پدر را دوست دارم به این دلایل

تیزبینی سیاسی او باعث شد تا به بازرگان توصیه کند از قبول نخست وزیری بپرهیزد. او در مخالفت با ولایت فقیه هم قاطعانه عمل کرد و نسبت به حاکمیت گروه، طبقه وصنف خاص هشدار داد. دید اجتماعی وسیع اش او را به سمت آزادی های اجتماعی سوق داد و بر اساس شناخت قرآنی از انسان، رفع نخستین نیازهای غریزی مردم را طبیعی می دانست و نسبت به هر گونه برخورد آمرانه در مواجهه با تحولات اجتماعی هشدار داد.

تقدیم به مهدی فخرزاده که عاشقانه طالقانی را دوست دارد

طالقانی در تاریخ انقلاب ایران شخصیت منحصر به فردی است. ساختار گرایان در تحلیل های خود چندان نقشی را برای شخصیت ها و تاثیر آنها قائل نیستند. بر عکس اراده گرایان برای نقش شخصیت ها و کارگزاران یک انقلاب یا یک نظام اهمیت فراوانی قائل هستند. برخی معتقدند اگر طالقانی عمر بیشتری می کرد شاید برخی از حوادث انقلاب رخ نمی داد. برخی با رد این نظر اعتقاد دارند در صورت اصرار او بر مسیر خود و زنده ماندنش او نیز به خیل محذوفین ملی و ملی-مذهبی از نهضت آزادی گرفته تا ملیون ایرانی می پیوست. شاید برای این دو تحلیل متفاوت بتوان نقطه تعادلی یافت و آن اینکه اگر طالقانی بیشتر زنده می ماند حذف ملی ها و ملی- مذهبی ها و حتی چپ ها از ساختار قدرت سخت تر بود. اما به هر صورت تاریخ را اگرها نمی سازند و این رویدادهای شکل گرفته هستند که مجموعه ای از واقعیات تاریخی را در مقابل دیدگان ما قرار می دهند.

باید پذیرفت آنچه را طالقانی و همفکرانش در طول سه دهه تبلیغ و ترویج کردند نه در ساختار قدرت و نه در ساختار اجتماع به وقوع نپیوست. یعنی جامعه ای در میانه دینداری و ملی گرایی ، چپ و راست و سنت و مدرنیسم با مولفه های ملی و مذهبی با دولتی مدرن، دموکرات با سیاست خارجی موازنه منفی شکل نگرفت. طالقانی و نواندیشان مذهبی در بنای ایده هایی که در سر می پروراندند به مشکل برخوردند. اما این ناکامی همه میراث طالقانی نیست او به چند دلیل سرمایه اجتماعی برای طرفداران آزادی و دموکراسی در چارچوب ملی است.

ایستادن در نقطه تعادل

به نظر می رسد آنچه را طالقانی پر اهمیت می شمرد ایستادن بر نقطه تعادل و اجتناب از هر گونه چپ روی و راست روی است. او در آموزه های قرآنی اش هم بر این نقطه تعادل بارها تاکید می کند. بر مبنای آیه «جعلناکم امه وسطا» او بر ارائه الگوی اجتماعی و فردی اصرار دارد. در نماز جمعه تاریخی که به امامت وی برگزار شد و در آن نه بخشی از نیروهای صاحب انقلاب که همه نیز حضور داشتند او تاکید می کند جامعه ایران باید الگوی نمونه ای باشد که بر نقطه تعادل قرار گرفته است. الگویی که بر اساس آموزه های قرآنی مورد تفسیر طالقانی، از شاخصه های چون آزادی خواهی، عدالت طلبی و اخلاق گرایی برخوردار است. به همین دلیل است این اعتدال در تمام نظریات سیاسی و اجتماعی طالقانی بروز و ظهور دارد.

او در برابر حمله عده ای از نیروهای سازماندهی شده به کاباره ها موضع می گیرد و هشدار می دهد اسلام مومنین را از هر گونه چپ روی و راست روی بر حذر داشته است. با تعطیلی کاباره ها مخالفت می کند و معتقد است جامعه نیازمند تعادل است و در کنار مسجد کاباره نیز نیاز است. در برابر حجاب اجباری با صراحت می ایستد و می گوید: «حتی برای زن‌های مسلمان هم در حجاب اجباری نیست، چه برسد به اقلیت‌های مذهبی. ما نمی‌گوییم زن‌ها به ادارات نروند و هیچ‌کس هم نمی‌گوید… زنان عضو فعال اجتماع ما هستند… اسلام و قرآن و مراجع دین می‌خواهند شخصیت زن حفظ شود. هیچ اجباری هم در کار نیست. مگر در دهات ما از صدر اسلام تاکنون زنان ما چگونه زندگی می‌کردند؟ مگر چادر می‌پوشیدند؟ کی در این راهپیمایی‌ها زنان ما را مجبور کرده که با حجاب یا بی‌حجاب بیایند؟ این‌ها خودشان احساس مسئولیت کردند اما حالا اینکه روسری سر کنند یا نکنند باز هم هیچ‌کس در آن اجباری نکرده است. روزنامه کیهان 20 اسفند 57».

برخی گمان می کنند دفاع برخی از نواندیشان دینی از حجاب اختیاری بی سابقه است در حالی که این سخنان از زبان طالقانی 33 سال پیش در اوج مخالفت ها با بی حجابی و رشد افراط گرایی عنوان شده است. ایستادن بر نقطه تعادل کاری سخت و دشوار است. اما طالقانی در اوج طوفان های سیاسی هیچ گاه این نقطه تعادل را رها نکرد. نقطه تعادلی که البته نه به معنای عقب نشینی از خواسته ها بلکه توامان با استقامت برای تحقق آنها بود.

تیزبینی در تشخیص خطر استبداد دینی

ایستادن بر نقطه تعادل همه ارزش طالقانی نیست. اینکه اراده گرایان معتقد هستند اگر او زنده می ماند چه بسا تحولات انقلاب سمت وسویی دیگر می یافت بدون دلیل نیست. آنها تکیه گاه استدلالی شان تیزبینی طالقانی در تشخیص بحران هایی است که بعد از وفاتش گریبان انقلابیون را گرفت. در تاریخ انقلاب اسلامی ایران معدود شخصیت های ملی و ملی –مذهبی بوده اند که کم تر از بقیه تن به اشتباه دادند. مطمئنا مهندس بازرگان در میان این افراد چهره شاخص و بارزی است. امروز سرسخت ترین مخالفان بازرگان حق را به او می دهند. شعارهایی که در اصلاحات و جنبش سبز مطرح شد سال ها پیش از زبان بازرگان با صدای بلند و راسخ بیان شده بودند. دفاع از انتخابات آزاد، دفاع از حقوق زندانیان سیاسی، مخالفت با اعدام های خودسرانه، تاکید بر تعادل در سیاست خارجی ، دفاع از آزادی احزاب، آزادی تجمع و… همه شعارهایی است که امروز از زبان اصلاح طلبان و رهبران و فعالان جنبش سبز مطرح می شوند. این همه شعار حاصل دوره ای از آزمون و خطاست . آزمون و خطایی که به حذف بازرگان ونهضت آزادی از ساختار قدرت منتهی شد و تا رسیدن آنها به عقلانیت و فهم منافع ملی هزینه های سنگینی به ایران تحمیل شد.

برخی اکنون به بازرگان ایراد می گیرند که چرا مسئولیت دولت موقت را پذیرفت؟ بازرگان می تواند استدلال کند در آن زمان کمتر گروه و یا شخصیتی بود که به دبیر کل نهضت آزادی توصیه کند از پذیرفتن این سمت سرباز زند. اما در میان آن سیل موافقت ها این طالقانی بود که با تیزبینی اش ناسازگاری همکاری مهندسی تکنوکرات، وابسته به جریان نواندیشی دینی با رویکردی ملی گرایانه معتدل و با سیاست خارجی به دور از تنش با روحانیونی تازه کاری ناآشنا به اصول مملکت داری را درک کرده بود. او به بازرگان توصیه می کند از قبول نخست وزیری بر حذر باشد زیرا به اعتقادش «آقایان صفا و وفایی ندارند.» این توصیه در آن فضا قطعا کار هر کسی نیست. این موضوع نشان می دهد چگونه طالقانی با آینده نگری روند بحران آفرینی روحانیون برای دولت موقت را پیش بینی کرده بود. طالقانی به صراحت هشدار می دهد در صورت تداوم وضعیت اوایل انقلاب ،ایران شاهد استبداد دینی خواهد بود. استبدادی که در نظر او این چنین است:« …محدودیتهای پلیسی که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیل می شد که از همه خطرناکتر بود، یعنی آنچه را که احبار و رهبان و همکاری آنها با طبقات ممتاز بر مردم تحمیل کرده بودند به نام دین. این خطرناک ترین تحمیلات است، یعنی آنچه از خدا نیست، از جانب حق نیست، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند، و مردم را از حرکت حیاتی باز دارند. حق اعتراض به کسی ندهند، حق انتقاد ندهند، حق فعالیت آزاد به مردم، و مسلمانها، و مردم آزاده دنیا ندهند. این همان اغلال (زنجیرها) است. زنجیرهایی که پیامبر مبعوث شد که بشر دچار آنها را نجات دهد».

طالقانی، هم مقبولیت و هم حقانیت

در تاریخ انقلاب اسلامی کمتر شخصیت و گروهی بوده که از حقانیت برخوردار بوده باشد. راست روی و چپ روی، عدول از شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی، عدم توجه به آزادی و دموکراسی و نگاه قدرت محور به جای اتخاذ دید ملی و استراتژیک، فقدان راهبرد مشخص برای مواجهه با بحران ها باعث شد روشنفکران ایرانی از همه گرایش ها با نسبت های کم و زیاد در رویداد ها و حوادث اشتباه اوایل انقلاب نقش داشته باشند. قطعا میزان این نقش از انقلابیون حاکم مستقر در قدرت تا اپوزیسیونی که که صرفا به کسب قدرت  به هر طریقی و با توسل به هر ابزاری می اندیشید متغیر است و بی انصافی است که مسئولیت حاکمان را با قدرت های خارج از حاکمیت در یک ردیف به حساب آورد . حوادث انقلاب اسلامی 57 نشان داد بی برنامگی و فقدان راهبرد روشنفکران ایرانی چگونه می تواند مسیری که می توانست جامعه ایران را به سمت تعادل سوق دهد منحرف کند. در این میان چهره هایی که بتوانند روشنفکران و گروه های سیاسی اپوزیسیون را حول یک محور گرد آورند و از سوی دیگر بر رهبری آیت الله خمینی و سایر روحانیون مستقر در قدرت تاثیر گذار باشند اندک بودند.

بازرگان اگر چه حقانیت داشت و بعد از گذشت دو دهه اثبات شد آرا و دغدغه ها و نگرانی هایش بر حق بوده اما در فضایی که انقلابیون بر اسب رادیکالیسم می تاختند و گویی جهان را به واسطه فداکاری هایشان فتح کرده و در قبال این فداکاری سهم خواهی هم می کردند انذارهای رک، صریح و بی پرده واصلاح طلبانه مهندس بازرگان چندان نمی توانست راهگشا باشد زیرا بسیاری از گروه های سیاسی آن زمان ناحق و به اشتباه با بازرگان موضع داشتند ونمی توانستند آنچه که او می دید را ببینند. پس بازرگان آن روزهای انقلاب نه در میان حاکمیت مقبولیت داشت و نه در میان اپوزیسیون. در کناراین حقانیت، مقبولیت برای پیشبرد اهداف و آرا و نظرات می توانست راهگشا باشد.

اما طالقانی بر عکس بازرگان علاوه بر حقانیت مقبولیت نیز داشت. او چهره محبوب بسیاری از گروه های اپوزیسیون چپ گرا هم بود. نگاه طالقانی به بسیاری از این گروه ها پدر و فرزندی بود. طالقانی بارها به اعدام ها، بازداشت ها و حرکت های خودسرانه علیه احزاب و گروه های سیاسی هشدار داد. او چند باری در اعتراض به این اقدامات قهر کرد. به هر صورت نفی و تخریب طالقانی به این سادگی امکان پذیر نبود. این تخریب می توانست هزینه سنگینی برای حاکمان داشته باشد. رهبران جمهوری اسلامی برای طالقاتی احترام فراوانی قائل بودند. آیت الله خمینی نیز او را ابوذر زمان نامید.

او علاو بر اینکه در میان دانشگاهیان چهره جذاب و نواندیشی محسوب می شد در میان حوزویان نیز از احترام خاصی برخوردار بود. این جایگاه و این پایگاه حذف و برخورد سخت با او را دشوار می ساخت. اطلاق صفت پدر به طالقانی بدون دلیل نبوده است. زیرا رویکرد طالقانی از همان ابتدای فعالیت های سیاسی اش به سیاست، باز بوده و با نگاه همراه با تساهل و تسامح تلاش می کرده با گروه ها برخورد کند. بر همین اساس طالقانی از همان دوران نخستین فعالیت های سیاسی اش در بحبوحه نهضت ملی نواب صفوی را به رغم تفاوت های بنیادین فکری و سیاسی در خانه اش پناه می دهد. نسبت به رفتارها علیه مجاهدین و گروه های چپ گرا هشدار می دهد و در عین حال رویکردی انتقادی به این گروه ها را حفظ می کند. می توان گفت طالقانی از منظر سیاسی متاثر از محمد مصدق است و به نوعی تضارب افکار و تعامل با همه گروه های سیاسی باور داشت. به همین دلیل او در دعوای مصدق و کاشانی به عنوان یک روحانی طرفدار مصدق می شود و تا آخر عمر خود را مصدقی می داند و از مصدق به عنوان رهبری بزرگ که استعمار و استبداد را به چالش کشید یاد می کند . طالقانی به دلیل مقبولیتش در 14 اسفند 1357 در حالی که صدها هزار نفر از طرفداران مصدق بر مزاراین پیر آزادیخواه در احمد آباد گرد هم آمده بودند نسبت به بروز تفرقه در صف انقلابیون ، سهم خواهی گروه های سیاسی و فدا کردن منافع ملی در راه منافع فردی و شخصی هشدار داد.

او به فرزندان خود توصیه کرد قدر این فضا را بدانید. اما مخاطبان طالقانی بعد از وفاتش به نصیحت های پدر گوش ندادند و هر یک ساز جدایی خود را نواختند و در صف نیروهای انقلاب رخنه ایجاد شد. شاید اگر طالقانی بود این رخنه کمتر می شد و برخی از گروه ها در دام خشونت گرفتار نمی شدند و در همان حال تسلط روحانیون بر ساختار قدرت در روند کندی قرار می گرفت. اینها همه منوط به این بود که شخصیت های با نفوذی مانند طالقانی می توانستند گروه های کم تجربه را از وادی تندروی بهراسانند. اما این مقبولیت با وفات طالقانی بی تاثیر شد.

طالقانی شاخص راه آزادی

فارغ  از شکست چهره هایی چون مصدق، بازرگان، طالقانی و… در راه بنایی دولتی مدرن منبعث از فرهنگ ایرانی و در میانه سنت و مدرنیسم باید پذیرفت چهره هایی چون سید محمود طالقانی ماندگار هستند. آنها شاخص راه آزادی و استقلال اند. شاخصی که می تواند رفتار مدعیان پیروی از او را تنظیم کند. به خصوص این وظیفه برای نیروهای ملی- مذهبی که از طالقانی به عنوان یکی از نمادهای خود یاد می کنند سنگین تر است. طالقانی مدل تحققی سیاستمداری تیز بین است که در زمانی که همه در جو انقلاب به سر می بردند از استبداد دینی به عنوان بزرگترین خطر یاد کرد . در برابر تفسیرهای اقتدار گرایانه از حکومت اسلامی با تیزبینی اش دموکراسی شورایی را مطرح کرد.

تیزبینی سیاسی او باعث شد تا به بازرگان توصیه کند از قبول نخست وزیری بپرهیزد. او در مخالفت با ولایت فقیه هم قاطعانه عمل کرد و نسبت به حاکمیت گروه، طبقه وصنف خاص هشدار داد. دید اجتماعی وسیع اش او را به سمت آزادی های اجتماعی سوق داد و بر اساس شناخت قرآنی از انسان، رفع نخستین نیازهای غریزی مردم را طبیعی می دانست و نسبت به هر گونه برخورد آمرانه در مواجهه با تحولات اجتماعی هشدار داد.

این طالقانی است که به رغم تیزبینی های سیاسی اش به عنوان نماد پیوند اخلاق و سیاست به عنوان سخت ترین وظیفه ای که یک سیاستمدار می تواند بر عهده بگیرد همچنان مطرح است.

او در برخورد با مخالفانش سعه صدر داشت و تلاش می کرد تا حد ممکن زمینه وحدت گروه ها و جریان های سیاسی را فراهم کند. همین ویژگی هاست که طالقانی را به عنوان یک نماد مطرح می کند: نماد پیوند اخلاق و سیاست . این نمادها در همه دوران ها می توانند مطرح باشند. نمادهایی که خط کشی برای میزان پایبندی دوستداران و مخالفانشان نسبت به آزادی و استقلال ایران ، سعه صدر، تساهل و تسامح در عرصه سیاسی ، تیزهوشی و تیزبینی در تشخیص وقایع و میزان استمرار در مبارزه اجتماعی هستند.

همین ویژگی هاست که ادعای پیروی از طالقانی را ادعایی بزرگ و مسئولیت آور می کند. برای تحقق این ادعا باید قلبی از دریا داشت. روحی بزرگ و مهربان، دانشی روز آمد و ایمانی مستحکم و …

این خصوصیات است که پدر طالقانی را همچنان دوست داشتنی ، الهام بخش و البته کمتر دست یافتنی می کند.

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله