زمانی که در خانه آهنگساز شهیر سرزمین مان، شهرداد روحانی، به گفت و گو با او مشغول بودم (16 تیر 1391) سینا روحانی، قهرمان دوومیدانی (400متر) که در 17 سالگی موفق شده در ایالت کالیفرنیا با 37 میلیون نفر جمعیت، رتبه نخست را در دوومیدانی به دست آورد، از آمریکا به سمت اسپانیا در پرواز بود تا برای ایران و تیم ملی کشورمان (در رقابت های جهانی دومیدانی-در رده نوجوانان) بِدَوَد…به این خاطر در ابتدا از شهرداد روحانی خواستم تا چند و چون ورود فرزندش در تیم دوومیدانی ایران را توضیح دهد. او با چشمانی اشکبار و در حالی که از شدت احساسات نمی توانست جملاتش را پیوسته بر زبان آورد، گفت:«برای من خیلی جالب بود که یک سال قبل، وقتی 16 سال داشت، و توانسته بود دو سال پیاپی در رقابتی دشوار قهرمان شماره یکِ دو 400 متر کالیفرنیا شود، یک روز پیش من آمد و گفت من دلم می خواهد برای تیم ملی ایران بِدَوم و به المپیک بروم. این موضوع برای من خیلی باارزش بود و خیلی از آن استقبال کردم»… شهرداد روحانی نیازی به معرفی ندارد، مردم و بویژه دوستداران هنر و موسیقی در ایران و جهان با نام او آشنا هستند و توانسته به عنوان رهبر میهمان در بزرگترین صحنه های هنری جهان همچون ارکستر فیلارمونیک لندن، نیوجرسی سمفونیک، اسلوواک فیلارمونیک، فیلارمونیک زاگرب و… هنر و توانانمندی خود را به جهانیان بشناساند. در این گفت و گو، که برای من بیش از هر چیز تجربه ای شیرین و فراموش نشدنی بود، پرسش هایی را با این آهنگساز برجسته در میان گذاشتم که در ادامه می خوانید.
***
در ملاقاتی که دیروز با هم داشتیم با عشق فراوانی درباره فرهنگ و هویت ایرانی سخن می گفتید، دوست دارم این گفت و گو را با این پرسش آغاز کنم که چه ویژگی هایی در فرهنگ، تاریخ ، هنر و تمدن کهنسال ایرانی می بینید که چنین علاقه ای نسبت به کشورتان و فرهنگ ایرانی ابراز می دارید؟
فکر می کنم این بر می گردد به اینکه من ریشه ام در این آب و خاک است و وقتی به سنی رسیده بودم که برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدم (1975 میلادی) با این فرهنگ بزرگ شده و طبیعتاً تمام این آداب و رسوم در وجود من بود. خوشبختانه وقتی که به اروپا و کشور اتریش رفتم، به قول معروف یک کوله بار فرهنگی را با خودم به همراه داشتم. همین طور که شما هم اشاره کردید، به خاطر تاریخ کهن مملکت عزیز ما یک سری آداب و رسومی در طی این سال ها نسل به نسل به اصطلاح گشته و به ما رسیده است. مثلاً برای نمونه به شما بگویم من با فرهنگ غربی آشنا هستم و نصف بیشتر عمرم را در خارج از ایران گذرانده ام، ولی در زمانی که خارج از ایران بسر می بردم چیزی که خیلی برای من روشن تر و مشخص تر شد این بود که مثلاً در فرهنگ ما، «معرفت» و فرهنگِ معرفت، موضوع عادی و تعریف شده ای است، اما در فرهنگ غرب، این خاصیت و این حسّ اصلاً وجود ندارد. من به خاطر شغلم دوستان غیرایرانیِ زیادی از همه ملیت ها دارم و سفرهای زیادی هم می کنم، و در خیلی از کشورها دوستانی دارم اما به غیر از کشورهای شرقی که مقداری به ما نزدیک هستند، در فرهنگ غرب، این حسّ معرفت را من نمی توانستم برای این دوستانم تشریح کنم. این چیز کوچکی نیست. چون ما با آن بزرگ شده ایم و عادت کرده ایم، به نظر می آید جزئی از زندگی ماست و شاید چندان نسبت به آن توجه خاصی نداشته باشیم اما این یکی از خصوصیات بارز فرهنگی ماست و خیلی هم باارزش است. فکر می کنم همین که به عنوان یک ایرانی ریشه ام در این آب و خاک است، با این فرهنگ و با این حسّ، انس گرفته و بزرگ شده ام، خیلی ارزشمند است. این آموزه ها و این فرهنگ در رفتار و کارم خیلی اثر دارد. شاید به این صورت جواب سوال شما را داده باشم.
زبان موسیقی یک زبان جهانی است. یعنی می تواند به سرعت همزبانی و همدلی ایجاد کند. افراد را با ملیت های مختلف در یک جا جمع کرده و به شنیدن فرا می خوانَد و در کنار هم می نشانَد، حتی در صورتی که با زبان (و گفتار) از فهم سخن یکدیگر بر نیایند. این ویژگی هنر و بویژه موسیقی است. به نظرتان این تا چه اندازه می تواند به ایجاد تفاهم میان فرهنگ ها و اصلاح روابط بین فرهنگی بینجامد و مناسبات اجتماعی را در دنیای امروز بهبود بخشد؟ فکر می کنم این را در تجربه های خودتان احساس کرده باشید.
بسیار زیاد. به نظر من، همان طور که شما اشاره کردید، موسیقی در کل یک زبان است و می تواند زبان مشترکی باشد بین فرهنگ ها و ملیت های مختلف و بر اساس تجربه خودم می توانم بگویم، چون شغل من به گونه ای است که برای اجرا به کشورهای مختلفی دعوت می شوم و با ارکستر سمفونیک های کشورهای مختلف کار می کنم، در بعضی برنامه ها از من می خواهند که موسیقی کلاسیک از آهنگسازان کلاسیک بزرگ دنیا را اجرا و رهبری کنم و در بعضی از برنامه ها من این آزادی را دارم که قطعاتی را که خودم ساخته ام (که سعی کرده ام در آنها از ملودی های ایرانی یا هارمونی ایرانی و اصولاً حال و هوای موسیقی ایرانی استفاده بکنم) اجرا کنم، آن قطعات اجرا می شود و به جرأت می توانم بگویم نه تنها مردم که برای دیدن برنامه ها می آیند، حتی خود موزیسین هایی که این قطعات را اجرا می کنند، برایشان تازگی و جذابیت دارد. تکنیک موسیقی غرب را باید یاد گرفت، من سعی می کنم از تکنیک موسیقی غرب استفاده کنم برای اینکه موسیقی خودم را بسط بدهم و جهانی تر کنم و واقعاً فرق نمی کند کجا این قطعات اجرا می شود، در کشورهای اروپایی، در کشورهای آمریکایی یا در خاور دور و… بارها من این برنامه ها را اجرا کرده ام و هر بار به قدری این برخورد مثبت بوده که اندازه ندارد. برای همین غیرایرانی ها علاقه مند می شوند که بیشتر با کارهای آهنگسازان ایرانی، با موسیقی ایرانی و فرهنگ ایرانی آشنا شوند. می دانید ما موسیقی ای داریم که اسمش موسیقی سنتی ایرانی یا موسیقی کلاسیک ایرانی است که در آن از سازهای ایرانی استفاده می شود و البته موسیقی ایرانی هم خیلی جا دارد که پیشرفت کند و هم محدودیت هایی دارد. متأسفانه محدودیت های آن به خاطر آن فواصلی است که ما در موسیقی ایرانی داریم و این در موسیقی غرب نیست. همین داشتنِ فواصلِ اضافه تر از موسیقی غربی باعث می شود که یک مقدار پیشرفت این کار به کُندی صورت گیرد. علت اش هم این است که موسیقی ایرانی برای اینکه پیشرفت کند باید موزیسین در ایران به دنیا آمده باشد، با این فرهنگ و با این موسیقی بزرگ شده باشد و در حقیقت، در این فضا رشد یافته باشد و همچنین با تکنیک های موسیقی غربی آشنایی داشته و بداند که بزرگان موسیقی دنیا چگونه راه پیموده و چگونه نوشته اند و چگونه کار خود را بسط و توسعه داده اند و اگر این تکنیک ها را هم یاد بگیرد و از این آب و خاک هم باشد می تواند این موسیقی را به جلو ببرد. البته این کار الان دارد اتفاق می افتد و خوشبختانه من در ایران شاهد این هستم که به خصوص در موسیقی سنتی یا کلاسیک ایرانی این پیشرفت ها انجام شده اما تعداد افرادی که به اصطلاح واجد شرایط هستند و معلومات این رشته را دارند و از ذوق برخوردارند، خیلی زیاد نیست. علت اینکه موسیقی کلاسیک غرب تا این اندازه پیشرفت کرده برای این است که شما اگر آهنگسازان بزرگ دنیا را در کنار هم بگذارید، می بینید هر کدام از یک کشور آمده اند. چایکوفسکی از روسیه آمده، بتهوون از آلمان آمده، موتسارت از اتریش آمده و… هر کدام از یک کشور آمده اند ولی یک چیز مشترکی که داشته اند موسیقی کلاسیک غرب بوده که اینها با نوشتن آثارشان باعث شده اند که این موسیقی پیشرفت کند و مرتب به جلو برود. حالا مجسم کنید، ایران یک کشور تنها است. موسیقیدان هایی که بخواهند این موسیقی را جلو ببرند باید از یک کشور بیایند در نتیجه زمان بیشتری سپری می شود تا این موسیقی پیشرفت قابل توجهی بکند. از این نظر من سعی می کنم در کارهای خودم بر این موضوع تکیه کنم که تا آنجا که می توانم موسیقی خودم را به عنوان یک آهنگساز ایرانی بتوانم به جهان و غیرایرانیان معرفی کنم و واقعاً بدون اغراق خدمتتان می گویم هر بار که من این برنامه ها را در خارج از ایران اجرا کرده ام، همیشه نتیجه بسیار مثبتی گرفته ام. چه از موزیسین ها چه از مردم که برای تماشای برنامه ها می آیند. می دانید، هر کار هنری که از یک کشوری بیاید باعث می شود مردم دیگر نقاط دنیا، کنجکاو بشوند که در آن کشور چه اتفاق های دیگری می افتد.
به تعبیری یک کنجکاویِ مثبت.
کاملاً همین طور است، یک کنجکاویِ مثبت و این خیلی مهم است چون باعث می شود آن مملکت، آن فرهنگ و آن جامعه خوب معرفی شود. این وظیفه ای است که خودم بر عهده خودم گذاشته ام و کسی آن را بر عهده ام نگذاشته است. خودم احساس می کنم به عنوان یک موسیقیدان که عمری را در این کار گذاشته یکی از وظایفم این است که به عنوان یک ایرانی بتوانم خودم را در جاهای دیگر دنیا بشناسانم و سعی می کنم کارم طوری ارائه بشود که کنجکاوی مثبتِ غیرایرانی ها را برانگیزد.
با توجه به آشنایی ای که از هر دو سو دارید، یعنی هم با فرهنگ و موسیقی ایرانی آشنا هستید، هم با فرهنگ و موسیقی مدرن (غربی) و در سطح بالایی هم قرار گرفته اید، به نظرتان تا چه اندازه موسیقی غربی بر موسیقی ما تأثیر گذاشته است؟
ببینید، همان طور که گفتم ما یک تعداد اهنگساز خوب داریم که در زمینه موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی فعالیت می کنند و آن افراد کسانی هستند که تحصیلات موسیقی غرب را دارند و از آن آموخته اند. مطمئناً بی تأثیر نیست بویژه برای خلق اثر. ما وقتی درباره موسیقی ایرانی صحبت می کنیم، یک عده نوازنده داریم که کارهای قدیمی ها را دوباره اجرا می کنند و گاهی با یک تکنیک و روش بهتری. ولی برای اینکه موسیقی هر مملکتی پیشرفت کند، احتیاج داریم که آهنگسازانی تربیت شوند که آثار جدیدی بنویسند تا موسیقی پله پله پیشرفت کند. حالا این آثار می تواند از نظر تکنیکی قدری مشکل تر و پیچیده تر باشد یا می تواند از لحاظ احساسی یک چیزهایی به آن موسیقی اضافه کند اما در کل مطمئناً یک موسیقیدانی که تحصیلات آکادمیک داشته باشد، و استعداد و ذوق هم داشته باشد می تواند کارهای باارزش تری ارائه بدهد تا یک موزیسینی که فقط از روی ذوق کاری را انجام می دهد و تحصیلات آکادمیک ندارد. خب طبیعی است که یک جای کار به اصطلاح لنگ می زند. موسیقی غیر از اینکه یک هنر حسّی است، که واقعاً باید آدم با آن یک رابطه عاطفی برقرار کند که شکی در آن نیست، یک علم هم هست. این مساله را نمی توان فراموش کرد. اینکه می گویم یک علم است به این معنا نیست که حتماً باید به یک کنسرواتوار رفت و یک مدرکی گرفت. نه این طور نیست. آدم می تواند خودش بیاموزد و به صورت خودخوان پیش برود. می تواند به دنبال این علم برود و یاد بگیرد. به خصوص در این دوره و زمانه کتاب های متعددی هم چاپ شده است. در این سفر کتاب هایی را دیدم که در غرب چاپ شده و اینجا ترجمه شده و من از این بابت خیلی خوشحال و متعجب شدم. این کتاب ها برای یک موسیقیدان خیلی مفید هستند اگر بخواهد علم این کار را بیاموزد. اصل صحبت من این است که باید علم این کار را آموخت. حالا اگر کنسرواتواری بود که چه بهتر اما در غیر این صورت خود آدم هم می تواند این کتاب ها را تهیه کند و به دانش خود بیفزاید.
به موسیقی سنتی هم اشاره کردید. شاید بتوان گفت موسیقی سنتی، موسیقی غمزده ای است. به نظر می رسد تا اندازه ای هم از متن شعر کلاسیک فارسی برآمده و از آن بهره برده که این گونه شعر هم به تعبیری در گفتمان فراق فهم می شود و اندوهی عمیق بر آن تسلط دارد. این موسیقی تا چه اندازه می تواند نشاط و شادی را در متن جامعه مستقر سازد؟ نه اینکه زیبا و دلنشین نباشد ولی تا اندازه ای به نظر می آید راکد و رخوت آمیز است. یک جامعه زنده، جامعه ای است که شاد و بانشاط است و ما با این وضعیت فاصله داریم… می خواستم نگاهی هم از این منظر به موسیقی سنتی ایران داشته باشید.
من البته باید با نظر شما اندکی مخالفت کنم، یک مقدار از آن صحیح است اما یک مقدارش هم این است که ببینید، جاهایی که اشعار، موسیقی سنتی و کلاسیک ما را همراهی می کند، حتماً یک قسمت هایی از آن غمگین است یا عرفانی است. اما در همان موسیقی سنتی ما، قسمت هایی هست که سازی است و بین این قطعات اجرا می شود و قطعات پرتحرک و حتی شادی است، همه موسیقی سنتی ما با خواننده و شعر و اینها نیست. مقدار زیادی از آن موسیقیِ سازی است. نوازنده ها دور هم جمع می شوند، سه یا چهار ساز با هم همنوازی می کنند و موسیقی شادی هم ارائه می شود. قسمتی را خواننده می خواند و قسمتی سازها نواخته می شوند که پرتحرک هم هست و فضا را بازتر و شادتر می کند. اینکه شما می گویید موسیقی محزون و غم انگیزی است این را باید در نظر داشته باشید که موسیقی ایرانی بر پایه بداهه نوازی شکل گرفته، برعکس موسیقی غرب که بداهه نوازی نیست. آهنگساز در غرب نت را می نویسد و نت به نت باید آن قطعات اجرا شود. در حالی که موسیقی سنتی ما و موسیقی کلاسیک ایران، بر پایه بداهه نوازی شکل گرفته برای همین هم تا سال های نه چندان دور اگر یادتان باشد این اصطلاح بود که می گفتند استاد این موسیقی را سینه به سینه به شاگردش انتقال می داده، شاگردش هم به شاگرد بعدی… الان بالاخره به نت نویسی هم پرداخته می شود تا شاگردان بتوانند آن را بیاموزند اما همچنان موسیقی سنتی بر پایه بداهه نوازی است و بداهه نوازی هم یک مقدار با حالت های عرفانی درآمیخته و چون بیشتر تکیه روی بداهه نوازی و تک نوازی است شاید این حالت هایی که شما فرمودید غمناک است شاید یک مقدار بیشتر به چشم بیاید. ولی می توان گفت موسیقی سنتی ایران هم موسیقی پیشرفته ای است هم موسیقی ای است که خیلی زمان می بَرَد تا آدم فوت و فن آن را یاد بگیرد. یک مثالی برای شما بزنم، یکی از بزرگترین پیانیست های قرن بیستم در آخرین سال های عمر خود علاقه مند شد که بتواند در زمینه «جاز» مقداری موسیقی بداهه نوازی یاد بگیرد. موسیقی جاز اصیل هم روی بداهه نوازی خیلی تکیه می کند و اصول آن بر اساس بداهه نوازی بنا شده، این شخص که بزرگترین پیانیست قرن بیستم هم نام گرفته اسمش «منوهین» بود. چون همه قطعات آهنگسازان بزرگ را زده بود تصمیم گرفت که یک کار هم ارائه دهد و بداهه نوازی کند. وقتی شما آن را گوش می دهید بسیار پیش پا افتاده به نظر می آید ولی آخر عمرش بوده و می خواسته این کار را بکند. موسیقی بداهه نوازی ساده نیست، بسیار هم پیچیده است. موسیقی ایران و بخشی از موسیقی مشرق زمین، روی این پایه درست شده، در نتیجه من واقعاً حالت غم انگیز در آن نمی بینم ولی حالت تکرار در آن می بینم، این کاملاً درست است. عده ای می گویند ما این موسیقی سنتی را باید در ویترین نگه داریم و نسل های جدید هم که می آیند همان را تکرار کنند در حالی که این کار اگر انجام شود هیچ وقت پیشرفتی حاصل نخواهد شد. یک چیزی هم که عزیزانی که این اعتقاد را دارند فراموش می کنند این است که اگر نسل های قدیم هم همین طور فکر می کردند موسیقی در یک سطحی می ماند! نسل های قدیم هم بالاخره یک چیزی به آن اضافه کرده اند. الان هم ما انتظار داریم نسل جدید، و آهنگسازانی که در این دوره فعالیت می کنند، به این موسیقی ما چیزهای تازه ای اضافه کنند. شاید پیچیده تر و عمیق تر بشود و به این ترتیب است که موسیقی پیشرفت می کند. در غرب هم این طور بوده، در قرن 15 و قرن 16 موسیقی غرب تک صدایی و خیلی ساده بوده اما رفته رفته پیشرفت کرده و حالا که قرن بیست و یکم شده و این روند مطالعه می شود، می توان فهمید چقدر این موسیقی پیشرفت کرده، در اول مصاحبه مان هم گفتم، چون کسانی که آن را به جلو حرکت دادند از کشورهای مختلف آمدند و هر کس چیزی به این موسیقی اضافه کرد. در نگاه اول ممکن است موسیقی سنتی و کلاسیک ایران یک موسیقیِ غمگین (نمی خواهم بگویم رخوت آمیز) به نظر برسد، قسمت هایی از آن هم غمگین است اما اگر بیشتر توجه شود موسیقی ای است که خیلی پویا و باتحرک است. ولی نیازمند آن است که به طور مستمر قطعات جدید نوشته و اجرا شود تا این موسیقی پیشرفت کند.
می دانم با هنرمندان جوان ایرانی هم همکاری دارید و می کوشید دانش، هنر و تجربه های ارزشمند خود را به آنها منتقل کنید، استعداد و ذوق هنرجویان جوان را چگونه ارزیابی می کنید؟
بله، من تقریباً هر سال از طرف انجمن موسیقی و ارکستر سمفونیک تهران دعوت می شوم و با آنها کار می کنم. میانگین سنی ارکستر سمفونیک تهران در حدود سی سال یا کمتر است. در زمان گذشته که من در ایران دانشجو بودم، نصف نوازنده های ارکستر سمفونیک تهران خارجی و از کشورهای اروپای شرقی بودند. الان همه نوازنده ها ایرانی هستند و این برای من خیلی باارزش است و موجب خوشحالی و تشویق من می شود تا بیشتر با آنها همکاری کنم. شاید تلقی شود به خاطر حساسیتی است که به کشورم و مردم کشورم دارم این را می گویم ولی واقعاً احساس می کنم «ژن» ایرانی خیلی بااستعداد است و این در همه زمینه ها (ورزش، هنر و…) دیده می شود که ایرانی ها توانسته اند جای خودشان را باز کنند. من در آمریکا زندگی می کنم و می بینم که ایرانی ها در پست های بالایی قرار دارند. این که می گویم فقط از روی غرور ملی نیست. نوازنده های جوان ایرانی در ارکستر سمفونیک تهران بسیار بااستعداد هستند. من وقتی یکی دو تمرین با آنها انجام می دهم پیشرفت سریع آنها را احساس می کنم و این نشان دهنده استعداد آنها است. من مطمئن هستم با یک برنامه ریزی درست، منظم و درازمدت این پیشرفت ها می تواند سریع تر شود و کشور عزیز ما می تواند حداقل در میان کشورهای آسیایی یک جایگاه خاصی داشته باشد. برای اینکه این اتفاق بیفتد لازم است از این کارهای هنری و این جوانان حمایت شود. شما حتماً با من هم عقیده هستید، هر ایرانی در هر رشته ای و در هر زمینه ای، وقتی به پیشرفت هایی دست می یابد همه ما از این موفقیت سود می بریم و به آن افتخار می کنیم چه در داخل کشور چه در خارج از کشور. علت اینکه من با عشق و علاقه به اینجا می آیم به این خاطر است که می بینم چه استعدادهایی در این کشور است و این فعالیت ها تا چه اندازه می تواند موثر باشد. می دانید که جامعه ای که هنر در آن رشد پیدا نکند جامعه پویایی نیست. من امیدوارم و خوشحالم که می بینم این همه استعداد در این کشور وجود دارد.
منبع: وبلاگ محمد صادقی
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاههای گوناگون است.