به مناسبت سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67

24 سالگی شقایق‌ها

نه می بخشیم ، نه فراموش می کنیم

شقایق؛

امسال , تو, تنها برو, من نیستم.شرمنده سروهایم هستم.وقتی دسته, دسته 24 ساله هایم را بر خاک نشاندند, سروهای سرزمین ما به زانو نشستند, دست بر خاک ریش,ریش بردند, ریشه های خود را از دلِ زخمی خاک کَندند بر سر وروی هم کوبیدند.

من , نیستم , شقایق, امسال تو تنها ئی, برو و بگو از دلِ ما , بگو, لاله ها ی شرمگین و سرنگون را دلِ روئیدن نبود, دلِ شکفتن نبود.

اشک هایت را هم اینجا برای من نریز,اشکِ عشاق شبنم رویِ گل هاست.

معشوق زیبای من شقایق, وقتی همسفر باد حادثه شدی, بگو از یاران, لاله ها چراغ دل بر افروختند , روشنند. اینجا , ما , هم, دنیای خود را داریم.

بگو شقایق, از شیدا بگو, منیژه, بیژن, ازهمه بگو شقایق , ندیدم هیچ گلی مثل تو , مثل نسترن , مثل سوسن ,گلِ بوسه ها دل هر سنگی را شکافتند ,عشق تو گشته اند.

24 ساله ها:

24 سالگی تان خجسته باد.امروز 24 سال از آن روز می گذرد که وجدان خاک گشتید.بر خاک ردِ بوسه هایتان بر جاست.ردِ بوسه هایتان را بوسه می زنم.

با زبانِ خاک رنج هایتان را دارم به یاد.

آفتاب و ماه, در گذر بی شتاب شان, هر روز و هر شب, بر بال ابرها, آوازهای در گلو مانده ی آدمیان را بر ما نثار می کنند.

خاک . خاک, خاک سینه می شکافد.

گل بوسه ها, آن آتش نهفته درون سینه هایتان,بر ساقه های تُرد و نورسَتۀ لاله ها , شقایق ها,چون گردن های افراشته تان , در مصاف طناب و گلوله, آنسان که آهنگ شوم مرگ , آخرین بارقه ی حیات را از تن هایتان می ربود, اینک به هوای نسیمی جان بخش, خود آرائی می کنند و دشت ها را از ترنم ترانه و سرود تان به تسخیر خود در آورده اند.

مُردادی ها, شهریوری ها, ماه مِهری ها, بعد از شما, مهربانی به کدام سیاره ی نا شناخته ای کوچ کرد؟

آنان مُغاک های بیشماری را با تن هایتان قالب گرفتند.

آنگاه صدا را به زانوی سکوت نشاندند. و سکوت سالها پیشه ی فریاد های خون مرده شد.

سوگند به زمان, زمان ایستادن های پای دار!

زمان نگریستن های تاب ناک, زمان بدرود ها, درود ها

زمان شکفتن بوسه ها در واپسین نگاه ها

سوگند به انسان, انسانیت.

سوگند به بستر های بر جای مانده از لاله ها و شقایق ها,هنگام مصاف یوغ و طوق

سوگند به آزادی, به طوق رنگین کمان, تندرِ بر جای مانده از ستیز طناب ها و گردن ها, به قلب های تکه ,تکه شده از حروف سربی, بر لب های تَفتیده, حسرت یک بوسه , به چشم ها, چشم نه, چشمۀ خورشید. سوگند به دست ها,سازهای بشکسته, آویخته از سقف آرزوها, سوگند به آغوش های باز و فراخ تان, آرام گاه عشق های ابدی.

این سو تَرَک,ما , ایستاده ایم.

چشم ها چشمه ی درد, اشک نه , رودی در ما جاریست.صدای پای رود ها, همراز طنین آخرین گام هایتان, هنگامی که مرگ را به سُخره گرفتید, اینک در هق , هق فروخفته سینه ی مادران , همسران و کودکان, ترانه و سرود گشته ,خیمه اش بر پا , بر لبها

آسمان بر ما مهربان نبود. وقتی ماه نیرنگ بر هستی ما شد.صبح دمید اما در خون نشاء یافت.

بعد از 24 سال شقایق, تو مانده ای و من و مشتی خاک!

فراموشی درد دیرینه ای ست که کاریش نمی شود کرد.

به سپیدی گرائید تار موهائی که در نوازش سال های خاکستر نشینی, در تنهائی خویش ریشه در دارو تیر و داغ و درفش داشتند.

این نیز بگذرد. از پیراهن صبح , ما تن پوشی برای خود نخواستیم؟!

عریانی سحر رفته بر ما, 24 سال, 24 تابستان, همچنان داغ اش تازه تر زاده میشود.

شقایق, دخترم, داغ تو بر دلم هیچ گاه فراموش نمی شود.

 سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله