(نگاهی به استراتژی آمریکا در چین و ایران/ قسمت دوم)
بنابر اسناد منتشره توسط سایت ویکیلیکس، اسرائیل تلاش جدی میکند که به اختلافات قومی در ایران دامن زده و شرایط داخلی تجزیهی ایران را فراهم آورد. همچنین این اسناد برنامهی تجزیه ایران از طریق ایجاد تخاصم بین ایران و آذربایجان را بیان داشتهاند.
.در مقدمه بخش اول مقاله گفته شد که دو مورد از اهداف استراتژیک امریکا در منطقهی خاورمیانه که ذیل استراتژی مهار چین تعریف شدهاند، عبارتند از 1 – گسترش ارضی و تقویت توان اقتصادی و نظامی اسرائیل و 2 – تجزیهی ایران. از بررسی اسرائیل درمیگذریم و به تجزیهی ایران میپردازیم و در خلال بررسی این موضوع بعضاً و در صورت لزوم اشاراتی به موضوع اسرائیل نیز میکنیم. پیش از این و در مقالهای با نام « از رمانتیسم تا صهیونیسم» در شمارهی 71 نشریهی «چشم انداز ایران» به نقش اسرائیل در منطقه و اهمیت آن برای غرب پرداخته شده و توجه امریکا به بالا بردن توان نظامی و اقتصادی اسرائیل برای حضور جدی در منطقهی نفتخیز خاورمیانه مورد بررسی تاریخی قرار گرفته است و در اینجا به همان مقاله ارجاع میدهیم. اما راجع به تجزیهی ایران.
اولین بار توسط برنارد لوئیس، در سال 1980 مسالهی تجزیهی ایران مطرح میشود. برنارد لوئیس، استاد دانشگاه و خاورشناس غربی و مشاور جدی راستهای افراطی و جمهوریخواهان امریکا در امور خاورمیانه است که در مورد جنگ عراق مشاور بوش بوده است. تجزیهی ایران اولین بار در ایران در همان سالهای 59 و 60 مطرح میشود و پس از آن، این خطر از جانب نیروهای ملی و ملی – مذهبی همواره هشدار داده شده است. طرح بالکانیزه کردن ایران بعدها توسط آقای لوئیس پیگیری شد و برای انجام این نقشه حتا استدلالهای تاریخی و فرهنگی و جامعهشناختی نیز آورد و بنابراین استدلالها غرب را مجاب به تجزیهی ایران میکرد. برنارد لوئیس در مطالعات خود به این نتیجه رسیده است که ایران طی قرون متمادی هرگز هیچ فرهنگی علیرغم سلطهی نظامی نتوانسته است بر آن حاکم شود و سلطهی فرهنگی پیدا کند. وی به کشورهای مسلمان اشاره میکند که همه طی یک فرایند چند ساله عربیزه نیز شدند و این تنها ایرانیاناند که همچنان ایرانی باقی ماندهاند. او اشاره میکند که حتا اسلام ایرانی غیر از اسلام اصیل عربی است و آن اسلامی که در همهی جهان گسترده شده است اسلام عربی نیست و در واقع اسلام ایرانی است. لوئیس همچنین به حملهی اسکندر و مغول و … نیز اشاره میکند و میگوید که هیچ یک از این حملهها و سلطههای متعاقب آنها، نتوانستهاند تاثیری جدی بر فرهنگ و تمدن ایرانی بگذارند و ایرانیان همچنان ایرانی ماندهاند. لوئیس به این نتیجه میرسد که فرهنگ ایرانی فرهنگ برتر است و این فرهنگ برتر همیشه فرهنگهای فروتر را تحت تاثیر قرار میدهد و نمیتوان بر آن سلطهی فرهنگی پیدا کرد، لذا برای تاثیر مثبت بر فرهنگ استبدادی ایران و تبدیل آن به فرهنگی دموکراتیک باید و لازم است که آن را تجزیه و ایران را به اقوام و خرده فرهنگهای کوچک تقسیم کنیم تا بتوانیم که بر آن فرهنگها تاثیر بگذاریم.
البته مساله تنها در این نظریهی لوئیس خلاصه نمیشود و تجزیه ایران به عنوان زیر مجموعهای از یک نقشهی کلانتر به عنوان بالکانیزه کردن خاورمیانه تعریف شده و بسیار فراتر از یک بحث تاریخی و جامعهشناسی رفته و به یک نقشهی عملیاتی و قابل اجرا تبدیل شده است. بنابر اسناد منتشره توسط سایت ویکیلیکس، اسرائیل توسط بخش فارسی صدای امریکا تلاش جدی میکند که به اختلافات قومی در ایران دامن زده و شرایط داخلی تجزیهی ایران را فراهم آورد. همچنین این اسناد برنامهی تجزیه ایران از طریق ایجاد تخاصم بین ایران و آذربایجان را بیان داشتهاند.
در ژوئن 2006 آقای «رالف پترس» در مجلهی نظامی «AFJ» امریکا یکبار دیگر طرح تجزیه و متلاشی کردن کشورهای خاورمیانه را بیان میکند. «پیر هلاری» متخصص جهانی کردن در مورد جنگ غرب علیه تروریسم میگوید “پشت «جنگ با تروریسم»، هدف بلافاصلهای پنهان است که تصاحب ثروتهای کشورهای مسلمان (نفت و گاز و اورانیوم و …) توسط ماوراملیهایی است که در خدمت جهان الیگارشیک است. اما هدف اصلی دو گانه است: یکی قطعه قطعه کردن این کشورها، بر وفق ضابطههای قومی و دینی، به قصد مهار کاملتر این کشورها، که از همان دستور قدیمی «تجزیه کن و حکومت کن» پیروی میکنند، و دیگری، تغییر طرز فکرهای عربها و ایرانیها از راه تغییر بنیادهای اسلام است…
کارهای برنارد لوئیس و یا کارهای رالف پترس، به نوعی، خبر از زیر و رو شدن بزرگ کشورهای مسلمان میدهند. با وجود کارهای لوئیس و پترس در مورد تجزیهی کشورهای مسلمان و بالکانیزه کردن خاورمیانه اما، باید مقامی ویژه برای کارهای یکی از کارمندان پیشین وزارت خارجه اسرائیل در نظر گرفت. او «اودد اینون» Oded Yinon است. وی در سال 1982، در محدودهی سازمان صهیونیسم جهانی، طرحی را پیشنهاد کرده است. در واقع به یمن اقدام «اسرائیل شهک»، رئیس جامعه اسرائیلی حقوق بشر، ممکن شد سر از هدفهای دراز مدتی در بیاوریم که در برخی سازمانها تدارک میشوند، که چندان انساندوستانه نیستند. کار اودد اینون نخست در «مجله مطالعات پیرامون فلسطین» و سپس در مجله « Confluences méditerranéennes » (شماره 61، سال 2007) منتشر شد. بنا برآن، دنیای عرب باید متلاشی شود. به روشنی مدعی میشود که خاورمیانه نمیتواند در ساختهای کنونی به حیات خود ادامه دهد. باید تغییرهای انقلابی کند. اودد اینون، در نوشتهی خود، به دقت ترکیب قومی و مذهبی دنیای مسلمان را از مراکش تا پاکستان، تعیین میکند. و براین است که باید متلاشی شدن این کشورها را برانگیخت. در همان سال 1982، پیشبینی شده بود که عراق به سه قسمت کرد و سنی و شیعه تقسیم شود. سوریه در چندین واحد کوچک تجزیه شود. مصر و سودان و لیبی و لبنان و ایران و ترکیه و پاکستان نیز باید تجزیه شوند… «ریچارد پرل» معروف به «شاهزاده تاریکیها»، کار اودد اینون را پی گرفت و در 1996، گزارشی را تهیه کرد دربارهی چگونگی ایجاد بیثباتی در کشورهای مسلمان و تجزیه آنها. او این مطالعه را به «نتان یاهو»، نخستوزیر کنونی اسرائیل تقدیم کرد. دوایر سری امریکایی، انگلیسی و اسرائیلی در دنیای مسلمان دست اندرکارند و هدفشان تجزیه کشورهای مسلمان است”. در 26 ژوئیه 2012 نیز آقای «دانا روراباکر» عضو مجلس نمایندگان امریکا نامهای به خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجهی امریکا نوشته و در آن تاکید میکند که مردم آذربایجان که از هم جدا افتادهاند، باید به هم پیوسته و آذربایجان از ایران جدا شده، با آذربایجانی که قبلاً «آران» نام داشته و استالین آن را آذربایجان نام نهاده است تشکیل یک کشور دهند. پیرو همین، خانم کلینتون از حق سرنوشت مردم آذربایجان ایران صحبت میکند و نگرانی خود را برای مردم آذربایجان ابراز میدارد. نگرانیای که جز با تجزیهی ایران برای خانم کلینتون و دیگر امریکاییهای قدرتطلب و زورپرست از بین نمیرود. توجه امریکاییان از دیرباز بر تکثر قومی ایران بوده است، اما شاید بتوان توجه بر آذربایجان را در دههی اخیر انتشار کتاب «Borders and Brethen: Iran and the challenge of Azarbaijan» نوشتهی خانم «برندا شفر» مدیر مرکز مطالعات خزر در دانشگاه هاروارد دانست. وی در این کتاب بیان میدارد که همبستگی ملی در ایران بسیار ضعیف شده و سیاستمدران امریکایی باید بر اختلافات قومی در ایران توجهای ویژه داشته باشند، خصوصاً به خاطر تعداد زیاد آذریهای ایرانی میتوان از آذربایجان در شمال ایران به عنوان تهدیدی جدی در تجزیهی آذربایجان ایران و الحاق آن به کشور آذربایجان استفاده کرد. «مایکل روبین» در روزنامهی «اورشلیم پست» به تاریخ 20 نوامبر 2007 در مقالهای چنین مینویسد؛ “کابل سقوط کرد و طالبان فرو پاشید، بغداد نیز به آسانی تسلیم شد. دولت بوش اگر ارادهی لازم برای پیگیری جنگ علیه تروریستها و طرفدارنشان را داشته باشد، میتوان به راحتی رژیم مذهبی ایران را ساقط کرد. با حمایت از گروههای قومی ناراضی مثل آذری ها و کردها و حملهی گسترده تهران شکست خواهدخورد.” سرهنگ «توماس مک اینری» مشاور سابق و معاون رئیس ستاد هوایی امریکا در مقالهای در نشریه ویکلی استاندارد میگوید “جمعیت متکثر قومی ایران، زمینه مساعدی را برای عملیات مخفیانه به وجود آورده است، تنها 51 درصد مردم ایران فارس هستند، کردها و آذریها 35 درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند که 70 درصد آنها را جوانان زیر 30 سال تشکیل میدهند که دارای نرخ بیکاری 20 درصد هستند. اما نکته مهمتر اینکه بخش اعظم قومیتهای ایرانی هم مرز و همسایه کشورهای جمعیت مشابه قومی هستند که میتواند مورد استفاده قرار بگیرد”.
تجزیهی ایران خصوصاً از بعد از انقلاب 57 در دستور کار قدرتهای جهانی و علیالخصوص امریکا قرار گرفت. بعد از انقلاب 57 غرب با پدیدهای جدید در شرق و خاورمیانه مواجه شد که میتوانست تاریخ جهان را به گونهای دیگر رقم زند. در منطقهی خاورمیانه انقلابی رخ داده بود که از دل آن هم بدیل دموکراسی در مقابل دموکراسی غرب بیرون آمده بود و هم بدیل توسعه در مقابل توسعههای سرمایهداری و کمونیستی. و ایجاد چنین بدیلهایی برای غرب و شرق تهدیدی جدی محسوب میشدند. غرب اگر چه پیش از این طرح تجزیهی کشورهای خاورمیانه را در سر داشت، اما انقلاب ایران غرب را در انجام این طرح جدیتر کرد و از آن روز به بعد در تلاشی جدی برای تجزیهی این کشورها و خصوصاً ایران است.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای دیکتاتوری مسلمان منطقه و همچنین بنیادگراییهای اسلامی بهانهای بود برای طرح تجزیهی این کشورها. حال که شوروی دچار فروپاشی شده بود و خطر کمونیسم از بین رفته بود، اسلام میتوانست به عنوان یک خطر جهانی معرفی شده و به بهانهی جنگ با تروریسم اسلامی، منطقه را دچار جنگ و آشوب کرد. خطری که در سال 73 مهندس بازرگان آن را دید و طی مقالهای که با نام «آیا اسلام یک خطر جهانی است؟» در لوموند منتشر کرد و نسبت به خطراتی که کشورهای منطقه را به بهانهی خطر دانستن اسلام تهدید میکنند، هشدار داده بود. امریکا به بهانهی مهار کشورهای یاغی ( ایران و عراق ) و مبارزه با تروریسم و دفاع از حقوق بشر سلطهی نظامی خویش را در منطقه گسترانده است و بر آن است تا این حضور و سلطه همچنان تداوم یابد تا چین نتواند از قدرت بالقوهی اقتصادی و نظامی خود جهت نفوذ بیشتر در این منطقه استفاده کند و بر منابع نفت و گاز و ثروت فراوان این منطقه مسلط شود.
بعد از جنگ 1991 و حملهی عراق به کویت، محور تهدیدهای امنیتی امریکا در خاورمیانه، بنابر طرح وزارت دفاع این کشور، عبارتند از 1- تهدیداتی که منافع حیاتی امریکا و متحدان کلیدیاش را به خطر اندازند، 2 – تهدیداتی که منافع کلیدی اقتصادی امریکا را به خطر اندازند و 3 – تهدیداتی که خطر تهدید هستهای آینده را افزایش دهند. با توجه به این محورهای امنیتی دو کشور ایران و عراق بیش از هر کشوری در منطقه منافع امریکا و متحدانش را تهدید میکردهاند. عراق که مورد هجوم و حمله و ویرانی قرار گرفت و ایران نیز در آستانهی جنگی ویرانگر و خانمانسوز است. روندی که در مورد عراق طی شد هماکنون در مورد ایران نیز در حال طی شدن است و غرب بر آن است تا به بهانهی ساخت سلاحهای هستهای تحریمها را علیه ایران چنان تشدید کند که به مرحلهی نفت در برابر غذا برسد و پس از آن با استفاده از تجارب لیبی و سوریه حضور غیر مستقیم و سپس مستقیم نظامی در ایران را عملی کند.
تحریم نفت و گاز ایران و تشدید آن در شرایط ورود به فصل سرما که مصرف سوخت و انرژی فزونی میگیرد میتواند محکی برای تامین سوخت و امنیت آن برای غرب در صورت قطع کامل آن از جانب ایران باشد تا به این سنجه غرب موقعیت تامین سوخت خود را برای حملهی احتمالی به ایران بررسی کنند و مطمئن گردند که در صورتی که به ایران حمله شود و تولید نفت و گاز ایران به طور کامل متوقف شود، تامین انرژی و سوخت غرب با خطر جدی مواجه نمیشود.
در واقع غرب در حال آماده شدن برای حمله به ایران در صورت شکست کامل مذاکرات هستهای است. حملهای که غرب با محوریت امریکا به واسطهی آن هم از ایرانی که «بوش» پیش از این محور شرارتش خوانده بود به سان عراق راحت میشود و هم اینکه اجازه نمیدهد چین به واسطهی ایران و کشورهایی چون ایران با توجه به حاکمیتهای ضد امریکایی که دارند، در این منطقه صاحب هژمونی شود.
از آنجا که چین ایدئولوژی مبلغ ندارد و نمیتواند که متحدین ایدئولوژیک پیدا کند، در پی آن است که اولاً متحدین استراتژیک پیدا کند و دوماً ایدئولوژی رقیب غرب را از دل اسلام تهدید کننده دربیاورد. دوری جستن چین کمونیسیم از بنیادهای نظری مارکسیسم و نیز فاصله گرفتن آن از ضوابط عملی اقتصاد سوسیالیستی و همچنین شکست بلوک شرق و فرو ریختن کاخ ایدئولوژی کمونیسیتی در همهی دنیا موجب شده است که چین نتواند ایدئولوژی مبلغی در رقابت با ایدئولوژی لیبرالیسم و شعارهای حقوق بشر و دموکراسی غرب، به منظور ایجاد اتحاد ایدئولوژیک با دیگر کشورها داشته باشد. لذا همهی تلاشش این است که اتحادهای ایجاد شونده را کاملاً استراتژیک کند و دوماً خلا ایدئولوژی رقیب در رویارویی با غرب را به وسیلهی اسلام سیاسی پر کند و همین موجب شده است که از کشورهای اسلامی ضد اسرائیلی و ضد امریکایی چون جمهوری اسلامی و رژیم بشار اسد حمایت جدی کند. چین همچنین این کشورها را به جبهه و خط مقدم رویارویی خود با امریکا در خاورمیانه و بر سر منابع این منطقه نیز تبدیل کرده است.
اهمیت خاورمیانه برای امریکا به حدی است که اگر کشتار میلیونی نیز در این منطقه صورت گیرد، امریکا و غرب و از سوی دیگر چین و روسیه، دست از سیاستها و برنامههای امپریالیستی خود نسبت به این منطقه برنخواهند داشت. «موسسه مطالعات استراتژیک» و «دانشگاه دفاع ملی امریکا» در پروژه «چالش جهانی قرن» به کشورهای پیشرفته و صنعتی جهان هشدار میدهند که بدون توجه به خاورمیانه استراتژی ملیشان ناقص خواهد بود و نیل به جایگاهی برتر بدون توجه به خاورمیانه و حضور در مناسبات آن غیر ممکن است. بنابر اهمیت استراتژیک منطقه است که «جیمز بیل» هدف اساسی و استراتژی امریکا در خاورمیانه را جلوگیری از قدرت و هژمونی یافتن دیگری میداند، دیگریی که اکنون بیش و پیش از هر کشوری چین است. و ایران برای منافع امریکا و امکان هژمونی یافتن قدرتی دیگر در منطقه خطری جدی تشخیص داده شده است. خطری که هم جمهوریخواهان و هم دموکراتها بر آن توافق کردهاند و از زمان کارتر و بعد از انقلاب 57 بدین سو در تلاش برای مهار و در نهایت تجزیهی آن بودهاند. «ویلیام بی من» استاد دانشگاه براون طرح بوش برای تغییر رژیم در ایران را چنین بیان میدارد:” 1 – حمایت از گروههای تجزیهطلب به ویژه پانترکیستهای آذری، 2 – حمایت از سازمان مجاهدین خلق، 3 – حمایت از سلطنتطلبها و 4 – دخالت نظامی”
پس از 11 سپتامبر نومحافظهکاران پنتاگون به موازات سیا و سایر سیستمهای اطلاعاتی، مرکز اطلاعاتی به نام «ادارهی طرحهای ویژه» ( CSP) را بنیاد نهادند. موسسین این نهاد کسانی مثل «پل ولفوویتز» و «داگلاس فیث» بودند که خیلی جدی موافق و حتا طرفدار طرح تجزیهی کشورهای خاورمیانه بودهاند. این مرکز در پوشش دفتر داگلاس فیث یک سری عملیات انجام دادند که از جملهی آنها میتوان به ملاقاتها و آشناییهایی که در این ملاقاتها به وجود آوردند اشاره کرد. ملاقاتهایی بین سناتورها و افسرانی مثل فرانکلین، هارولد رود، میشل لدین، منوچهر قربانیفر تاجر اسلحه، احمد چلبی، افسران و نیروهای اطلاعاتی اسرائیل و ایتالیا و برخی لابیهای معروف. در این دیدارها علاوه بر مباحث مطروحه به بحث و بررسی بر سر استراتژیهایی برای مخالفین رژیمهای خاورمیانه مثل ایران و عراق که موافق تغییر رژیم به رهبری و فرماندهی امریکا هستند، میپرداختند.
یکی از نیروهای موافق با فرماندهی امریکا جهت تغییر رژیم در ایران «سازمان مجاهدین خلق» هستند. این سازمان از اکتبر 1997 طبق قانون مجازات جاری مرگ و ضد تروریسم مصوب 1996 به عنوان یک سازمان تروریست خارجی شناخته شد. از همان زمان تا اکنون که این سازمان از لیست سیاه وزارت خارجه امریکا خارج شده است و دیگر در لیست تروریستها قرار ندارد همواره لابیها و گروهها و افرادی که عمدتاً از راستهای افراطی و جنگطلب امریکایی و موافق تجزیه ایران بودهاند، در تلاش بودهاند که این سازمان از لیست مذکور خارج شود. برای نمونه میتوان به نامهی 150 امضایی اشاره کرد که در نوامبر 2002 توسط اعضای مجلس نمایندگان امضاء و از رئیسجمهور وقت خواسته بودند که نام سازمان مجاهدین خلق را از لیست سازمانهای تروریستی پاک کند. اتفاقی که بالاخره در سال جاری افتاد و هدف آن آمادگی شرایط برای پیاده کردن استراتژی نظامیای است که در لیبی موفقیتآمیز بوده و آمادهی اجرا در سوریه نیز شده است. استراتژیای که در زمان حکومت بوش علیه ایران ریخته شده بود اما هنوز در ایران پیاده نشده است.
رادیو فردا در تاریخ 20/7/2004 به نقل از روزنامه تایمز از قول یکی از مقامات عالیرتبه امریکایی که نخواسته بود نامش فاش شود، گفته بود، سیاست کاخ سفید در مورد ایران برخلاف عراق به هیچ وجه استفاده از نیروی نظامی نیست. امری که در رابطه با لیبی امکان یافت و نیروهای مسلح داخلی ضد رژیم، نقش نیروهای نظامی امریکایی و ناتو را به خوبی ایفا کردند. اتفاقی که بعد از انتخابات ریاستجمهوری امریکا هر آن امکان وقوع آن در ایران نیز هست و باید نسبت به آن هشیار بود و از پیشآمدآن جلوگیری کرد. خروج مجاهدین خلق از لیست تروریستی امریکا تنها برای فشار آوردن به جمهوری اسلامی نیست، اگر چه یکی از دلایل چنین کاری این فشار میتواند باشد، اما دلیل اصلی این کار میتواند آماده کردن این سازمان برای زمانی باشد که میخواهند از آن به عنوان ارتش آزادیبخش در جنگ با ایران استفاده کنند.
سادهانگاری است اگر تصور کنیم فاجعه در خاورمیانه با جنگهایی از نوع جنگ عراق و افغانستان به پایان میرسد. هدف تجزیهی همهی کشورهای خاورمیانه و ایجاد خاورمیانهی جدید است و اگر تاکنون کشورهایی که با حملهی نظامی اشغال شدهاند تجزیه نگشتهاند یکی از دلایل اصلیاش این است که قسمتی از این کشورها با بخشی از کشورهای هنوز اشغال نشده باید ادغام شوند و کشورهایی جدید را بسازند، لذا هنوز طرح تجزیه پیاده نشده است، اما در کشورهای اشغال شده همیشه ذکر تجزیه بر زبانها جاری و آخرین نمونهی آن تهدید کردهای عراق به تجزیه و جدایی از عراق بوده است.
جنگ در خاورمیانه رخت بر نخواهد بست مگر مردم خاورمیانه به خود آیند و آزادیهای خود را از حاکمان دیکتاتوری که بر آنها سلطه و حاکمیت یافتهاند باز خواهند. اینکه کیسینجر در مصاحبه با پایگاه خبری گلوبال ریسرچ میگوید، آنها که صدای طبل جنگ را نمیشوند کرند. واقعیتی را باز میگوید که بی توجه بودن و شدن به آن فاجعهیی را به بار خواهد آورد که جبران شدنی نخواهد بود. مردم کشورهای خاورمیانه برای حفظ تمامیت ارضی خویش و رسیدن به استقلال فردی و ملی در همهی امور و شئون زندگی باید آزادی و دموکراسی را هدف هر تلاش خویش کنند و به زیستی ملی مبتنی بر اصول دموکراسی دست یابند.
منابع و ماخذ :
1 – ع . فرهادی، سبقت گرفتن چین در مصرف انرژی و تبعات ژئوپولتیکی آن، نشریه اقتصاد انرژی، شماره 131 و 132، مهر و آبان ماه 1389.
2 – یونس پارسابناب، فرود هژمونی امریکا و فراز فرصتهای نوین، سایت اخبار روز، 11 مرداد 1391.
3 – جایگاه انرژی در بزرگترین اقتصاد جهان، روزنامهی اطلاعات، 1 مرداد 1390.
4 – چرا اقتصاد چین در حال غلبه بر اقتصاد امریکا است؟، سایت الف، 14 خرداد 1390.
5 – ابوالحسن بنیصدر، نفت و سلطه، انتشارات مصدق.
6 – محمد زارع و پیوند هرمزی، انرژی؛ معضل استراتژیک چین، فصلنامههای پژوهشکدهی تحقیات راهبردی، 1 تیر 1390.
7 – جان لی، جستجوی ژئواستراتژیک چین برای نفت، به نقل از سایت اشراف.
8 – بسیاری از شمارههای نشریهی چشم انداز ایران.
9 – اقتصاد سیاسی تحولات نوین خاورمیانه، معاونت پژوهشهای سیاست خارجی.
10 – محسن شریعتینیا، چین، انرژی و خاورمیانه، معاونت پژوهشهای سیاست خارجی.
11 – نگاهی به اقتصاد انرژی چین در شرایط کنونی، سایت بررسی استراتژیک.
12 – نگاهی تحلیلی به اقتصاد چین، پایگاه اطلاعرسانی صنعت.
13 – داوود هرمیداس باوند، هدف فرامنطقهای امریکا چین است نه روسیه و ایران، روزنامه اعتماد، 9 شهریور 1391.
14 – آينده اقتصاد چين، جاناتان آر. لاينگ، وال استريت ژورنال، برگردان از ح. جهانشاهی، سایت گویا نیوز، 25 شهریور 1391.
15 – ابومحمد عسگرخانی، رژیمهای بینالمللی، انتشارات ابرار معاصر 1383.
16 – امیر اسدیان، امریکا در خلیج فارس، پژوهشکدهی مطالعات راهبردی 1381.
17 – Robert Dreyfuss, Thierry LeMarc. Hostage to Khomeini. New York: New Benjamin Franklin House Publishing Company. 1980
19 – Bernard Lewis، Iran in History،
20 – انقلاب اسلامی در هجرت، شمارهی 811 از 2 تا 16 مهر.
21 – تورج دریایی، نامهای به طراح تقسیم ایران، سایت انقلاب اسلامی در هجرت، 30 / 6 / 1391.
22 – محمد صادق جوکار، بررسی سیاست خارجی ارمیکا و گسترش تجزیهطلبی قومی در ایران، نشر اینترنتی
23 – اصغر افتخاری، تحول معنای امنیت در خارومیانه قرن بیست و یکم، کتاب خاورمیانه، نشر ابرار معاصر، 1381
24 – جیمز بیل، سیاست خارجی امریکا بعد از 90، نشریه اطلاعات سیاسی – اقتصادی، اردیبهشت 1381
25 – William O.Beeman, “Rumblings In Azerbijan-Bush Hawks Eye Northern IRAN.” Pacific Newsservice, (July 6/2003.)
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.