عرفان عملی سحابی

عرفان عملی همین است، یعنی خودت را از کینه شخصی، منافع شخصی و حساسیت‌های شخصی رها کنی و رضای خدا را مورد توجه قرار بدهی. اگر بخواهیم رضای خدا را ساده بیان کنیم می‌توانیم بگويیم که توجه به منافع و مصالح ملی همان رضاي خداست.

+++

■ آشنایی شما با مهندس سحابی از چه زمان و چگونه بوده است؟

□ آشنایی من برمی‌گردد به سال 1357 در نوفل لوشاتو، هنگامي که آیت‌الله خمینی به پاریس آمده بودند و در محلی به نام نوفل لوشاتو باغ و منزلی اجاره کرده بودند و در آنجا چادر زده بودند، که حتماً در فیلم‌ها و عکس‌ها دیده‌اید. در واقع آنجا محل رفت و آمد بسیاری از ایرانی‌ها شده بود. هر کسی که به آنجا می‌آمد به شکلی ماهیتش را بروز و شخصیتش را نشان می‌داد. من در دو مرحله و هر مرحله هم فکر می‌کنم هفت یا هشت روز در آنجا شاهد این تحولات بودم. در آنجا شاهد و ناظر آمدورفت‌ها و مذاکرات و سخنرانی‌ها بودم. همیشه بعد از نماز مغرب و عشاء ایرانی‌هایی که آنجا بودند در آن چادر جمع می‌شدند و شخصیت‌هایی که می‌آمدند سخنرانی می‌کردند و وضع ایران و مشکلات جنبش را توضیح می‌دادند و آینده را پیش‌بینی می‌کردند، از جمله آیت‌الله لاهوتی، دکتر پیمان، مهندس بازرگان و آیت‌الله منتظری. یک شب هم مهندس سحابی را برای سخنرانی آوردند، به یاد دارم که آقایان دکتر یزدی و آيت‌الله موسوی اردبیلی با مهندس سحابی به چادر آمدند که مهندس را معرفی کنند. دکتر یزدی برای ما چهره شناخته شده‌ای بود. از اوایل دهه 40 ایشان به خارج رفته بود و فعالیت می‌کرد و در اروپا و امریکا نیز چهره‌ای شناخته شده‌ بود. دکتر یزدی به طور خلاصه مهندس سحابی را معرفی کرد و اشاره کرد که در انجمن اسلامی دانشجویان با هم بوده‌اند و بعد مهندس سحابی در این مدت به زندان رفته و ما به خارج آمده‌ایم. بعد از این معرفی مهندس صحبتی کرد که با صحبت و سخن بقیه متفاوت بود. مثلاً آیت‌الله لاهوتی خیلی تند علیه مارکسیست‌ها و تحولاتی که در سال 54 درون سازمان مجاهدین اتفاق افتاده بود و یا کارهایی که افراخته کرده بود صحبت کرد؛ سخنرانی‌ای که در آن شرایط جنبش بسیار تفرقه‌افکنانه بود. در آن مرحله از جنبش، مارکسیست‌ها وزنه‌ای سنگین محسوب نمی‌شدند، سازمان‌های چریکی مارکسیستی از بین رفته بودند، جنبش یک جنبش مذهبی و اسلامی بود. ایشان در آنجا و در آن مقطع تاریخی سخنرانی‌ای کرد که همه ما را نگران کرد؛ سخنرانی‌ای که در آن هم به اختلاف با مجاهدین پرداخت و هم به اختلاف با مارکسیست‌ها. یا مثلاً بقیه در سخنرانی‌های خود کمتر به مسائل اصلی جنبش می‌پرداختند. ولی مهندس سحابی در سخنرانی‌اش ویژگی‌های جنبش و توان جنبش و روحیه مردم را مطرح کرد و گفت که مردم بسیار روحیه دارند، کسی اگر گلوله می‌خورد بقیه فرار نمی‌کنند و می‌ایستند و کمک می‌کنند و اینها نشان می‌دهد که جنبش استحکام دارد و این جنبش موفق خواهد شد. این اولین برخورد و آشنایی ما در زمستان یا پاییز سال 57 اتفاق افتاد.

 بعد که انقلاب شد و به ایران آمدم طبیعی بود که سراغ مهندس سحابی را بگیرم. البته با مهندس بازرگان و دکتر سحابی و آیت‌الله طالقانی از قبل آشنا بودم و آقایان مهندس بازرگان و دکتر سحابی افرادی بودند که دانشگاهی بودند، کتاب منتشر کرده بودند و نامشان مطرح بود و سازمان‌های حقوق بشری خارج کشور از ایشان دفاع کرده بودند و … ولی با مهندس سحابی من شخصاً کمتر آشنا بودم. بعد از این که به ایران آمدیم این ارتباطات و آشنایی‌ها بیشتر شد و اگر به یاد داشته باشید جلساتی از همان اوایل دهه 60 در خانه‌های شخصی دوستان به مناسبت بزرگداشت دکتر شریعتی و آیت‌الله طالقانی برگزار می‌شد که در آن جلسات مهندس سخنرانی‌هایی داشتند و کم‌کم این ارتباطات بیشتر و نزدیکتر شد تا این‌که ایشان نشریه ایران فردا را منتشر کرد. من در ایران فردا مقاله می‌نوشتم تا اینکه برای تشکیل شورای فعالان ملی‌ ـ ‌مذهبی از من و دوستان دیگر دعوت کرد. در این شورا نیز با ایشان همکاری و همفکری داشتیم.

مهندس سحابی در حوزه‌های متعدد و متنوع به فراخور زمان و نیاز چه در ایران فردا، چه در نشریات دیگر و چه در سخنرانی‌ها و … بحث و گفت‌وگو می‌کردند و در حوزه عمل نیز هم یک کنشگر سیاسی و منتقد قدرت بوده و هم از باسابقه‌ترین اصحاب مطبوعات بود، چراکه به هر حال ایشان از زمان دكترمصدق بدین سو دستی در فعالیت رسانه‌ای داشت. مهندس سحابی یک فعال و منتقد اقتصادی بود و در زمینه توسعه بحث و نظرات زیادی داشته است. با توجه به این سابقه و تجربه، مهندس سحابی برای نسل شما (نسلی که تجربه جنبش مسلحانه دهه 40 و 50 را دارد، نسلی كه تجربه انقلاب را دارد، نسلی که دهه 60 و جنگ را تجربه کرده و خلاصه نسلی که اصلاحات را تجربه کرده است و …) چه آموزه‌هایی داشته است؟

□ پیش از پرداختن به آموزه‌های مهندس سحابی اجازه بدهید که ما یک تیپ شناسی از مهندس داشته باشیم و سپس به آموزه‌های ایشان با توجه به تیپ شخصیتی ایشان بپردازیم. رشته تخصصی مهندس سحابی مهندسی مکانیک بود، ولی از همان دوران دانشجویی در زمینه‌هایی که شما اشاره کردید و نام بردید کار می‌کرده است. اصولاً انسان‌ها دو تیپ شخصیتی دارند؛ آدم‌هایی که متخصص‌اند، در رشته خود تخصص دارند و در همان رشته هم فعالیت می‌کنند و سخن می‌گویند، مانند یک جامعه‌شناس. شما می‌توانید یک جامعه‌شناس پیدا کنید که هم سن و سال مهندس سحابی باشد و ده‌ها کتاب در جامعه‌شناسی هم نوشته باشد، ولی به عنوان یک رجل سیاسی شناخته نیست. یک اقتصاددان هم ممکن است بیش از مهندس سحابی هم اقتصاد خوانده باشد و بیش از مهندس سحابی هم کتاب نوشته باشد، ولی مورد توجه افراد دردمند جامعه نیست. پس یک تیپ افراد هستند که تخصصی دارند و در همان تخصصشان کار می‌کنند و بیشتر تئوریک و آکادمیک هستند. یک عده افراد دیگر به تخصص آکادمیک و دانش و مدرک تحصیلی‌شان زیاد پايبند نیستند و در واقع درد جامعه را لمس می‌کنند و برای رفع این دردها کوشش می‌کنند. مثلاً آیت‌الله طالقانی به عنوان یک روحانی وقتی از حوزه بیرون می‌آید، کار روحانی به مفهوم مصطلح و شناخته شده نمی‌کند، چون اگر بنا بود کار روحانی بکند باید مثل همه روحانیونی که پیش از انقلاب کار روحانی می‌کردند، به مسجدی و منبری و وعظی می‌رفت و شاید کم‌کم آیت‌الله العظمی و مرجع تقلید می‌شدند، اما آقای طالقانی علیرغم دروسی که در حوزه خوانده بود وقتی از حوزه بیرون آمد با اجتماع پیوند خورد و مثلاً درباره اقتصاد هم حرف می‌زد. ايشان در سال‌های 25-1324 این مباحث را مطرح می‌کند و یا تفسیر قرآن می‌کند. تفسیر قرآن چیزی است که در حوزه اصلاً رسم نبوده و می‌بینیم حتی ایشان سوره‌ها و آیاتی را انتخاب می‌کند که احساس می‌کند در رابطه با درد مردم و درمان این دردهاست. پس می‌بینیم بحث‌هایی که آیت‌الله طالقانی مطرح می‌کنند به تخصصش ربطی ندارد و درد و نیاز مردم است. دکتر شریعتی هم این‌گونه بود. معروف شده که شریعتی جامعه‌شناس بوده و جامعه‌شناسی خوانده است، اما می‌بینیم که شریعتی به مفهوم تخصصی و آکادمیک جامعه‌شناس نیست، چون اگر چنین بود باید همه کتاب‌هایش در زمینه جامعه‌شناسی می‌بود. او مورخ هم نیست چون در این صورت باید همه کارهایش تاریخی می‌بودند. شریعتی فیلسوف هم نیست، در واقع شریعتی در پی درد مردم است و تلاش می‌کند مسائلی را مطرح کند که درد مردم را دوا کند. مهندس سحابی هم از این گروه افراد بود. این اشخاص که شامل پیامبران و روشنفکران می‌شوند در تاریخ بشریت یک نحله به شمار مي‌آيند. روشنفکران دردمند جامعه، روشنفکر به مفهومی است که دکتر شریعتی از روشنفکر دارد. اینها به درد مردم توجه می‌کنند فارغ از دانش و تخصصی که ممکن است داشته باشند یا نداشته باشند. این افراد به واسطه حرکتی که ایجاد کرده‌اند، جنبشی که آفریده‌اند، کار کرده‌اند و تأثیر گذاشته‌اند در تاریخ ماندگارند.

حال با این مقدمه می‌توان گفت که مهندس سحابی به لحاظ تیپ شناسی، فردی است که درد جامعه را احساس می‌کند، دردمند و دردآشناست و برای حل این دردهاست که شروع به کار و تلاش می‌کند. اینجاست که مهندس سحابی زمانی احساس می‌کند باید در مورد اقتصاد حرف بزند، زمانی درباره توسعه، زمانی درباره سیاست و یا درمورد دین صحبت کند. در همه این زمینه‌ها هم این خودش است که مطالعه و کسب دانش می‌کند و به تحصیلات آکادمیکش ربطی ندارد. مثلاً مهندس سحابی می‌گفت از همان زمانی که در دهه 40 وارد زندان شده تمام مقاله‌های اقتصادی روزنامه‌های کیهان و اطلاعات که وارد زندان می‌شده می‌بریده و روی آنها کار می‌کرده است، چرا که یکی از دردهای جدی مردم را اقتصاد مردم می‌داند. او یکی از دردهای تاریخی این جامعه را توسعه می‌داند و روی این موضوع و مسئله شروع به کار و کندوکاو می‌کند تا درمان را بیابد. گاهی می‌بینیم که این افراد نظراتی دارند که مغایر نظرات آکادمیسین‌ها و متخصصین آن رشته است. من می‌توانم یک جامعه‌شناسی را معرفی کنم که ممکن است 20 یا 30 جلد کتاب تألیف و منتشر کرده باشد، اما نسل شما حتی یکی از آنها را هم نخوانده است. اما همین نسل همه مقالات مهندس سحابی را خوانده است، چون احساس می‌کنند و می‌دانند که آنچه این انسان می‌گوید با درد جامعه و درد مردم ارتباط دارد. مهندس سحابی نظرات اقتصادداناني را مطرح مي‌كند كه احساس مي‌كند نظریات اقتصادیشان دردی از جامعه ایران را می‌تواند دوا کند و به درد جامعه ایران می‌خورد، مثلاً در اقتصاد همیشه فردریک لیست را مطرح می‌کند که یکی از اقتصاددان‌های معروف آلمانی است. لیست، اقتصاددان دوره بیسمارک است و دیدگاه‌های توسعه ملی را در آلمان مطرح کرد، مانند بستن مرزهای آلمان و جلوگیری از ورود کالاهای انگلیسی. آن موقع انگلستان نسبت به آلمان پیشرفته‌تر بود. فردریک لیست رشد و توسعه آلمان و اقتصاد ملی و صنعت بومی آلمان را مشروط به جلوگیری از ورود کالاهای انگلستان می‌دانست.آلمانی‌ها پذیرفتند و این روش را در پیش گرفتند، فرانسوی‌ها بعدها همین کار را کردند و امریکایی‌ها بعد از استقلال، تئوری‌های فردریک لیست را کاملاً اجرا کردند و از ورود کالاهای انگلیسی جلوگیری کردند و اقتصاد امریکا را شکوفا کردند. صدها اقتصاددان معروف و نظریه‌پرداز در دنیا هست و بسیاری از آنها در این 80-70 سال گذشته جایزه نوبل گرفته‌اند، ولی مهندس سحابی به دلایل پیش‌گفته نظرات فردریک لیست را مطرح می‌کند. یا اگر می‌خواهد یک رهبر سیاسی یا مذهبی و… را در جهان معرفی کند کسی را معرفی می‌کندکه به درد جامعه ایران می‌خورد و اعمال و نظراتش با دردهای ایرانیان ارتباط دارد، افرادی مثل گاندی. این تیپ آدم‌ها از همان دوران نوجوانی کاری را انجام می‌دادند که برای مردم مفید بوده است. آنها به یک استشعار درونی و خودآگاهی رسیده‌اند که می‌دانند درد جامعه چیست. آنها تمام نیرو و استعداد و امکاناتشان را در آن بخش می‌گذارند و شروع به کندوکاو می‌کنند و آن را پیش می‌برند. این انسان‌ها در تاریخ شبیه به پیامبران هستند. مهندس سحابی به لحاظ تیپولوژی جزو این تیپ افراد است و این طبیعی است که این افراد وقتی در موضوعی به طور مستمر و درازمدت کار می‌کنند به تخصص هم نزدیک می‌شوند و در آن زمینه هم تخصص می‌یابند. نظرات مهندس عمدتاً خودانگیخته و خودجوش‌اند و چون نیاز جامعه هستند با عشق دنبال شده‌اند و کاملاً در ایران بومی هستند.

آموزه‌های مهندس سحابی برای نسل شما چه بوده است؟

□ اولین آموزه مهندس سحابی این است که به درد جامعه توجه کنیم، گرفتار بحث‌های آکادمیک که غالباً هم در ایران وارداتی هستند نشویم. بحث‌های آکادمیک سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مربوط به توسعه، همه در ایران وارداتی‌اند. زمانی که شاه عباس به حکومت رسید و صفویان قدرت گرفتند ما کشور عقب‌افتاده‌ای نبودیم. در آن برهه وقتی مطالعه می‌کنیم می‌بینیم که مبادلات تجاری ما تقریباً برابر است و به لحاظ اقتصادی و صنعتی وابسته نبوده‌ایم. معروف است که پادشاه انگلیس اسلحه‌ای برای شاه عباس فرستاده بود، این اسلحه را آوردند و در دربار نشان دادند و خیلی هم تعریف و تمجید کردند. یکی از افراد مسئول در دربار گفت این را در بازار اصفهان هم می‌توانند بسازند. گفتند بدهید این سلاح را بسازند. بعد از 48 ساعت صنعت‌کاران اصفهان عین همان را ساختند. این نشان می‌دهد که حدوداً توان صنعتی و تکنولوژی ما در بازار اصفهان شبیه به انگلستان آن‌زمان بوده و چیزی کم نداشته است. از آن موقع بدین سو ما دوره افول و انحطاط را طی کرده‌ایم، تا دوره قاجاریه که دانشجو به غرب فرستادیم و معمولاً این دانشجویان هم از آن روز تا به حال همان چیزی که در غرب یاد گرفته‌اند را در اینجا مطرح می‌کنند و واردکننده ایده و دانش شده‌اند. بهترین جمله در توصیف این افراد را ژان پل سارتر در معرفی کتاب «دوزخیان روی زمین» اثر فرانتس فانون می‌گوید. گویا کتاب فانون در کلیسایی در پاریس می‌خواست معرفی شود و ژان‌پل سارتر در آن مراسم می‌گوید این جوانان و دانشجویان جهان سومی را ما به اروپا و امریکا می‌آوریم یک زبانی هم یاد می‌گیرند و می‌روند به کشور خودشان و بعد ما در اینجا می‌گوییم «هو» آنها هم در آنجا می‌گویند «هو» و هر چه ما اینجا می‌گوییم آنها هم در همان جا تکرار می‌کنند. البته افراد معدودی هم هستند که بومی می‌اندیشند. اینها جامعه را می‌شناسند، شعارهای خیلی دهن پرکن آکادمیک و نشأت گرفته از جهان پیشرفته سر نمی‌دهند، سعی می‌کنند راه‌حل‌های عملی پیدا کنند، این افراد معمولاً متعادل می‌شوند. مهندس سحابی هم آدمی متعادل بود. بعد از انقلاب همیشه بحث صنعت و کشاورزی را مطرح و مشکلات جامعه را لمس می‌کرد.

مهندس سحابی همیشه می‌گفت مدیریت و اداره مملکت کار ساده‌ای نیست. دیده‌اید که برخی شعار می‌دهند چنین و چنان کنید و یا کسانی به مصدق ایراد می‌گیرند چرا اصلاحات ارضی و يا انقلاب ارضی نکرد. در میان دوستان و طرفداران مصدق هم بوده‌اند کسانی که از این شعارها می‌داده‌اند. ولی در بین کسانی که شعارهای ممکن و شدنی می‌دهند افراد متعادلی هم هستند که نه چپ‌روی می‌کنند و نه راست‌گرایانه عمل می‌کنند. مهندس سحابی هم از این افراد بود که تعادل و میانه‌روی در شعار و عمل را به ما می‌آموزد. این تعادل را شما در این نحله از قائم مقام تا امروز می‌بینید. این تعادل در مهندس سحابی از همان اوایل دهه 60 مشهود است، یعنی در زمانی که تضادها بسیار حاد می‌شوند، مهندس اولین کسی است که در مجلس با شیوه حذف بنی‌صدر مخالفت می‌کند و می‌گوید این شیوه خوبی نیست که ما اولین رئیس‌جمهور تاریخ کشور را حذف کنیم. ایشان می‌گفت من به برخی از کارهای آقای بنی‌صدر انتقاد دارم ولی به این طرف هم انتقاد دارم و این انتقاد به هیچ‌وجه سبب حذف دیگران نمی‌تواند باشد. مهندس سحابی در همان سخنرانی‌ای که در مجلس کرد گفت متأسفانه با این فضای قهر و تضادی که ایجاد کرده‌اید حتی اگر رئیس‌جمهور هم بیاید نمی‌تواند کاری بکند. در آن فضای تندروی و چپ‌روی واقعاً کسی نمی‌توانست کار کند. برخی فکرمی کنند کار انقلابی یعنی شمشیرکشی و قلع و قمع کردن و دگرگون کردن هر چیز و همه چیز؛ این تصور منجر به حذف می‌شود. انقلابیون فکر می‌کنند انقلاب یعنی حذف مخالف و منتقد و … به هر شکلی. پیامد حذف بنی‌صدر چه بود؟ بنی‌صدر با رجوی متحد شده بود. البته من معتقدم که رجوی بنی‌صدر را فریب داد و نتیجه این فریب آن پیوند شد. آنها تصور می‌کردند با این پیوند می‌توانند در این جنگ قدرت، حاکمیت را از آن خود کنند و در پی آن ترورها شروع شد. اگرچه این طرف بنی‌صدر را حذف کرد، ولی آن طرف هم بهشتی را حذف کرد. مگر آیت‌الله بهشتی کم آدمی بود برای حاکمیت؟ وقتی ایده رادیکالی به نام حذف و ترور و کشتن به میان می‌آید به ضرر تمامیت ایران و منافع ملی است. یک فرد متعادل، معتقد است که در این مملکت هم بنی‌صدر حق زندگی کردن دارد هم آیت‌الله بهشتی. راه‌حل، حذف طرفین نیست. در فضای دموکراتیک همه باید حرف بزنند و نقد کنند و بالاخره انتخاباتی هست که نتیجه نهایی را تعیین می‌کند، البته انتخاباتی سالم و شفاف. مهندس سحابي به لحاظ سیاسی نه تابع براندازان و کسانی که دست به اسلحه بردند می‌شود و نه تابع موج ترورها و اعدام‌ بي‌رويه و همه كارهاي حاكميت را هم تأييد نمي‌كرد. سحابی خط سومی را برمی‌گزیند و پی می‌ریزد. همین ایده اصلاح‌طلبی در سال 60 توسط مهندس بازرگان و مهندس سحابی گذارده می‌شود؛ ایده حفظ جمهوری اسلامی همراه با اصلاحات در مسیر دموکراسی. ولی در آن زمان این گروه و نحله در اقلیت محض بود. روزنامه‌هایشان را بستند و خودشان در انزوای سیاسی به سر بردند. به آنها اجازه نمی‌دادند که حتی حرفشان را بزنند، تا این‌که در سال 76 یک موج اصلاح‌طلبی در ایران راه افتاد و همان حرف‌هایی را زدند که این افراد و این نحله از سال 60 به این سو می‌زدند. مهندس سحابی از همان سال 60 یک تئوری داشت که خیلی‌ها آن را نفهمیدند، ایشان می‌گفت در ایران یک انقلاب شده است که طبیعتاً ضربات و صدمات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و … دارد، ایران تحمل یک تحول بنيادين دیگر را ندارد. ایشان درست تشخیص داده بود. درگیری‌های داخلی و جنگ مسلحانه داخلی و کشتارها و ترورها و اعدام‌ها دیگر از ایران چیزی باقی نگذاشته بود. با وجود این‌که خسارات جنگ خیلی زیاد بود، خساراتی که به دنبال حذف بنی‌صدر و درگیری‌های متعاقب آن به وجود آمد از خسارات جنگ بیشتر بود و هنوز آن فضا ترمیم نشده است. در حال حاضر سایت اینترنتی به نام هابیلیان وجود دارد و در این سایت اعلام می‌کند که بیش از 17 هزار نفر در ایران ترور شده‌اند. سازمان مجاهدین هم ادعا می‌کند که20 هزار نفر از آنها اعدام شده‌اند. احزاب و گروه‌های دیگری هم بوده‌اند، ولی شما همین 17هزار و20 هزار نفر را جمع کنید و بعد خانواده‌ها و اقوام این افراد و معلولین این درگیری‌ها و بعد زندان رفته‌ها را هم حساب کنید، به این نتیجه می‌رسید که ما همچنان با پیامدهای درگیری‌های دهه 60 روبه‌رو خواهیم بود، از این‌رو مهندس سحابي به شدت میانه‌رو و طرفدار اصلاحات بود و این مشی را داشت.

خوشبختانه امروز می‌بینیم که افراد بیشتری مشی مهندس سحابی و مهندس بازرگان را نیک دیده‌اند و به روش اصلاح‌طلبی روی آورده‌اند. در انتشار ایران فردا و تأسیس شورای فعالان هم هدف بسط ایده اصلاح‌طلبی و مشی اصلاحات است. مهندس سحابي مي‌گفت مردم مطالباتی دارند، ما بايد این مطالبات را مطرح کنیم و توصیه به کار نیک كنيم. ما جای کسی را نمی‌خواهیم بگیریم. یکی دوبار هم در همان سال‌های 60 مهندس در مراسمي گفت که ما نمی‌خواهیم جای شما را بگیریم، نگران نباشید، هدف ما بهبود وضع مردم است. مهندس تا آخر عمر هم همین مشی را دنبال می‌کرد، نقد می‌کرد، اعتراض می‌کرد، انتقاد می‌کرد، اما هیچ‌گاه دنبال تخریب نرفت و همیشه تلاش می‌کرد که بسازد و اصلاح و آباد کند. اگر به سرمقاله‌های ایران فردا توجه کنید می‌بینید که نصف آنها انتقاد بوده و نصف دیگرش راه‌حل و روش جایگزین و پیشنهاد بوده است.

می‌خواهم یک بحثی را اینجا باز کنم که مهندس سحابی و آموزه‌های او را بهتر بشناسیم؛ این بحث عرفان عملی افراد است. عرفان عملی یعنی آن تعهدی که انسان به خدا و مردمش دارد، و مبارزه با وسوسه‌های درونی و نفسانی. این خیلی کار مشکلی است و شاید از همه کارها مشکل تر همین است. عرفان عملی با نوشتن کتاب عرفانی از زمین تا آسمان فرق می‌کند. شما در تاریخ افراد زيادي را مي‌بينيد که به نوشتن آثار عرفانی معروف بوده‌اند، اما به قول شمس تبریزی که می‌گوید من رفتم و تجربه کردم و دیدم که همه یا زن باره‌اند یا غلام باره‌اند و یا شکم‌باره‌اند، کسی را می‌بینیم که اخلاق و عرفان درس می‌دهد و … اما در روابط فردی و شخصیش کارهایی کرده که با این حرف‌ها همخواني ندارد، و انواع فسادهای اخلاقی و مالی و… داشته است. اما می‌بینیم که مهندس سحابی در عرفان عملی خیلی قوی بود. ايشان با آن نفس اماره‌ای که می‌گویند مبارزه کرده بود. مهندس یک شاخص داشت وآن رضای خداوند بود و این را به روش کارشناسی تشخیص می‌داد، یعنی اگر به لحاظ کارشناسی و بنابر تجربه به این نتیجه می‌رسید که باید در سیاست متعادل بود، معتقد بود که این رضای خداوند است و باید این را به جا آورد. مهندس سحابي در کسب رضای خدا منافع شخصی،کینه‌توزی‌ها، دل چرکینی‌ها و خلاصه همه را کنار می‌گذاشت و تنها رضای خدا را معیار عمل می‌دانست. مهندس هیچ وقت نسبت به کسی کینه نداشت، روش را نقد می‌کرد، عملکرد را نقد می‌کرد، ولی کینه شخصی با هیچ‌کس نداشت. او هیچ‌وقت نمی‌گفت فلانی به من فحش داده یا این‌که بهمان مرا به زندان انداخته است. این همان عرفان عملی است. او یک رابطه محکمی با شعور کل جهان و خداوند داشت که در آن رضای خداوند را همیشه رعایت می‌کرد. این آموزه مهمی است و ما اگر بتوانیم این درس را در زندگی به کار بندیم بسیار موفق خواهیم شد. گاهی ما و یا کسانی خارج از ملی ـ مذهبی‌ها به مهندس انتقاد می‌کردند، انتقاداتی که در شأن و در حدشان نبود، مثلاً یک نویسنده تازه‌کار نسبت به شخصیت‌هایی چون مهندس سحابی در سال‌های80 ـ 79  ـ که ما زندان بودیم‌ ـ مقاله‌ای نوشته بود به نام «گاف بزرگ». در این مقاله نوشته بود که مهندس نمی‌تواند فعال سیاسی باشد، توان کار سیاسی ندارد و در زندان دیگران را لو می‌دهد و اعتراف می‌کند، مهندس باید بازنشسته بشود و برود مثلاً کار فرهنگی بکند، یعنی اين فرد به جای اینکه زندان رفتن مهندس، شیوه بازجویی‌ها، فشارهای انفرادی و شکنجه‌های سفید را نقد کند، مهندس را نقد کرده و می‌گفت که تو برو خودت را بازنشسته کن. مثل این است که یک نفر را در خیابان، کامیوني زیر کرده، ما به جای این‌که راننده کامیون را جریمه کنیم، بیاییم عابر را نقد کنیم که چرا به خیابان آمده و در خانه نمانده است. خوب این عابر جواب می‌دهد که من حق دارم بیرون بیایم، من می‌خواهم زندگی کنم، چگونه از من انتظار دارید که در خانه بمانم. با همه اینها، من هیچ‌گاه ندیدم که مهندس به نویسنده آن مقاله کینه داشته باشد یا از سر خودخواهی و کینه توزی چیزی گفته باشد. حتی نسبت به بازجوها هم با همه فشارهایی که به او می‌آوردند، کینه‌ای به دل نمی‌گرفت و حتی بعضی وقت‌ها تلاش می‌کرد که کارشان را توجیه کند تا دیگران هم کینه‌ای از آنها به دل نگیرند. عرفان عملی همین است، یعنی خودت را از کینه شخصی، منافع شخصی و حساسیت‌های شخصی رها کنی و رضای خدا را مورد توجه قرار بدهی. اگر بخواهیم رضای خدا را ساده بیان کنیم می‌توانیم بگويیم که توجه به منافع و مصالح ملی همان رضاي خداست.

یک آموزه دیگر مهندس سحابي این بود که برای همه، شخصیت قائل بود. مهندس سحابی معتقد بود که همه ابنا و افراد بشر یک بخش مثبت دارند که ما باید با توجه به آن، افراد را ببینیم. او خودش هم به بخش مثبت افراد توجه می‌کرد. البته وقتی پای مصالح ملی به میان می‌آمد شدیداً نقد می‌کرد. این هم برآمده از همان عرفان عملی سحابی است. این همان «عرفان، عدالت، آزادی» دكترشریعتی است که برای حل مسائل جهانی در قرن 21 و 22 به کار می‌آیند، یعنی امروز رهبران جهان هم باید آزادیخواه و دموکرات باشند، هم باید سوسیالیست باشند و به عدالت اجتماعی معتقد باشند و هم باید عارف باشند و جهان را از دریچه رضایت خداوند ببینند. اگر این‌گونه ببینند دیگر رشوه نمی‌گیرند، دزدی نمی‌کنند، آدم نمی‌کشند و کینه به دل نمی‌گیرند. این مثلث را البته مهندس سحابی هم پذیرفته بود و در مبنای اعتقادی ملی ـ مذهبی هم آورده‌اند. شما این را در مصدق، طالقانی و در همه رهبرانی که توانسته‌اند کشورهایشان را نجات بدهند مثل گاندی و ماندلا و … می‌بینید. گاندی به واسطه همان عرفان عملی است که مصرفش را کم می‌کند و به شیر یک بز قناعت می‌کند و خودش مشغول ریسندگی و بافت پارچه می‌شود تا مجبور نشود از کالاهای انگلیسی مصرف کند. همین شیوه موجب می‌شود که هند امروز به یکی از ابرقدرت‌های اقتصادی در تولید پارچه و کارخانه‌های ریسندگی در دنیا تبدیل بشود و اکنون هفتمین اقتصاد جهان باشد.

در قرن 17 میلادی هم ایران در چنین شرایطی بود و به بسیاری از کشورهای دنیا از جمله انگلستان پارچه صادر می‌کرد؛ اتفاقی که موجب شد انگلستان از ورود پارچه‌های ایران در آن برهه تاریخی جلوگیری کند.

□  بله، مهندس سحابی بسیار رعایت می‌کرد که کم مصرف کند و از اسراف به شدت بیزار بود. دیگران را هم به مصرف‌گریزی دعوت می‌کرد. مهندس سحابی یک دست کت و شلوار را 20 سال و چه بسا بیشتر هم می‌پوشید و این حاصل همان مصرف‌گریزی و دوری جستن و مبارزه با مصرف‌گرایی بود.

در خاطرات مرحوم مهندس بازرگان آمده که وقتی به عنوان رئیس هیئت خلع‌ید به آبادان می‌روند، هنگام مذاکره با رئیس شرکت نفت متوجه می‌شود که یقه پیراهن ایشان نخ نما شده ولی با این حال باز آن را پوشیده است. مهندس بازرگان می‌گوید که کار خوب را حتی می‌توان از دشمن هم آموخت و این یک تجربه گرانبهایی بود که رئیس شرکت نفت که یک انگلیسی بود و دشمن ما محسوب می‌شد و بر ما استیلا یافته بود، به من آموخت. مهندس بازرگان دوری از مصرف‌گرایی و دعوت به کار و تلاش و تولید را یکی از اصول اسلام می‌دانست و کتاب «اسلام مکتب مبارز و مولد» یا «کار در اسلام» تأیید همین نظر و باور است.

□ این ویژگی را اساساً نسل تربیت شده مرحوم مصدق داشتند و آموزه گرانبهایی است که این بزرگان در اختیار جوانان گذارده‌اند و باید بسیار به آن بها داد. این دعوت به تولید و دوری‌گزیدن از مصرف یک الگوی توسعه می‌آورد که همان توسعه ملی درون‌زاست و به تئوری فردریک لیست شباهت زیادی دارد که می‌گوید ما باید جلوی واردات را بگیریم و اگر چیزی وارد می‌کنیم، انتخابی وارد کنیم. اگر تکنولوژی‌ای می‌خواهیم وارد کنیم آن چیزی را وارد کنیم که نداریم و مورد نیاز جدی در روند توسعه ملی ما محسوب می‌شود. اگر قرار باشد ما روزی همه چیز را حتی سیر و رب گوجه فرنگی را هم از چین وارد کنیم نمی‌توانیم اقتصاد ملی را بسازیم و توسعه ملی داشته باشیم. من به یکی از کارخانه‌های پتروشیمی در جنوب رفته بودم که حتی کانال‌های کولر را هم از آلمان وارد کرده بودند، چون آن طرف علاقه به واردات داشت و می‌خواست همه چیز را وارد کند. البته در این واردات در حالت بدبینانه سوءاستفاده و دزدی و بخور بخور هست و در بهترین حالت علاقه به مثلاً کار درجه یک و تمیز. در صورتی که گاندی چنین فکری نداشت، ژاپنی‌ها هم چنین فکری نداشتند و مهندس سحابی هم با آن مخالف بود.

 مهندس سحابی تزی داشت و می‌گفت که اگر بخواهیم دموکراسی در ایران قوام بگیرد باید یک بورژوازی در مقابل بورژوازی جهانی در ایران داشته باشیم و نام آن را هم بورژوازی ملی می‌گذارد. بورژوازی ملی دوست دارد همه چیز را صادر کند، بر فهرست فروش مرتب اضافه کند و تجارتش را گسترده کند. در داخل گروهی هستند که با بورژوازی جهانی پیوند می‌خورند و به اصطلاح عمال بومی بورژوازی جهاني در آن کشور می‌شوند. به اینها اصطلاحاً از قدیم بورژوازی وابسته یا بورژوازی کمپرادور می‌گفتیم، ولی در مقابل آنها چیزی که در آلمان پیاده شد و در امریکا و فرانسه انجام شد و حتی خود چین در 30 سال اول پس از انقلابش تا 1977 اجرا کرد ایجاد زمینه‌ای برای رشد تکنولوژی بومی و اقتصاد ملی بود. زمانی که شما مرزهایتان را باز می‌گذارید تکنولوژی و تولید داخلی رشد نمی‌کند، همه کالاها وارد می‌شوند و کالاهای داخلی توان رقابت با آنها را ندارند و کالاهای خارجی می‌آیند و توان تولید فلج می‌شود. همین حالا در ایران 1200 واحد تولیدی مسئله‌دار شناخته شده‌اند. باید کاری بکنیم‌که بورژوازی ملی رشد کند و این بورژوازی است که هر چه درآمد از تولید می‌گیرد در داخل سرمایه‌گذاری می‌کند، در صورتی که بورژوازی کمپرادور هرچه سود و درآمد دارد را از کشور خارج می‌کند. این چیزی بود که ما بعد از انقلاب در خیلی از جاها دیدیم، مثلاً من در یک کارخانه‌ای به نام «هوخست» بودم که الان کیمیدارو؛‌ جايگزين آن است. شركتي آلمانی که در ایران کارخانه تأسيس كرده بود، بدون اینکه یک ریال پول آورده باشد. یکی از بانک‌های آلمان از آنجا یک تلکس به بانک صادرات ایران زده بود که من این شرکت یا کارخانه را 400 میلیون تومان تضمین می‌کنم و شما همین مقدار اعتبار بدهید. بانک ایرانی پول ایرانی به این شرکت خارجی داده بود و این شرکت زمین خرید و کارخانه ساخت و ماشین‌آلات خرید، یعنی از اینجا دلارهای نفتی رفت و ازآنجا ماشین‌آلات آمد و این کارخانه درست شد. این بورژوازی کمپرادور است. این بورژوازی حتی اگر سرمایه هم بیاورد سود آن را به کشور خودش برمی‌گرداند. ولی تعریف مهندس سحابی از بورژوازی ملی آن بورژوازی‌ای بود که هر چه در داخل ارزش افزوده به دست می‌آورد باز هم کارخانه درست کند.

مهندس سحابی معتقد بود که بورژوازی ملی باید در دو بعد استقلال داشته باشد؛ هم از حاکمیت و امکانات قدرت که همان رانت است مستقل باشد و هم از بازار و اقتصاد مسلط جهانی.

□ بله. اگر استقلال از حاکمیت داشته باشد تبدیل به یک نیروی مستقل در جامعه می‌شود و می‌تواند دموکراسی را هم برقرار کند، یعنی در قدرت شریک می‌شود و به معنای مصطلح توزیع قدرت به وجود می‌آورد. این اتفاقات پیرو اصل 44 افتاد و یکسری خصوصی‌سازی‌های رانتی به وجود آمد. اینها نمی‌تواند محملی برای دموکراسی باشد، ولی آن بورژوازی ملی‌ای که متکی به خود و مستقل از دولت و بورژوازی جهانی است می‌تواند محمل دموکراسی هم باشد. مهندس سحابی در اقتصاد هم به یک تعادل می‌رسد مثلاً وقتی یکی می‌گفت همه چیز را باید دولتی کرد و همه چیز را دولتی می‌کند و سرمایه‌ها را مصادره می‌کند و خلاصه همان اتفاقاتی که در اوایل انقلاب افتاد رخ می‌دهد، مهندس این را هم نقد می‌کند. او خودش را هم نقد می‌کرد و می‌گفت در شورای انقلاب ما اشتباه کردیم. از آن‌سو پیروان میلتون فریدمن و پیش از او هایک معتقدند که همه چیز باید خصوصی بشود. در اینجا شاهد دو نوع افراطی‌گری هستیم. اما در اینجا هم مهندس معتقد بود که باید بین این دو را گرفت و تعادلی بین این دو برقرار کرد. این تعادل به نوعی در قانون اساسی ایران آمده بود، اما نتوانستند اجرا کنند. در قانون اساسی هم بخش دولتی تعریف شده بود، هم بخش تعاونی و هم بخش خصوصی. بین این دو افراطی‌گری یعنی دولتی صددرصد و خصوصی صددرصد یک راه ارائه دادن این تعادل است. این تعادل در اقتصاد و الگوی توسعه مهندس سحابي هم نشان داده می‌شود، كه توسعه درون‌زای بومی است که با تشکیل یک بورژوازی ملی که محمل دموکراسی هم باشد به ایجاد دموکراسی هم کمک می‌کند.

اگر بخواهیم مروری بر آموزه‌های مهندس سحابی داشته باشیم می‌توان گفته‌های شما را در این موارد خلاصه کرد: 1ـ توجه به دردهای جامعه، 2 ـ بومی اندیشی، 3 تعادل در حوزه‌های متعدد و متفاوت، 4 شعاری اگر می‌دهیم قابل انجام باشد. در باغ سبز به مردم نشان ندهیم. در آسمان‌ها سیر نکنیم و پاهایمان را بر زمین سفت واقعیت بگذاریم، 5 ایده اصلاح‌طلبی مهندس سحابی که بعد از انقلاب و خصوصاً پس از وقایع سال 60 در مهندس سحابی و مهندس بازرگان و کلاً در این نحله به وجود آمده است، 7 مخالفت جدی مهندس سحابی با هرگونه حذف، 8 عرفان عملی مهندس سحابی، 9 کار زیاد و مصرف کم و در نهایت الگوی توسعه درون‌زای بومی و بورژوازی ملی. حال به نظر شما مهندس سحابی در حوزه‌های فعالیتی خود، اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … آیا حرفی برای گفتن داشته‌اند یا خیر؟

□ بله، همه مواردی که من به آنها اشاره کردم می‌تواند یک الگوی زیستی باشد و اینها همه حرف‌هایی است که مهندس برای گفتن داشته‌اند. الگوی توسعه مهندس حرفی است خاص مهندس سحابی. برخی گفته‌اند که مهندس سحابی حرفی برای گفتن نداشته است. من از این دوستان می‌پرسم آیا شما خود حرفی و تئوری‌ای و نظریه‌ای که بتواند به توسعه سیاسی و اقتصادی و روند دموکراتیزاسیون ایران کمک کند دارید؟ این اشخاص یا به تئوری‌های ارتدوکسی مارکسیستی و یا به تئوری‌های ارتدوکسی سرمایه‌داری باور دارند. به نظر شما همین اندیشه متعادلی که من اشاره کردم كه در ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و … وجود دارد یک تئوری نیست؟ آيا یک شیوه زندگی کردن و اداره مملکت نیست؟ مهندس سحابی یک سوسیال دموکراسی ایرانی و بومی را پی انداخت و در این زمینه آرا و نظرات ویژه و شاخصی دارد. آقای مسعود نیلی در زمان اصلاحات کتابی به نام «استراتژی توسعه صنعتی ایران» منتشر كرد. او در این کتاب نوشته بود که ما باید در بورژاوزی جهانی ادغام بشویم، این یک الگوست. یک الگو هم این است که باید همه چیز دولتی بشود و در اختیار دولت قرار بگیرد، یعنی همان شیوه استالین. هر دو این الگوها غیرایرانی و کاملاً وارداتی هستند، اما مهندس سحابی الگویی خاص ایران و متناسب با شرایط ایران دادند و مقهور الگوهای دیگر نشدند. البته الگوی سوسیال دموکراسی در دیگر کشورهای جهان هم اجرا شده اما سوسیال دموکراسی مهندس سحابی خاص ایران و کاملاً بومی و متناسب با شرایط ایران است.

در مورد عرفان عملی مهندس سحابی هم ممکن است بگویید که گاندی یا ماندلا هم چنین بوده‌اند، همه اینها درست است، اما مهم این است که در یک مقطع زمانی مناسب برای یک مکان خاص تئوری‌ای پیشنهاد بشود. حال اگر پیش از این دیگرانی هم بوده باشند که به روش‌ها و شیوه‌های دیگر همان را گفته باشند، چون زمان و مکان متفاوت است قطعاً روش و شیوه متفاوت می‌شود، مگر آن‌که نعل به نعل و بی‌کمترین نکته‌ای همان را تکرار کنیم که این تبدیل به یک کمدی می‌شود. در سال 60 عده‌ای می‌گفتند بعد از چند ماه حاکمیت را از بين می‌بریم. این طرف هم می‌گفتند ما در مدت دوهفته مخالفین را نابود می‌کنیم، اما امروز می‌بینیم که اين‌گونه نشد. در آن زمان خاص عده‌ای هم بودند که می‌گفتند دشمنی و برادرکشی ایجاد نکنید، اجازه بدهید یک فضای دموکراتیک ایجاد بشود که در شفافیت کامل هر کسی عیار خودش را به محک انتخاب مردم بزند تا در این سنجه عمومی رسوا شود هر که در او غش باشد. دیدیم و می‌بینیم که بعد از 30 سال به حرف مهندس سحابی و مهندس بازرگان و امثال آنها رسیدند. اکثریت رادیکال‌های آن زمان به حقانیت این حرف رسیده‌اند، البته در دو طرف طیف اقلیت افراطی‌ای وجود دارند که هنوز هم پروژه‌های خود را پیش می‌برند. مهم این است که شما در یک مقطع خاص و در یک مکان خاص حرف درست را بزنید و آن تئوری را با شرایط دوران وفق دهید. ایده اصلاح‌طلبی‌ای که در همان سال‌ها بیان می‌شد مگر ایده جدیدی در آن فضا نبوده است؟ به جای تعادل سیاسی و تئوری اصلاحات چه چیزی باید گفته می‌شد که مهندس نگفته، یا به جای توسعه درونزای بومی و ملی، چه تئوری‌ای باید داده می‌شده است؟ به جای نظریه رشد بورژوازی ملی و تبدیل آن به محملی برای دموکراسی که مهندس سحابی گفته است چه چیز جایگزینی دارند؟ اینها همه حرف‌هایی است که مهندس برای گفتن داشته و تئوری‌هایی است که در ایران امروز جدید محسوب می‌شوند.

شما به عنوان یکی از دوستان و همفکران نزدیک مهندس سحابی و کسی که عضوی از شورای فعالان ملی ـ مذهبی هستید و سال‌ها با مهندس سحابی همکاری داشته‌اید چه انتقاداتی به مهندس دارید؟

□ من در بخش توسعه انتقادی که به مهندس داشتم این بود که ایشان به بخش کشاورزی در توسعه ایران توجه نداشت و بخش کشاورزی را خوب نمی‌شناخت و به توان بالقوه این بخش آشنا نبود، همین موجب شده بود که مهندس همیشه تبلیغ می‌کرد که ایران در بخش کشاورزی نمی‌تواند توسعه پیدا کند، پس باید روی صنعت متمرکز شود. در صورتی که ایران به دلیل ویژگی‌هایی که دارد(مانند آفتاب که حدود 10 به قوه 27 کیلو ژول در سال ما از خورشید انرژی می‌گیریم و این انرژی بسیار زیادی است) توانایی‌های زیادی در این زمینه دارد. معروف شده که ایران کشور کم آبی است، در صورتی که این درست نیست، ایران به دلیل تکنولوژی عقب مانده نمی‌تواند از آب استفاده بهینه داشته باشد. ما 400 میلیارد مترمکعب نزولات آسمانی داریم، از این مقدار حدود 130 میلیارد مترمکعب قابل بهره‌برداری است، حال آن که از این 130 میلیارد حدود 30 تا 40 میلیارد متر مکعب استفاده مؤثر می‌شود. این عدم استفاده به خاطر نداشتن تکنولوژی و درجا زدن در کشاورزی سنتی است؛ کشاورزی سنتی‌ای که حالا با حجم عظیم واردات در حال نابودی است و به زودی چیزی از آن باقی نخواهد ماند. وزارت کشاورزی راندمان آبیاری در ایران را 30 درصد اعلام کرده، کارشناسان مستقل و عموماً دلسوز و نگران می‌گویند این حدود 15 درصد است، حال آن که در بعضی کشورها راندمان آبیاری 95 درصد است. پس این نشان می‌دهد که می‌توان 15درصد را به 95درصد ارتقا داد. اگر از 15 درصد به 95 درصد برسیم شش برابر راندمان آبیاری ما رشد پیدا می‌کند. یعنی شش برابر می‌توانیم از آب موجود استفاده کنیم. زمینی که الان روی آن کشت می‌شود چیزی حدود 16 ـ 15 میلیون هکتار است، در صورتی که این را می‌توان به 50 میلیون هکتار افزایش داد. این زمانی ممکن می‌گردد که ما بتوانیم صنعت را با کشاورزی پیوند بدهیم و بین حوزه‌های متعدد اقتصادی پیوند برقرار کنیم، یعنی این‌که سیستم‌های کشاورزی را مدرن کنیم. در ایران ما چیزهایی داریم که بسیاری از کشورهای دیگر ندارند، ولی متأسفانه ما توان و برنامه استفاده از آنها را نداریم. آب و خاک و آفتاب خدادادی است و ما به بهترین شکل از آن برخورداریم. کشوری مثل سوئد مشکل شب و روز دارد و در فصولی از سال تمام شبانه‌روز شب است، یا در اروپا می‌بینید که دو هفته شب و روز باران می‌آید، اما در رشت ما سالی 91 روز آفتاب داریم، یعنی کمترین آفتاب، و در جزیره کیش 361 روز آفتاب داریم. این نعمت بزرگی است که ما باید قدر آن را بدانیم و روی آن سرمایه‌گذاری کنیم. اینها امکانات طبیعی و خدادادی ماست. منابع هیدروکربنی ما مثل نفت و گاز هم وجود دارد که می‌توان از آن بهترین کودهای شیمیایی و سموم دفع آفات را ساخت. اینها امکاناتی است که در همه کشورها نیست. در انگلستان مجبورند کشاورزی گلخانه‌ای درست کنند و این گلخانه را با نور مصنوعی روشن و گرمش کنند. ولی از 15 اقلیمی که در دنیا وجود دارد 13 اقلیم آن در ایران هم هست، یعنی از ارتفاع صفر داریم تا ارتفاع 5000 متر. درجه حرارت از منهای 50 درجه سانتیگراد تا بعلاوه 50 درجه، از منطقه مدیترانه‌ای منطقه خشک و… داریم. همه اینها نعمت‌هایی‌اند که با تکنولوژی جدید می‌توان از آنها بهترین استفاده را کرد. از این گذشته کشور ما بین دو دریا واقع شده است و می‌شود آب خزر را به فلات ایران برد.

اما نقد دیگر من این است که مهندس توان مدیریت وسازماندهی سیاسی ـ تشکیلاتی نداشت. البته این عیب یا نقد نیست بلکه بیشتر توصیف است. اگر مهندس توان سیاسی ـ تشکیلاتی داشت، شورای فعالان، تشکیلات بهتری می‌شد و نتایجی بهتر می‌گرفت. شاید این با آن روحیه عرفان عملی ایشان، یا شاید با آن تسامح و همزیستی که در روحیه ایشان بود همخوانی نداشت. مهندس به واسطه کاریزمایی که داشت می‌توانست نیروها را دور خود جمع کند، اما نمی‌توانست این نیروها را کانالیزه، سانترالیزه و منسجم کند. به هر حال مهندس نقش خود را خوب بازی کرد، ما هستیم و این دستاوردهای بر زمین مانده؟!

به نقل از چشم‌انداز ایران

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.

مطالب مرتبط

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

مطالب پربازدید

مقاله