( این گفتار متعلق به قبل از انتخابات آمریکاست.)
اوباما بعد از پیروزی، با زبانی متفاوت از قبل با ایران صحبت خواهد کرد. بعد از آن فرصت زیادی برای گفتگو داده نمی شود. الان هم گفته شده مادامی که ایران حاضر نشود بر سر میز مذاکره بیاید تحریمها را تشدید خواهند کرد.
اگر بخواهیم دو حزب دموکرات و جمهوریخواه را با توجه به سابقه شان تحلیل کنیم ، مشاهده می کنیم که از نظر سیاست داخلی امریکا، جمهوریخواهان اصولا اعتقادی به شبکه های ایمنی اجتماعی ندارند و در مذهب نیز بسیار راستگرا هستند. به خصوص حزب جمهوریخواهی که الان سر کار است را تیپارتی بسیار به راست متمایلتر کرده است. وقتی به مذهب برمیگردیم، میبینیم مذهبیهای دست راستی پشت سر این حزب هستند و در سالهای اخیر هم این گرایش خیلی زیادترشده است.
از نظر سیاست خارجی در امریکا دو تفکر وجود دارد که به تئوریهای روابط بینالملل برمیگردد. یک تفکر از گذشته هم وجود داشته این است که اعتقاد دارد برای فعال بودن در صحنه بینالملل، ایجاد موافقت عمومی بسیارمهم است. به همین خاطر است که لیبرالها پشت سر سازمانهای جهانی میایستند و خیلی به آنها کمک میکنند . دموکراتهای آمریکا نیز بیشتر این رویکرد را قبول دارند.
اگرکارکرد این دو حزب را مقایسه کنیم هم میبینیم در سالهای اخیر دموکراتها بیشتر پشت سازمان ملل بودهاند تا جمهوریخواهان. جمهوریخواهان اما دائم به نهادهای بینالمللی انتقاد میکنند .
جمهوریخواهان به تئوری دیگری به نام پایداری صلح از طریق استیلای یک هژمونی اعتقاد دارند. اصولا بحثشان این است که در صحنه روابط بینالملل نیازی به سازمانهای بینالملل مثل سازمان ملل نیست. کسانی که خیلی افراطی هستند هم میگویند کلا این نهادها را باید حذف کرد.
در مجموع آن ها بحث میکنند که کشورهایی مثل امریکا که قدرت دارند و میتوانند در عرصه بینالمللی عرض اندام کنند می توانند و می بایست با ایجاد و سیطره روابط و قوانین و ارزشها ی خود برروابط بینالملل، صلح پایدار در سطح جهانی به وجود بیاورند.
حال اگر به بحثهای رامنی و اوباما توجه کنیم میبینیم اوباما به نوع اول نزدیک است و در رابطه با کارهایی که در سطح بینالملل میخواهد انجام دهد کوشش میکند اروپا و کشورهای دیگر را با خود همراه کند. ولی جمهوریخواهان بحثشان این است که امریکا باید روی پای خود بایستد و صلح پایداری که به دنبال ایجاد اش است را راسا از طریق دولت آمریکا بوجود آورد.
وقتی به مسئله خاورمیانه میرسیم هم از طرف این دو حزب دو کنش کاملا متفاوت مشاهده میکنیم. کنش جمهوریخواهان این است که معتقدند آمریکا از عراق زود بیرون آمده است. این تکیه کلام آنهاست که بارها تکرار کردهاند.
آن ها هم چنین معتقدند اسراییلیها صلح میخواهند و فلسطینیها صلح نمیخواهند. فرهنگ اسراییلیها متناسب با توسعه است و به همین خاطر آنها توانستهاند به توسعه اقتصادی دست یابند. فرهنگ فلسطینیها اما فرهنگ استوارو متناسبی برای رسیدن به توسعه نیست.
هم چنین چون اینها تکیهشان بر دست راستیهای مسیحی است یک کنش بسیار منفی هم راجع به اسلام دارند. در کنگره جمهوریخواهان از همه مذاهب برای دعا کردن آمدند به جز مسلمانان. این موضوعی کاملا مشهود است. کسانی که در حزب جمهوریخواه تندرو بودند مثل تی پارتی که حزب را به راست افراطی کشاندند در انتخابات ایالتی توانستند افراد معتدل خودشان را شکست دهند. بسیاری از اعضای حزب جمهوریخواه در کنگره یا در سنای آمریکا بسیار راستگرا هستند.
در مورد ایران من فکر میکنم رامنی سیاست خود را به چیزی که اسرائیل از او خواهد خواست منطبق میکند. چندین بار رامنی اعلام کرده که ما در مقابل فلسطینی ها کوتاه آمده ایم ویا برای اسرائیلی ها کوتاهی کرده ایم.ویا خیلی به آقای اوباما اعتراض میکنند که شما مثلا نتانیاهو را در نیویورک یا این سفر یا آن سفر ندیدید.
اگر رامنی سر کار بیاید با یک نگرش کاملا نظامی می خواهد به دولت اسرائیل بسیارنزدیک شود و لیکن فرقی که اوباما دارد، و در کاری که در لیبی و بسیاری از این کشورها اتفاق افتاد نیز نمود داشت؛ این است که او کوشش میکند هر کاری که برای خاورمیانه بخواهد انجام دهد موافقت بینالمللی را جلب کند.
هر دونامزد میخواهند امریکا کشور موثری باقی بماند اما اوباما از طریق روابط بین الملل و رامنی از طریق نظامی میخواهد این کار را پیش ببرد.
روش آنها در مورد خاورمیانه، اعراب و اسراییل کاملا فرق میکند. آقای رامنی اصلا اعتقادی نداشت و ندارد که با فلسطین کاری بکند و میگوید راه حل در دست اسرائیل است.
یک بحث دیگر که در خاورمیانه هست و فرق بین آنها را بهتر نشان میدهد انتخابات مصر است. آقای رامنی بارها اعلام کرده که نتیجه انتخابات مصر، نتیجه شایسته و راضیکنندهای نیست. در حالیکه ما میدانیم آقای اوباما در زمان انتخابات مصر به ارتش اخطار داد که در انتخابات مصر دخالت نکند. حال آنکه آنها میدانستند که در آنجا اخوان المسلمین موفق میشود و انتخابات را میبرد، ولی آقای اوباما نمیخواست نظامیان مجددا به شکل دیگر به این کشور برگردند. این فرقها را میتوان بین اوباما و رامنی دید.
در مورد ایران هم من فکر میکنم اوباما بیشتر حاضر است سر میز مذاکره با ایران راجع به انرژی هستهای و مسائل دیگر بنشیند تا رامنی. اگر رامنی سرکار بیاید عرصه را تنگتر می کند. البته آمار و ارقام نشان میدهد که اوباما انتخابات را حتما خواهد برد.
با این همه، آقای اوباما بعد از پیروزی در انتخابات، با ایران آن بازی که تا به حال کرده را دیگرادامه نخواهد داد و فشارهای دیگری بر ایران میآورد که هر چه زودتر یا پای میز مذاکره بیاید یا به هر شکل دیگرمشکل را حل کند. یعنی اوباما این فرصت را به ایران داد تا خودش از انتخابات عبور کند تا با ایران با یک زبان دیگر صحبت کند.
او خیلی بیشتر از رامنی مایل است با ایران وارد گفتگو شود اما من فکر نمیکنم که بعد از این انتخابات فرصت زیادی برای گفتگو داده شود. به هر حال اوباما 4 سال رئیسجمهور است و با فشارهایی که بر سر این موضوع وجود دارد، با زبانی متفاوت از قبل با ایران صحبت خواهد کرد. همین الان هم گفته شده که مادامی که ایران حاضر نشود بر سر میز مذاکره بیاید تحریمها را تشدید خواهند کرد.
اگر دولت ایران فکر میکرد میتواند بر روند انتخابات تاثیر بگذارد یا می تواند با اوباما بعد از انتخابات با زبانی دیگر صحبت کند اشتباه محض بود. ایران بهتر میتوانست با اوبامای پیش از انتخابات وارد مذاکره شود تا با اوبامای بعد از انتخابات.
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.