسارتش در بند 209 نگاشته بود، دفاعیاتی که بنا به صلاحدید دوستان هیچگاه انتشار نیافت. دفاعیه ای برای دختر کوچکش زینب. دفاعیاتی که با خودکار غصبی! ربوده شده از بازجو، بر روی برگه های نازکی از دستمال کاغذی با خط نه چندان خوانای خویش نگاشته بود و هر گاه همدلی درد آشنا در بند پیدا می کرد آنها را برایش می خواند. آری، باید زینب کوچک می دانست که جرم پدرش چیست؟ زینب باید می دانست که یکی از جرم های پدرش این است که به دکتر سلیمانی این اسطوره تقوا و مقاومت گفته است «بزرگ مرد» و زینب باید می دانست که چرا خطاب این نماد پاکی به بزرگ مرد در این دولت کذاب جرمی نابخشودنی است.

آری! زینب باید می دانست که پدرش گرچه در زندان اسیر است ولی سالیان درازی است که خویشتن خویش را از زندان جسم خویش رهانیده است … و در نهایت امر، زینب باید می دانست که در این مبارزه برای پدر چه شیرینی تلخی نهفته است ….

*******

این روزها هر از چندگاهی دست نوشته ای از سوی مهدی محمودیان در رسانه ها انتشار می یابد که محتوی آنها نشان بر عزم راسخ وی مبنی بر ایستادگی بر آرمانهای خویش دارد. آرمانهایی والا و روشن که اگر به وقوع بپیوندد نسیم خوش آزادی و طراوت، برادری و برابری را برای همگان ارمغان خواهد آورد. نامه ها و دست نوشته های منتشر شده از سوی وی نشان از این دارد که زندان، فشار، شکنجه و تبعید و ناملایمات دیگر هیچ یک مهدی را به زانو در نیاورده و مهدی همچنان محکم و استوار ایستاده است، ایستاده بر آرمان.

 سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.

مطالب مرتبط

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

جمال کنج*

وقتی آن حسابرسی فرا برسد، مورخان مسیر را ردیابی خواهند کرد که نشان می‌دهد چگونه قوی‌ترین ملت روی زمین اجازه داده است قدرت نظامی و سیاست خارجی‌اش برای خدمت به یک کشور خارجی برون‌سپاری شود

مطالب پربازدید

مقاله