احمد قابل و استادش آيت الله منتظرى هر دو فقيه بودند و از همان كتاب ها خواندند كه ديگر فقيهان مى خواندند و مى خوانند اما اين مكتب، محصول آن كتاب ها نيست، محصول آزادگى است؛ متاعى كه در كتاب، يافت نمى شود و بر سر هر بازارش نمىفروشند.
.
در يك نگاه گذرا، به «مدرسه احمد قابل» به نظر مى رسد كه حكمت، حكومت و محكمه، سه فراز جدى را در زندگى علمى و سياسى او تشكيل مى دهند. مرادم از «حكمت»، همان معناى مصطلح آن است يعنى «سخن محكم گفتن» و منطق عقلانىِ مُتقن داشتن. او دين را در ترازوى عقل و اخلاق مى سنجيد نه بالعكس.
به باور احمد قابل، مشربِ فقیهان «اخبارى»، زندگی را بر مسلمانان دشوار کرده و می کند؛ فقيهانى كه حتى اگر در ظاهر ادعاى “اصولى» بودن دارند اما در واقع، بیشترین سهم در اثبات «شریعت» را برعهدهی «روایت» گذاردهاند و در عمل، «اخبارى»اند؛ مشکل روایاتِ “ظنی السند و ظنی الدلالة” نیز این است که در صحت انتساب شان به پیامبر گرامی اسلام و امامان (به مثابهی مفسران صائبِ وحی)، تردید وجود دارد و حتی اگر مبتنی بر “گمانی معتبر” باشد اما احتمال خطای در برداشت، مشکل درهم ریختگی متن و اختلاط سخنان روا و ناروا، مسند و غیر مسند، صحیح و سقیم، مجمل و مبین، عام و خاص، از اعتماد به روایات کاسته و بر دشواری زندگی مسلمانان افزوده است.
اينجاست كه عنصر «حكمت» به كار مى آيد؛ ترازوى عقلانيت در مدرسه احمد قابل چنان پررنگ است كه در مهم ترين اثر او او با عنوان «مبانى شريعت» به صراحت آمده است: «ملاک این گونه عملکرد، صرفا «درک و فهم فردی هر مسلمان» در احکام فردی شرعی و «درک و فهم جمعی هر زمان» در احکام اجتماعی شرع است. بر این اساس اگر حکمی از احکام اجتماعی اسلام که منشاء پیدایش آن روایات باشد، مورد پذیرش خرد جمعی زمان ما واقع نشود و یا عملکرد آن نتیجه مثبتی در بر نداشته باشد، به نحوی که پس از برآورد نتایج، کارکرد آن از سوی عقلای بشر، منفی ارزیابی شود و یا نسبت به سایر راهکارهای بدیل، عقلا مرجوح واقع شود، حق کنارگذاردن آن حکم و نپذیرفتن آن در مقام عمل، برای مؤمنان محفوظ است».
حكومت، دومين مسئله و دغدغه ى احمد قابل است؛ فقدان مديريت، مدارا و عدالت در حكومت، گوهر و محور نقدهاى او به جمهورى اسلامى است؛ او در نامه اى كه سال ١٣٨٤ به رهبر جمهورى اسلامى نوشته آورده است:
«همهٔ آدمیان در زندگی گذشتهٔ خویش، کم یا بیش، خطاهایی داشتهاند. چه در اندیشه و چه در عمل. خطای بزرگ روحانیت ما این بود که بدون دانش “مدیریت” مدعی “حکومت” شد و با سرمایهای به نام “فقه” که در جای خود ارزشمند است و به گفتهٔ مرحوم آیةالله محمد حسین غروی اصفهانی (معروف به کمپانی)؛ “هیچ ارتباطی به ریاست حکومت و نظام و مدیریت ندارد”، نامزد ریاست و سیاست شده و بر ارکان قدرت مسلط شد و “ولایت مطلقه” را طلب کرد. ولایتی که با قرائت رایج در بین اصحاب قدرت، نه امکان منطقی داشت و نه عملی و علمی بود، ولی در برخی زمینهها، مصداق “آش نخورده و دهان سوخته” شد، هرچند در برخی زمینههای منفی، چهرهای ناپسند از آن پدیدار شد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنم.
البته در سال آخر عمر، مرحوم بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز به این نکته واقف شد و با صراحت اعلام کرد که در امر حکومت؛ “فقه مصطلح، کفایت نمیکند”. یعنی در برخی زمینهها، به همان نتیجهای رسید که مرحوم کمپانی به آن رسیده بود».
چنين بى پروايى در نقد حكومت، سر از «محكمه» در مى آورد؛ اما ٦ بار زندانِ احمد قابل هم تبديل به بخشى از مكتب و مدرسه سياسى او مى شود؛ او در سال ١٣٨٧ در دادگاه به عكس آقاى خامنهاى در اتاق محكمه، اشاره ميكند و ميگويد: «این آقا در خطبه های نمازجمعه و پیش چشم همهی من و شما و در سایر سخنرانیهاشان، بارها و بارها حکومت پر از ظلم و جور خویش را با حکومت سراسر عدل امیر مؤمنان علی (ع) مقایسه می کند و به این وسیله صراحتا به مولای متقیان و پیامبر خدا و اسلام اهانت میکند؛ چطور است که شما به اتهام “اهانت احتمالی به رهبری” غیرت میورزید و صدها نفر را ماه ها بازداشت کرده و برخی را به مدتهای طولانی زندانی می کنید، ولی منِ مدعی پیروی از امیر مؤمنان اینقدر بیغیرت باشم که در برابر این جسارتها و اهانتهای آشکار هیچ واکنشی نشان ندهم؟… البته این وظیفه هر مسلمانی است که از حیثیت علی بن ابیطالب (ع) و ساحت دین خدا و پیامبر عزیز در برابر این جسارتها دفاع کند»
و سرانجام، آن حلقه اى كه اين سه فراز در مكتب و مدرسه احمد قابل را به هم متصل مى كند و حكمت، رويارويى با ظلم نهادينه شده در حكومت و شجاعت در محكمه را نصيب او مى كند حرّيت و آزادگى است، احمد قابل و استادش آيت الله منتظرى هر دو فقيه بودند و از همان كتاب ها خواندند كه ديگر فقيهان مى خواندند و مى خوانند اما اين مكتب، محصول آن كتاب ها نيست، محصول آزادگى است؛ متاعى كه در كتاب، يافت نمى شود و بر سر هر بازارش نمى فروشند.
در قرآن كريم آمده است كه اين كتاب الهى را اگر مؤمنانه بخوانند شفا و رحمت است و اگر ظالمانه بخوانند مى شود متنى براى «خسارت». (و انزلنا من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الّا خساراً) آزادگى، شرط ايمان است و ايمان، شرطِ فهم كتابِ خدا… و قابل، اين دو هر دو شرط را بُرده و «خود» را باخته بود.
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.