با یادی از عزت ابراهیم نژاد
براي نشست «مسكو» ميتوانست شرايطي به مراتب بدتر ايجاد شود. شرايطي كه اين نشست را به ايستگاه پاياني مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5 تبديل كند. اما به هر حال آخرين تلاشها در آخرين دقايق نشست مسكو يكبار ديگر درهاي مذاكره را به روي دو طرف باز نگاه داشت.
پس از حدود 15ماه وقفه در مذاكرات هستهاي ايران و 1+5 دو طرف رضايت دادند تا در استانبول بار ديگر پشت ميز مذاكرات بنشينند. اين رضايت به چه دليل ايجاد شد؟
ايران و گروه 1+5 در حالي بار ديگر بر انجام مذاكرات رضايت دادند كه پيش از آن فضاي خصومت شديدي عليه ايران به راه افتاده بود؛ فضاي تهاجمي و خصومتآميزي كه احتمال حمله نظامي آمريكا/اسراييل عليه ايران افزايش يافته بود. رصد رسانههاي آمريكايي چون سيانان، و بهخصوص نيويوركتايمز و واشنگتنپست (دويد ايگناتس) – دو روزنامهاي كه رايزنيهايي را با كاخ سفيد و دستگاه قدرت دارند – نيز از اين احتمال خبر ميدادند. مثلا در نيويوركتايمز، ديويد سنگر كه داراي نفوذ ارتباطي با كاخ سفيد و دولت است در گزارشها و تحليلهاي سياسي خود اين طور جلوه ميداد كه حمله به ايران عملي خواهد بود. يعني به نوعي او به دنبال آن بود تا اين پيام معنوي را بدهد كه ايالات متحده آمريكا آماده حمله به ايران است. رسانههاي اصلي آمريكا و غرب (همچون امپراتوري رسانهاي روپرت مرداك) كه به «سيستم قدرت» گره خوردهاند، روايت مناقشه را واژگون جلوه داده و ايران را متهاجم و جنگطلب معرفي ميكنند. همچنين در آن زمان فصلنامه «فارن افرز» تريبون رسمي شوراي روابط خارجي، شخصي كه در زمان جورج بوش نيز در پنتاگون داراي سمت بود (ماثيو كرويينگ) مقالهاي نوشت و گفت ما ميتوانيم به ايران حمله كنيم و اساسا حمله به ايران امكانپذير است. در حال حاضر پنجرهاي باز شده كه قرار هم نيست براي هميشه باز بماند. در مورد اين مساله، سپس مناظرهاي هم در خود دفتر نيويورك شوراي روابط خارجي صورت گرفت. پس از اين سخنان و شدت گرفتن آن، اين بحث را در جامعه آمريكا و بين سياستمداران واقعبين به وجود آورد كه آيا واقعا به صلاح است كه تئوري جنگ را دنبال كنيم.
سرانجام ايجاد اين علامت سوال چه بود؟
سرانجام نئوكانها (نومحافظهكاران جنگطلب) در حوزه عمومي مجبور به عقبنشيني از موضع حمله به ايران شدند. چراكه اساسا در آن زمان جامعه اروپا و آمريكا عدم آمادگي خود را براي ورود به هر نوع حمله نظامي يا مشاركت با آن القا ميكردند. موضع جدي اكثر سياستمداران، نظاميان و رسانهها منجر به چربش نظراتشان و تحميل اين ديدگاه شد كه واقعا نه مردم و نه بخش چشمگير حكومت سياسي آمريكا به دنبال جنگ نيست.
پس به عقيده شما عملا اهرم جدي براي اينكه ايران و گروه 1+5 را پاي ميز مذاكرات كشاند جلوگيري از بروز يك جنگ احتمالي بود.
يك دليلش اين بود.
دليل ديگر چه بود؟
انرژي و قيمت متعادل نفت نقش حساس و مستقيمي در بهبودي وضع اقتصادي دنيا دارد- به عبارت ساده، خريد و خرج كردن يكي، درآمد ديگري است. ديالكتيك تهديد، بحران و هراس از خطر جنگ، تاثير منفي بر بازار نفت و در نتيجه بر اقتصاد دارد. مضاف بر اينكه اكنون، بيش از گذشته، بازار نفت با سرمايهگذاري مالي گره خورده است. دليل ديگري كه منجر به باز شدن باب مذاكرات هستهاي با ايران شد همان موضوعي است كه به طور مفصل در رسانههاي ايراني و آمريكايي به آن پرداخته شده است و آن برگزاري انتخابات رياستجمهوري آمريكا در ماه نوامبر سال 2012 است. وضع اقتصادي مهمترين موضوع براي مردم آمريكا در انتخابات است. طبيعتا، دولت اوباما سعي بر آن دارد كه وضع اقتصادي را بهبود بخشد. تعدادي از تحليلگران متذكر شدهاند، كه اين سري مذاكرات با ايران، قيمت نفت را قبل از انتخابات آمريكا نزول داده است. در ضمن دولت اوباما با تبليغات كاذب خودش در دنيا، اين ادعاي مضحك را مطرح كرد كه با اين مذاكرات (همراه با تشديد تحريمها)، «حمله اسراييل به ايران را به تاخير انداخت.» گويي آمريكا از اسراييل هراس دارد.
عملا دو عامل مورد اشاره تنها براي گروه 1+5 انگيزهاي جهت ازسرگيري مذاكرات هستهاي بود.
دقيقا. دولت اوباما و اساسا دموكراتها در ايالات متحده آمريكا، به منظور پيروزي در انتخابات، به دليل ركود اقتصادي، با يك معضل جدي روبهرو هستند؛ مخمصهاي كه به سلامت خارج شدن از آن منوط به مقابله با هر نوع بحران است كه يكي از جديترين و محتملترين آن با ايران بود. از نظر آنها در اين شرايط حداقل پيامد اين بحران، افزايش قيمت نفت در دنيا و آمريكا و در پي آن افزايش قيمت بنزين و ايجاد فشار به رايدهندگان آمريكايي خواهد بود. چندي پيش اوباما در سخنرانياش در اجلاس قويترين لابي اسراييل، آيپك، تاكيد كرده بود آنقدر صحبت جنگ با ايران نكنيد تا قيمت نفت افزايش پيدا نكند كه اين به نفع ايران و به ضرر ماست.
با اين تفاسير آيا همين شرايط يعني تاكيد بر مذاكره با ايران به جاي كوبيدن بر طبل جنگ نميتوانست به پاشنه آشيل اوباما در انتخابات تبديل شود چراكه ميت رامني رقيب او در حزب جمهوريخواه جديترين انتقادي كه نسبت به سياست خارجي دولت اوباما مطرح ميكند مصالحه با جمهوري اسلامي ايران است.
بگذاريد قضيه را يك مقدار بشكافيم. «رامني» خودش شخصا آشنايي چنداني با سياست خارجي ندارد. او سرمايهدار بزرگ با سرمايهاي حدود 250ميليون دلاري است و پيش از آنكه فرماندار ايالت ليبرال ماساچوست شود، مديريت يك شركت خصوصي را برعهده داشت و قبلا به عنوان يك جمهوريخواه ليبرال معرفي شده بود، كه اين خود با خاستگاه راست (و عقاب) كه اكنون خود را متعلق به آن معرفي ميكند، همخواني نداشت. انتخاب رامني به عنوان نامزد حزب جمهوريخواه با فراز و نشيبهايي همراه بود. اعضاي محافظهكار حزب جمهوريخواهان ابتدا چندان با او همراهي نداشتند و رامني سرمايهدار را از جريان دست راستي نميدانستند. حزب جمهوريخواه از زمان ريچارد نيكسون با عمده كردن مناقشات فرهنگي در جامعه، براي سرمايهداران (پلوتاكراسي) متحداني از طبقات پايينتر فراهم كرده است. گرچه در نهايت سياستهاي مالي و اقتصادي آنها به ضرر زحمتكشان است. رامني به دليل آنكه در بين مردم و هواداران حزب جمهوريخواه جايگاهي كسب كند و خود را مقبول جلوه دهد، بايد آش داغتر از كاسه ميشد. كسب جايگاه رامني از طريق آراي مردم سرانجام مورد پذيرش نئوكانها، راست سياسي و راست فرهنگي آمريكا قرار گرفت. پس از برگزيده شدن به عنوان نامزد جمهوريخواهان او براي آنكه بتواند حمايت همهجانبه همحزبيهايش را داشته باشد چارهاي نداشت كه خود را كاتوليكتر از پاپ نشان دهد؛ هم در مسايل سياست داخلي و هم خارجي. پس از آن، رصد كمپين انتخاباتي رامني نشان ميدهد كه دانهدانه مهرههاي نئوكان چه فردي و چه تيمي به كمپين او اضافه شدند و خطي كه او اكنون پي ميگيرد به دستور و پيشنهاد نئوكانهاست. نئوكانها هم كه نشان دادهاند ابايي از جنگ ندارند. اما به دليل آنكه جنگ افغانستان و عراق خاطرات خوبي را نزد افكار عمومي آمريكا به جا نگذاشته است تبليغات آنها كارساز نشد و با توجه به آنكه بالاخره اوباما بايد پيش از انتخابات به مساله ايران ميپرداخت، گزينهاي كه او برگزيد با استقبال بيشتري روبهرو شد.
اما راهي هم كه اوباما برگزيد آينده روشني ندارد چراكه مذاكرات هستهاي ايران و 1+5 در يك فضاي متفاوت و غيرمعمول آغاز شد. آنها از يك سو جمهوري اسلامي ايران را دعوت به انجام مذاكرات و از سوي ديگر اهرم فشار را بيش از پيش فعال ميكردند؛ اهرمي كه با تحريمهاي نفت و بانك مركزي ايران هم از سوي اتحاديه اروپا و هم از سوي آمريكا همراه بود. گروه 1+5 در چنين فضايي خواستار مذاكرات شده بود.
سياستها و ديپلماسي قدرتهاي بزرگ مشخص است. آنها براي آنكه بخواهند حرف و موضع خود را به كشورهاي ديگر ديكته كنند قدم به قدم حركت ميكنند و گزينههاي مختلف از جمله اهرم فشار را فعال ميكنند. آنها در مقابل ايران گستردهترين ابزار فشار را به خدمت گرفتهاند. برخلاف آنچه آنها ادعا ميكنند تحريمها نه حكومت جمهوري اسلامي ايران بلكه مردم را نشانه گرفته است؛ البته هم بهطور مستقيم و هم غيرمستقيم.
چرا فكر ميكنيد ادعاي آنها غيرواقعي است.
نگاهي به تاريخچه تحريمها عليه ايران نشان ميدهد كه آنها گام به گام چتر تحريمها را گستردهتر كردند تا شرايط براي كشور را سخت كنند. اين همان هدفي است كه آنها دنبال ميكنند. «تشديد فشار افقي»، فشار به اقشار مختلف مردم، يا «Horizontal Escalation» اصل اول «هندسه امپرياليسم» است.
قاعدتا اين شرايط مسير دستيابي به توافقات از طريق گفتوگو و مذاكره را چندان هموار نميكند.
قدرتهاي استكباري، سلطهگر و هژمونيك براي اعمال سلطه به اصل «هدف وسيله را توجيه ميكند» معتقدند. در جنگ ويتنام زماني كه شرايط براي آمريكا بسيار سخت شده بود و نتايج به ضررش رقم ميخورد اين كشور خواستار مذاكره با ويتنام شد. اين درخواست مورد موافقت قرار گرفت و باب مذاكرات ميان آمريكا و ويتنام در پاريس به شكل مخفيانه باز شد. در عين برگزاري دو جلسه مذاكره، به منظور تاثيرگذاري بر فضاي مذاكرات، آمريكا، كشور ويتنام و مرز بين ويتنام و كامبوج را زير آتش شديد بمبافكنهاي خود قرار داد. ديپلماسي زور معادلات خاص خودش و اهرم فشار هم ريشه در اين معادلات دارد. تلاش براي كاهش قيمت نفت با به خدمت گرفتن بعضي دولتهاي عرب منطقه و اعمال تحريمهاي شديد عليه ايران جزو ابزارهاي سلطه و ديپلماسي فشار و زور محسوب ميشوند. نمونه ديگري از اين ديپلماسي زور را پس از مذاكرات استانبول و پيش از مذاكرات بغداد شاهد بوديم، آنجا كه اسراييل تاكيد داشت اكنون تحريمها عليه ايران موثر است و احتیاجي به ادامه مذاكرات نيست. اين سخنان يقينا با قصد و نيت بحرانسازي بيان ميشد تا شرايط را براي ايران سختتر كند.
بنابراين با اين رويكرد، گروه 1+5 به دنبال آن بود تا در اين مذاكرات جمهوري اسلامي ايران را بيش از پيش در موضع ضعف قرار دهد.
قدرتهاي سلطهگر و هژمونيك همواره در تضاد با حقانيت قانوني، از روابط اقتصادي، بازرگاني، فرهنگي و استراتژيك خود به عنوان اهرم به ديگران اعمال فشار و سلطه ميكنند. به هر حال ايران با محدوديتهایی روبهرو شده است و گستردهتر شدن دايره تحريمها شرايط را سخت ميكند، هدف آنها هم همين است تا از اين طريق قدرت چانهزني ايران را تا حدودي كاهش دهند. اما اين را هم بايد در نظر داشت كه به ايجاد بحران از طريق اعمال تحريمها ميتواند بازخوردهايي را به دنبال داشته باشد كه اين بازخوردها ممكن است متوجه اروپا و آمريكا شود. اروپا در حال حاضر يك شرايط اقتصادي بسيار شكنندهاي را دارد. آمار مستند و رسمي حكايت از آن دارد كه رشد اقتصادي كشورهاي نوظهور، همچون هند، چين، تركيه و برزيل چهار، پنجدرصد براي آمريكا دوونيمدرصد و براي اروپا خيلي كمتر است. اقتصاددانان چشمانداز روشني هم براي اتحاديه اروپا متصور نيستند و اگر اين وضعيت تا دو سال آينده ادامه پيدا كند و روز به روز به شمار كشورهاي ورشكسته اضافه شود (يونان، پرتغال، ايرلند، اسپانيا و ايتاليا)، بحران اقتصادي تازه نوسازيشده آمريكا ميتواند از اتحايه اروپا تاثير بگيرد. بنابراين اروپاييها و آمريكاييها هم چندان علاقهمند به ايجاد بحران در جبهههاي مختلف از جمله در ايران نيستند. بهطور معمول، بازگشت رونق اقتصادي تا حدودي مديون روانشناسي بازار و رفع نگرانيها و بحرانهاست.
پس با توجه به آنكه هم جمهوري اسلامي ايران و كشورهاي اروپايي و آمريكايي هر كدام دلايل خاص به خود را براي دستيابي به توافقات در اين مذاكرات داشتند، ميتوان گفت دو طرف با موضعي برابر در پشت ميز مذاكره نشستند.
نه، خيلي هم برابر نبود. مواضع حقاني و قانوني ايران جنبه قدرت معنوي دارد، كه در شرايط نابرابر و غيردموكراتيك دنيا، به اهرم تبديل نميشود. به هر حال شرايط براي ايران با اعمال تحريمهاي شديد و همهجانبه به مراتب سختتر است خطري هم كه تحريمها عليه ايران براي غرب دارد تنها ايجاد فضاي رواني در بازار است.
با وجود همين شرايط سخت در نشست «استانبول» دوطرف توانستند به يك توافق بينابيني دست پيدا كنند؛ توافقي كه افق پيش روي مذاكرات را تا حدودي روشن كرده بود.
مذاكرات «استانبول» با وجود آنكه خيلي خوب شروع نشد اما خيلي خوب پيش رفت و دو طرف توانستند به يك توافق بر سر تلاش براي تعيين چارچوب گفتوگوها و يكسري اصول كلي دست پيدا كنند. در اين نشست نه جمهوري اسلامي ايران و نه گروه 1+5 وارد جزييات، آيتمها و مادهها نشدند و فقط روي اصول توافق كردند؛ اصولي كه به منظور زمينهسازي و تداوم مذاكرات مثبت و سازنده بود. همچنين توافق ديگري حاصل شد و اميد را در اين مذاكرات زنده كرد و بر نوعي اعتمادسازي دوسويه استوار بود. كليات حركت در مسير دستيابي به يك توافق هم بر مبناي طرح گام به گام، انعطاف مواضع دو طرف متناسب با يكديگر و كل مذاكرات در چارجوب انپیتی باشد. اما توافقات استانبول چندان دوامي نداشت چراكه در پايان اين نشست اعمال فشارهاي اسراييل به آمريكا براي سنگاندازي در مسير اين توافقات آغاز شد و آمريكا هم با تاسي از اسراييل بر گروه 1+5 فشار آورد تا روند مذاكرات را تغيير دهد.
گروه 1+5 مگر از استقلال كامل براي انجام مذاكره و توافق با ايران برخوردار نیست؟
خير، بررسي مذاكرات هستهاي ايران در سالهاي گذشته حكايت از عدم استقلال گروه 1+5 دارد. غربيها در مقاطع مختلف نشان دادهاند كه به تعهدات خود پايبند نبودهاند. حسين موسويان نيز در كتاب اخير خود خاطرنشان ميكند، كه يكي از چالشهاي تيم مذاكره ايران اين بود كه اين گروه غربي هيچ استقلالي از آمريكا نداشت. در سال 2003 سه كشور اروپايي (EU-3) از ايران خواستار «آبژكتيو گارانتي» شدند. ايران از آنها خواست كه اين «آبژكتيو گارانتي» را تعريف كنند، كه آيا در چارچوب الحاقي است يا انپیتی يا بازرسي؟ براي مدت يكسال آنها نميتوانستند تعريفي براي ايران ارايه دهند كه كار پيش برود. در اين اواخر نيز به طور مثال در 2010 با وجود آنكه با چراغ سبز غرب، جمهوري اسلامي ايران آمادگي خود را براي تبادل سوخت كمتر غنيشده به منظور تامين اورانيوم 20درصد موردنظر رآكتور تحقيقاتي تهران اعلام كرده بود، گروه وين حاضر نشد به توافقنامه تهران ميان سه كشور برزيل، تركيه و ايران پايبند باشد. اين يكي از نمونهها از عدم استقلال و پايبندي غربيها به تعهداتشان در قبال ايران پيرامون موضوع هستهاي است.
بعد از آن، در فوريه 2010 آقاي صالحي، در زمان رياست انرژي هستهاي، به 1+5 پيشنهاد داد كه ايران تا پايينتر از پنجدرصد غنيسازي كند و آنها ميلههاي سوخت را به دليل نيازهاي مختلف به ايران تحويل بدهند. اين پيشنهاد مورد قبول آنها قرار نگرفت. در سپتامبر 2011 باز دولت ايران درخواست ميلههاي سوخت براي مركز تحقيقاتي دانشگاه تهران براي بيماران كرد، كه ترتيب اثر داده نشد (غنيسازي و ايزوتوپ براي تشعشع و درمان شيميايي دو نوع است؛ يكي درازمدت و ديگري كوتاهمدت. 23 روز كه ذخيره نميتواند بشود و بهطور دايم درست نميكنند، بلكه با توجه به نيازهاي كشور و بيمارستانها توليد ميشود. پس به نوعي بايد فراهم شود). سپس پكيج پيشنهادي روسيه مطرح شد، كه با وجود آمادگي ايران براي همكاري، با مخالفت غرب روبهرو شد.
همكاري با آژانس قرار نيست يكطرفه باشد، اين روابط فقط محدود به تعهد و مسووليت از طرف عضو نيست، بلكه كشورهاي عضو در كنار آن تعهدات، حقوقي هم دارند و اين وظيفه آژانس است كه در كنار بازرسي، به كشورها و ايران كمكهای فني و تكنيكي هم برساند. به عنوان مثال ديگر، همانطور كه «مارك هيبز» در مقالهاي منتشر كرده است، آمريكا در سال 1983 از كمك آژانس به ايران براي توليد گاز UF-6 (اورانيوم هگزا فلورايد) جلوگيري كرد. با وجود اين تخريبها و عدم همكاري، كشور ايران از عضويت در آژانس و انپیتی خارج نشده است.
بنابراين شما معتقديد كه اين اعمال فشارهاي اسراييل بود كه منجر به تغيير رويكرد گروه 1+5 و افزايش سطح مطالبات آنها از ايران شد.
در آوريل (بهار)، پس از انجام مذاكرات استانبول و پيش از آغاز مذاكرات بغداد، كنگره آمريكا كه قبلا اثبات كرده تحت نفوذ اسراييل است قطعنامهاي را كه گويا توسط لابي «آيپك» تهيه شده بود به تصويب رساند كه براساس آن هرگونه راهبرد ديپلماتيك در قبال ايران و برنامه هستهاي آن را رد كرده و تنها گزينه موجود را اقدام نظامي توصيف كردند. براساس اين قطعنامه، «مجلس نمايندگان آمريكا از رييسجمهور درخواست كردند تا غيرقابل قبول بودن ايران با قابليت تسليحات هستهاي را مورد تاكيد قرار داده و همچنين مخالفت خود را با هرگونه سياستي كه بر رويكرد مهار به عنوان يك گزينه در قبال ايران تاكيد ميكند، اعلام كند.» اين قطعنامه به صراحت از ايران به عنوان يك تهديد نام برد. ما علامتهاي زيادي از اين چرخش ميبينيم تا دست اوباما را براي مذاكره با ايران ببندند. اين اقدام كنگره آمريكا يكي از آن علامتهاست كه منجر به چرخش موضع گروه 1+5 در ادامه مذاكرات با ايران شد. پس از قطعنامه كنگره آمريكا، پيش از برگزاري دور دوم مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5 در نشست بغداد، موضع آمريكا عملا به موضع اسراييل تغيير پيدا كرد. به طوري كه اگرچه در نشست استانبول، موضع آمريكا و دولت اوباما اين بود كه هيچ نشانهاي از تسليحات نظامي در برنامه هستهاي ايران نباشد اما اين موضع با چرخش 180درجهاي به همان موضع اسراييل تبديل شد كه اساسا جمهوري اسلامي ايران نبايد هيچ توانايي هستهاي را داشته باشد و غنيسازي در هر سطح و مقياسي در ايران متوقف شود كه اين كاملا برخلاف پيمان انپیتی است. به عبارت ديگر همه كشورهاي عضو، حق غنيسازي داشته و فقط نسبت به كشور ايران تبعيض اعمال شود.
يعني شما معتقديد پس از استانبول درخواست گروه 1+5 از جمهوري اسلامي ايران از توقف غنيسازي در قياس 20درصد فراتر رفت؟
بله، حتي فراتر از آنچه كه انتظار ميرفت. نماينده آمريكا خانم وندي شرمن بعد از جلسه بغداد براي گزارش به واشنگتن نرفت، بلكه مستقيم به اسراييل رفت. يك شرايط عجيب و غريبي شكل گرفت. براي درخواستهاي آنها از توقف غنيسازي در مقياس 20درصد به توقف غنيسازي در همه ابعاد و مقياسها، خروج ذخاير اورانيوم غنيشده در ايران، بررسي P. M. D. (Possible Military Dimension) امضاي پروتكل الحاقي، افزايش روند شفافسازي، تعطيلي پايگاه فردو و خيلي موارد ديگر. يعني آنها پس از مذاكرات استانبول به منظور تامين نظر اسراييليها موضوعات غيرممكن بسياري را در فهرست درخواستهاي خود قرار دادند. ولي مهم آنكه، آنها به درخواست ايران مبني بر به رسميت شناختن حق قانوني غنيسازي است، جواب منفي داده و فقط قول تحويل اجزاي يدكي هواپيماها را دادند، كه مسخره است. همانطور كه اطلاع داريد، از نظر بينالمللي اجزاي يدكي هواپيماها، به دليل امنيت جان مسافران يك كشور، جزو تحريمها نيست و نميتواند باشد. ولي با اين حال، به دليل اعمال قدرتهاي سياسي، اين را نيز خلاف روحيه قانون، به ايران تحميل كردهاند.
همانطور كه اشاره كرديد گروه 1+5 از استقلال چنداني برخوردار نيست و معمولا اين گروه تابع نظرات آمريكا و اسراييل است. چطور شد نشست استانبول برگزار شد اما نظرات اسراييليها در آن اعمال نشد و گروه 1+5 ناچار شد اين نظرات را در نشست بغداد اعمال كند. آيا آنها بدون رايزني با اسراييليها خود را به استانبول رساندند؟
به دليل منطقي نبودن، سيستماتيك و شفاف نبودن و ظاهرسازي، مواضع غرب، در مديريت جريان برنامهها و مذاكرات گاهي دچار تضادهاي عيني ميشود. همانطور كه به توافق تهران، بين ايران برزيل و تركيه ناگهان بهطور غيرمترقبه پشت پا زدند. فراموش نكنيم كه دولت لولا داسيلوا برزيل از اين جريان صحنهسازي ناراحت شد. هنگام بازديد اوباما از برزيل در زمان رياست ديلما روسف، لولا در ضيافت حضور پيدا نكرد و مطبوعات برزيل نيز آن را به بحث گذاشتند.
در مذاكرات استانبول اتفاقي كه افتاد به نوعي منجر به بروز اميدواريها نسبت به سرانجام اين مذاكرات شد. حضور ايران و گروه 1+5 با رويكرد جديد و سازنده بود؛ رويكردي كه در آن بستههاي پيشنهادي طرفين كه مذاكرات پيشين را به بنبست كشيده بود در آن جايي نداشت. اما در بغداد برخلاف آنچه از قبل تعيين شده بود بستههاي پيشنهادي روي ميز مذاكرات قرار گرفت و مذاكره براي تعيين چارچوب گفتوگوها عملا متوقف شد. فكر نميكنيد اساسا پس از يك دور مذاكره ورود به جزييات از سوي دو طرف خيلي زودهنگام بود؟
اين ورود به جزييات به زمانسنجي از سوي هر دو طرف بستگي داشت. به هر حال شرايط جهاني را نميشود به حال خودش رها كرد. شرايط جهاني لحظه به لحظه با ضربالاجلهاي متفاوت روبهرو است. اكنون تابستان است. فصل كه به پايان برسد، فصل برگزاري انتخابات رياستجمهوري در آمريكا فرا ميرسد. ايران هماكنون با اعمال تحريمهاي متفاوت روبهرو است؛ تحريمهايي كه مشكلات جدي را براي كشور ايجاد كرده است. اينها ضربالاجلهايي است كه تعجيل در دستيابي به يك توافق در مذاكرات هستهاي را ضرورت ميبخشد. در ضمن حداقل در مورد ايران ورود به جزييات را زودهنگام تلقي نميكنم چراكه تقاضاي ايران براي به رسميت شناخته شدن حق مسلم و قانوني غنيسازي هم منطقي، هم قانوني و هم قابل اجراست.
ولي گروه 1+5 مدعي است كه براساس قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد جمهوري اسلامي ايران بايد غنيسازياش را متوقف كند.
ادعا و انتظار توقف غنيسازي اورانيوم در ايران غيرقابل هضم است. چندي پيش گفتوگويي با آقاي پيتر جنكينز نماينده پيشين انگليس در آژانس بينالمللي انرژي اتمي داشتم. ايشان زماني كه مسووليت نمايندگي انگليس در وين را برعهده داشت از جمله افرادي بود كه از ارسال پرونده هستهاي ايران از وين به نيويورك، مقر شوراي امنيت سازمان ملل متحد حمايت كرد. ولي اكنون با گذشت زمان او به اين اعتقاد رسيده است كه واقعا اكنون ضرورتي ندارد پرونده ايران به شوراي امنيت ارسال شود. به گفته پيتر جنكينز طبق ماده هفت منشور شوراي امنيت سازمان ملل اگر كشوري، مشكل و خطري براي امنيت جهاني ايجاد كند بايد پرونده آن به شوراي امنيت ارسال و تحريمها در چارچوب ماده هفت منشور شوراي امنيت سازمان ملل عليه آن كشور اعمال شود ولي آن زمان واقعا ايران براي امنيت جهاني خطر ايجاد نكرده و اين موضوع كه آيا جمهوري اسلامي ايران خطري بالقوه هست يا خير اثبات نشده بود. دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا و اسراييل نه پيشتر و نه اكنون هيچ شاهد و مدعاي مستندي مبني بر نظامي بودن برنامه نظامي هستهاي ايران ارايه نكرده بود. الان هر تحليلگري به اين مساله عميق نگاه كند، ميبيند كه عمق جريان شوراي امنيت و تحريمها هيچ چيزي نداشت.
پرونده ايران ابتدا از آژانس بينالمللي انرژي اتمي به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارسال شد و پس از آن براساس فصل هفت منشور سازمان ملل مشمول تحريمها شد.
ارسال پرونده ايران از آژانس بينالمللي انرژي اتمي به شوراي امنيت سازمان ملل متحد هم غيرقانوني بود. بنا بر ماده12 -Cمقررات خود آژانس، زماني پرونده يك كشوري ميتواند به شوراي امنيت ارسال شود كه اورانيومي در آن كشور از ديد بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي ناپديد شود. با اين حال آژانس همواره تاكيد كرده است در مورد ايران اين اتفاق نيفتاده است.
كشورهاي غربي كمتر مدعي مفقود شدن اورانيوم در ايران شدهاند و بيشتر مدعي انحراف در مسير اين برنامه و سوق پيدا كردن آن به سمت اهداف نظامي هستند.
اين ادعا هم به هيچوجه واقعيت ندارد. همان زمان كه پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارجاع شد آژانس بينالمللي انرژي اتمي در گزارشهاي خود بارها بر غيرنظامي بودن برنامه هستهاي ايران تاكيد كرد. مثلا در نوامبر سال 2003 آقاي البرادعي، مديركل وقت آژانس در پاراگراف 52 گزارش خود اعلام كرد كه مواد غني شده در ايران ارتباطي به برنامه نظامي ندارد. ايشان در گزارش نوامبر سال 2004 در پاراگراف 112 گزارش خود متذكر شد كه تمام فعاليتهاي هستهاي ايران به طور كامل زير نظر بازرسان قرار داشته و بازرسيها از عدم سوق پيدا كردن برنامه هستهاي ايران حكايت دارد. در گزارش سپتامبر 2005 آژانس هم اعلام شد كه فعاليتهاي هستهاي ايران غيرنظامي و كاملا صلحآميز است. بنابراين كل پروسه ارجاع پرونده هستهاي ايران از آژانس بينالمللي انرژي اتمي به شوراي امنيت سازمان ملل متحد غيرقانوني بوده است. و اين را اكنون خود پيتر جنكينز، نماينده پيشين انگليس در آژانس نيز بر آن تاكيد ميكند. او اكنون نگران است كه پرونده ايران به سرنوشت پرونده عراق دچار شود؛ سرنوشت جنگي كه بر پايه استنادات غيرواقعي شكل گرفت.
با وجود مستندات مورد اشاره چرا پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت ارجاع شد.
ارجاع پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت ناشي از يك رويكرد سياسي بود. رويكردي كه حق داشتن برنامه هستهاي را براي برخي كشورها مجاز و براي برخي ديگر از جمله جمهوري اسلامي ايران غيرمجاز ميداند. اين در حالي است كه در سال 1968 كه پيمان منع گسترش تسليحات هستهاي انپیتی نوشته ميشد يك جمله از قانون اساسي آمريكا به زبان انگليسي در آن پيمان قيد شد كه كمتر مورد توجه قرار ميگيرد. آن جمله اين است كه همه كشورهاي عضو انپیتی حق مسلم (Inalienable Right) دارند كه برنامه صلحآميز هستهاي در اختيار داشته باشند و تبعيض و تبصرهاي هم در اين مورد وجود ندارد. هيچ نكتهاي و موردي در منشور سازمان ملل، مقررات خود آژانس و منشور انپیتی نيست كه به شوراي امنيت اجازه دهد كه حق معاهده انپیتی (حق غنيسازي) يك كشور را پايمال كند.
بنابراين تاكيد جمهوري اسلامي در مذاكرات بغداد و مسكو بر به رسميت شناختن حق غنيسازي در ايران از يك سو در راستاي زير سوال بردن تحريمهاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد كه تاكيد دارد ايران بايد غنيسازي را متوقف كند بود و از سوي ديگر به منظور طلب حقي كه بر مبناي انپیتی همچون ساير كشورهاي عضو از آن برخوردار است.
حسين موسويان عضو پيشين هيات مذاكرهكننده هستهاي جمهوري اسلامي كه در حال حاضر در انستيتو ويلسون در دانشگاه پرينستون مشغول به تحقيقات و فرصت مطالعاتي است و اكنون حضورش در روشنسازي مساله هستهاي ايران غنيمتي شده است و سعي دارد كه اين موضوع را به خوبي براي رسانههاي آمريكايي تبيين كند، البته رسانهها طبق معمول سعي بر پيچاندن مساله دارند. او پيش از آغاز مذاكرات مسكو در گفتوگويي خيلي صريح و منسجم دست به افشاگري نسبت به نوع نگاه تبعيضآميز غرب به برنامه هستهاي ايران كرد. او در گفتوگويي تاكيد كرد كه پيام من به خانم اشتون در مذاكرات اين است: «شما حق نداريد و نميتوانيد حق غنيسازي كشوري همچون ايران كه عضو پيمان انپیتی است؛ پيماني كه بر حق غنيسازي همه كشورهاي عضو تاكيد دارد را سلب كنيد و مانع از در اختيار داشتن چرخه كامل سوخت هستهاي توسط ايران شويد.» واقعا نگاه تبعيضآميزي كه به ايران وجود دارد واقعا مضحك/ تراژيك است. اين نگاه در حالي وجود دارد كه اسراييل اساسا اين پيمان را حتي امضا نكرده است و حاضر نشده است تعهد خود نسبت به ممانعت از گسترش تسليحات هستهاي را اعلام كند به هيچ نظارت و بازرسي هم تن نميدهد و هيچكسي هم نيست آن را استنتاق كند. يا در مقابل بسياري از كشورهاي عضو انپیتی غنيسازي را به اشكال مختلف به منظور تامين نيازهاي صنعتي و پزشكيشان در اختيار دارند اما ممانعتي در ادامه فعاليتهايشان ايجاد نميشود.
بر استناد كتابي كه اخيرا آقاي حسن روحاني دبير اسبق شورايعالي امنيت ملي ايران به رشته تحرير درآورد، در سال 1382 در تاسيسات هستهاي ايران، به دليل فعال شدن سانتريفيوژهاي دست دوم كه عمدتا از كشورهايی همچون پاكستان تهيه شده بود اورانيومهاي غني شده با رگههاي بالاتر از حد مجاز كشف شد كه البته آژانس بعدها بر عدم تخلف از جانب ايران تاكيد كرد. آيا اين موضوعات منجر به ايجاد حساسيت آژانس نسبت به برنامه هستهاي ايران نشده است؟
كشف رگههاي غنيسازي با مقياس خيلي بالا تنها مختص به ايران نيست. اين موضوع در دو حالت اتفاق ميافتد؛ سهوي يا عمدي. حالت عمدي كه تكليفش مشخص است. حالت سهوي هم عمدتا به دليل مسايل فني رخ ميدهد. اما اين حالت تنها در يك حالت علني ميشود: زماني كه اين اتفاق براي ايران افتاده باشد. پيش از اين آژانس بينالمللي انرژي اتمي، گزارشات بسياري كه نشاندهنده وجود انحراف در برنامه هستهاي برخي كشورهاي عضو پيمان انپیتی بوده، به دست آورده بود اما هيچگاه آن گزارشات را علني نميكند. در سالهاي گذشته آژانس بينالمللي انرژي اتمي، در كرهجنوبي و در مصر رگههايي از غنيسازي در مقياس بسيار بالا كشف كرده بود اما هيچگاه تخلفات سهوي يا عمدي آنها علني نشد — يا به شوراي امنيت ارجاع نشد.
پس رويكرد غرب و حتی نهادهاي بينالمللي همچون آژانس با برنامه هستهاي ايران بيش از آنكه فني باشد، سياسي است.
بله، سياسي و به نوعي خيمهشببازي؛ به گونهاي كه عدهاي پشت صحنه هدايت عروسكهاي خيمهشببازي روي صحنه مناقشه هستهاي ايران را هدايت ميكنند. يكي از همين عروسكها يوكيا آمانو مديركل فعلي آژانس بينالمللي انرژي اتمي است. چندي پيش روزنامه گاردين برخي از اسناد منتشر شده توسط ويكيليكس را باز نشر داد كه در آن اشاره شده بود آمانو با توصيه آمريكا به اين سمت برگزيده شد و پس از آن حمايت خود را از اهداف استراتژيك آمريكا، بهويژه پرونده برنامه هستهاي ايران، اعلام كرده است.
غرب و بهخصوص آمريكا چه اهدافي را در رويكرد سياسي خود در قبال برنامه هستهاي ايران دنبال ميكنند.
عمده هدف ايالات متحده آمريكا (به عنوان همپيمان و مجري اهداف اسراييل) شكل دادن و كنترل تغييرات در مناسبات منطقه است. آنها به دنبال هژموني در منطقه خاورميانه هستند. ايالات متحده برنامههاي درازمدت براي خاورميانه داشت، مساله مناقشه با ايران عيني و فوري است، ولي «بهار عرب» آبستن تغييرات اساسي دراز مدت در منطقه است. آمريكا و متحدان غربياش در صدد كنترل جهت و درجه تغييرات هستند، ولي در ايران اگر به اهداف خود دست پيدا نكنند بازهم دايره تحريمها را افزايش ميدهند و فشارها را زياد ميكنند تا شايد به تغيير مورد نظر از درون، دست پيدا كنند.
پس اگر آنها چنين اهدافي را دنبال ميكنند، چرا راضي به مذاكره و گفتوگو با ايران ميشوند؟
اين هم ابزاري ديگر در راستاي تامين اهداف مورد نظرشان است تا در دل مذاكرات، ايران را وادار به تسليم كنند تا همه شرايط مورد نظرشان مورد پذيرش قرار گيرد؛ يعني همه آن شرايطي كه در مذاكرات «بغداد» و «مسكو» مطرح شد. يا به جامعه جهاني و به آنهايي كه از جزييات خبر ندارند، وانمود كنند كه مذاكره كرديم و چون بينتيجه ماند، تحريمها را گستردهتر تحميل ميكنيم. بنا به مقاله نيويورك تايمز، يكم ژوئن امسال، در همان زماني كه آقاي اوباما با «دست باز» پيام نوروزي به ايران ميداد، در پشت پرده دستور حمله سايبري به ايران – معروف به «فليم» – را صادر كرده بود.
كدام شرايط؟
شرايطي كه گروه 1+5 در قالب بسته پيشنهادي اعمال كرد. همچون توقف غنيسازي 20درصد، توقف كامل غنيسازي در يك مدت مشخص، تعطيلي سايت فردو، خروج اورانيومهاي غني شده در ايران و… كه ايران قبول ميكرد، ولي غرب دو خواسته حداقلي ايران را ناديده گرفت، رفتار و مواضع غيرقابل دفاعي كه عملا مذاكرات در بغداد و مسكو را بدون نتيجه گذاشت.
طرف مقابل هم مدعي است كه بسته پيشنهادي ايران مانع از دستيابي به يك توافق جدي شد.
موضع ايران در اين مذاكرات بسيار ميزان، قابل دفاع و قابل توجيه بود. به نظر من اين بسته پيشنهادي ايران و درخواستهاي ارايه شده در آن از گروه 1+5 خيلي خوب تنظيم شده بود. به نظر خيلي از تحليلگران درخواستهاي كاملا منطقي و متعادل بود. از نظر حقوقي عقلايي و قابل بحث و قابل دفاع بود. براي همين هم بود كه به نظر ميرسيد هيات مذاكرهكننده ايران با اعتماد به نفس بيشتري در مذاكرات حضور پيدا ميكرد، چون تقاضاهايي داشت كه عملي، منطقي و قانوني بود.
آيا اين بار اين تمركز بر برنامه هستهاي ايران و اختلافات مورد مناقشه دو طرف بود كه رويكرد هيات مذاكرهكننده را سازندهتر از قبل نشان ميداد؟
به نظر من در مذاكرات «بغداد» و «مسكو» هيات مذاكرهكننده جمهوري اسلامي ايران كمتر وارد مباحث سياسي شد و بيشتر تمركز خود را روي اثبات حقانيت ايران براي در اختيار داشتن برنامه هستهاي صلحآميز گذاشته بود. مباحث هم كه خيلي دقيق و خوب ارايه شده است. مباحثي شسته و رفته، متعادل، بدون پرداختن به حاشيهها، قابل رويت و قابل هضم، پراگماتيك و قابل اجرا.
عمده تاكيد هيات مذاكرهكننده جمهوري اسلامي در مذاكرات بغداد و مسكو پذيرش حق غنيسازي ايران بود. چرا اين حق تا اين حد مورد تاكيد ايران قرار گرفته بود؟
طرح اين درخواست فوقالعاده هوشمندانه بود؛ يعني صورت مساله را خوب ارايه و تعريف كرد. ما وقتي يك تقاضاي ملموس، منطقي و شدني را مطرح كنيم ميتوانيم كشورهاي زيادي را با خود همراه كنيم. اين درخواست تاكيد دوباره بر پيمان انپیتی، پيماني كه ايران حق دارد براساس آن از برنامه هستهاي صلحآميز بهرهمند شود. آژانس بينالمللي انرژي اتمي تحت انپیتی تا همين اواخر بيش از چهارهزار نفر- روز بازرسي از تاسيسات ايران به اشكال مختلف داشته است. از طرف ديگر، تحت الحاقي، صد نفر-روز بازرسي سرزده (يك ساعته) داشته است؛ همه اينها با هدف ايجاد اعتمادسازي ميان دو طرف بوده است. اما به واقع آنها در حال بازي با واژه اعتمادسازي هستند. وقتي دستگاه اطلاعاتي- امنيتي آمريكا و اسراييل تاكيد ميكند سندي دال بر اينكه ايران به دنبال سلاح هستهاي است در اختيار ندارند، منظورشان از واژه «اعتماد سازي» چيست؟
برخی کارشناسان معتقدند ايران هم بر اعتمادسازي متقابل در كنار پذيرش حق غنيسازي تاكيد كند؟
دقيقا؛ اصلا اعتمادسازي يك طرفه معني نميدهد و از اين جهت، در واقعيت پرونده هستهاي ايران مخدوش شده است. آنها هم بايد اعتماد ايران را جلب كنند كه مثلا تاسيسات هستهاي كشور از گزند حملات سايبري آمريكا در امان بماند. واشنگتن چندي پيش اعلام كرد كه هر كشوري عليه ايالات متحده آمريكا دست به حمله سايبري بزند آن را اقدام به جنگ تعبير ميكند و واكنش به حمله سايبري حمله نظامي خواهد بود. اما در مقابل ميبينيم كه آنها به راحتي تاسيسات هستهاي ايران را با حملات سايبري خودشان با خطر مواجه ميكنند. در تبصره 14 متمم قانون اساسي آمريكا تاكيد شده است كه همه در برابر قانون يكسان هستند. اما انگار اين جمله تنها در داخل مرزهاي خودشان كاربرد دارد و خارج از آن حاضر نيستند به آن حتي در حد حرف هم احترام بگذارند. در عرصه بينالمللي اساسا مفهومي به نام دموكراسي معنا ندارد و مفهوم و روحيهاي از عدالت هم به چشم نميخورد. اين را ميتوان به عينه با برخوردهاي تبعيضآميز قدرتهاي بزرگ مشاهده كرد. به كشورها فشار ميآورند كه اگر قرار است تجارت و بازرگاني خود با ما را حفظ كنيد از تحريمهاي عليه ايران حمايت كنيد. اين نمونهاي از اهرم زورمداري و قلدري است.
اشاره كرديد كه مواضع ايران در «بغداد» و «مسكو» منطقي بود. چرا از اين منطق برخلاف انتظار چين و روسيه حمايت نكردند؟
شرايط چين و روسيه هم خيلي بهخصوص است و درك آن چندان مشكل نيست. در آينده ممكن است پيوند استراتژيك چين، روسيه و ايران شكل بگيرد؛ پيوندي كه ميتواند تضمينكننده آينده اين كشورها باشد اما در حال حاضر شرايط بهگونهاي ديگر است و اين دو كشور به دنبال ايجاد تعادل در مواضع خود با آمريكا به منظور جلوگيري از بروز بحراني است كه ممكن است براي هر دوطرف مشكلساز باشد. روابط چين و روسيه با آمريكا هم در سالهاي اخير با فاكتورهاي مهمي به تعادل ميرسند. مثلا درخصوص روسيه عدم ورود آمريكا به منازعات منطقه قفقاز كه نمونه آن را در بروز جنگ چند سال پيش در اوستياي جنوبي شاهد بوديم ميتواند متعادلكننده روابط دو كشور باشد. پيش از آن روسيه با سياستهاي آمريكا درخصوص مناقشه هستهاي ايران چندان همراهي نميكرد اما ورود موقت آمريكا به بحران قفقاز، منجر به تغيير موضع اين كشور در قبال ايران شد. چينيها هم از روابط مستحكم اقتصادي با آمريكا برخوردارند. چين در سالهاي اخير آنقدر كالا به آمريكا فروخته است كه خود را به صدر كشورهاي ثروتمند جهان رسانده است. بنابراين اين دو كشور اگرچه به دنبال ايفاي نقش مستقل در مذاكرات هستهاي با ايران هستند اما در عين حال نميخواهند اين مواضع بر روابط بازرگانيشان با آمريكا سايه افكند.
نشست «مسكو» اين فرصت را ميتوانست تا حدودي براي روسها ايجاد كند تا موضع مستقل خود را بيش از پيش به نمايش بگذارند اما اختلافنظر ايران و 1+5 بر سر دستور كار نشست تا حدودي اين فرصت را از آنها گرفت. اين اختلافنظر تا چه حد بر فضاي مذاكرات«مسكو» تاثير داشت؟
بله، عملا در نشست «مسكو» هر كدام از طرفين با دستور جلسه خاص خود حضور پيدا كرده بودند. گروه 1+5 از ايران درخواستهايي داشت از جمله تعليق غنيسازي و تعطيلي فردو و… كه ايران گفتوگو با آن را منوط و مشروط به تعيين مابهازايي كه طرف مقابل حاضر به اعطاي آن است، دانست كه آنها آماده برداشتن گامي متقابل در برابر گامي احتمالي از سوي ايران نبودند كه همين امر زمينه ايجاد بن بست در مذاكرات را فراهم كرد. اما در نهايت دو طرف به راهكاري براي تداوم مذاكرات از طريق برگزاري نشست كارشناسي به منظور تعيين مسايل تكنيكي و گامهايي كه ميتوانند همراه و در كنار هم بردارند دست پيدا كردند تا اين مذاكرات را زنده نگه دارند. اين اتفاق هم خصوصا براي آمريكا و باراك اوباما بسيار خوب بود چراكه اگر مذاكرات تا نوامبر ادامه پيدا كند، آنها يقينا دستاورد بهتري خواهند داشت.
چرا فكر ميكنيد در صورت تطويل مذاكرات با ايران، اوباما ميتواند دستاورد بهتري را كسب كند؟
به هر حال آمريكا در شرايط ويژهاي قرار دارد. در اين شرايط ويژه، نه رسانهها و نه جمهوريخواهان و در راس آنها ميترامني رقيب اوباما در انتخابات رياستجمهوري، نميپذيرد كه اكنون ايالات متحده آمريكا به ايران امتيازي بدهد. بنابراين جمهوري اسلامي ايران هم در صورت درك اين شرايط اگر بتواند به دولت اوباما اينگونه القا كند كه فعلا يعني تا برگزاري انتخابات رياستجمهوري امتيازي از آمريكا نميخواهد و بتواند اين روند را تداوم ببخشد، ممكن است بعد از انتخابات، اوباما خيلي جدي براي اعطاي امتيازي متقابل، با ايران وارد مذاكره شود. اما اگر اوباما اكنون بخواهد چراغ سبزي به ايران نشان دهد و مثلا حق ايران در غنيسازي را به رسميت بشناسد، ممكن است توسط لابي اسراييل سركوب شود. لابي اسراييل در آمريكا، يك دفتر در يك خيابان نيست، يك فضاي فرهنگي است، يك قدرت سياسي است كه كنگره را در اختيار دارد و در ميان احزاب اين كشور چه دموكرات و چه جمهوريخواه داراي نفوذ است. همين لابي بود كه دوره رياستجمهوري جيميكارتر و بوش پدر را يكدورهاي كرد. اوباما هم حق دارد كه از يكدورهاي شدن بترسد و با درك همه اين شرايط، به مديريت مذاكره با ايران بپردازد.
در حالي شما معتقديد كه جمهوري اسلامي تا نوامبر (پاییز) صبر كند و از اوباما طلب امتياز نكند كه روز به روز دايره تحريمها عليه ايران در حال تنگتر شدن است و تطويل روند مذاكرات برخلاف گذشته به نفع ايران نيست.
به هر حال اين هم معضلي است كه بايد براي آن راهحلي پيدا كرد. البته شايد بخشي از اين راهحل را خود آمريكاييها با معاف كردن موقتي 20 كشور از فهرست تحريمهاي نفتي، طرح كردهاند.
بر اين اساس شما برخلاف بسياري از تحليلگران نشست «مسكو» را شكست تلقي نميكنيد و مهمترين دستاورد آن را تداوم مذاكرات ميدانيد.
براي نشست «مسكو» ميتوانست شرايطي به مراتب بدتر ايجاد شود. شرايطي كه اين نشست را به ايستگاه پاياني مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5 تبديل كند. اما به هر حال آخرين تلاشها در آخرين دقايق نشست مسكو يكبار ديگر درهاي مذاكره را به روي دو طرف باز نگاه داشت. از همه مهمتر آنكه «مسكو» فرصتي براي ايران فراهم كرد تا موضع منطقي (قابل دفاع و قابل اجرا) خود را به رخ جهان بكشد. روشنفكران مترقي برزيل منعكس كردهاند كه اگر امروز ايران، فردا ممكن است برزيل از اين نوع حقوق محروم شود. انفجار و كشته شدن دانشمندان برزيلي در پايگاه تحقيقاتي قطب جنوب و در پايگاه «الكانتارا» در خط استوا، بسياري را در جامعه سياسي برزيل مشكوك كرده است.
مذاكرات در سطح کارشناسان ایران و گروه 5+1 چه اهدافي را دنبال میکند؟
فلسفه وجودي نشست كارشناسان حفظ فضاي موجود ميان جمهوري اسلامي و گروه 1+5 است، فضايي كه در آن درهاي مذاكره و گفتوگو به روي دو طرف باز بماند و روند موجود تا نوامبر، يعني انتخابات رياستجمهوري آمريكا حفظ شود.
حفظ و تداوم اين فضا چه منفعتي براي جمهوري اسلامي ايران دارد؟
جمهوري اسلامي ايران ميتواند از اين فرصت استفاده كند تا فعاليتهاي قانوني خود را منعكس كند و با نشان دادن علاقهمندي خود به ادامه مذاكرات، جريان اعتمادسازي نسبت به برنامه هستهاي خود را حفظ كند.
باب مذاكرات فني بين تهران و آژانس مدتي است كه بسته شده است. آيا در ميانه توقف مذاكرات سياسي بين جمهوري اسلامي ايران و گروه 1+5 از سرگيري اين مذاكرات ميتواند به از سرگيري مذاكرات سياسي كمك كند و جو مثبت در مذاكرات كارشناسان را افزايش دهد؟
آمادگي براي هر نوع مذاكره چه فني و چه سياسي ابتكار عمل معنوي را در دست ايران حفظ خواهد كرد و ميتواند موانع پيش روي حل و فصل پرونده هستهاي ايران را كاهش دهد. در ضمن جدا از اين اقدامات در راستاي شفافسازي، نياز است اقدامات ديگري نيز به موازات بهخصوص براي مخاطبان داخلي در دستور كار قرارگیرد از جمله تهيه برنامههاي آموزشي.
برنامه آموزشي براي چي؟
براي اينكه براي مردم داخل كشور تبيين شود كه هزينه براي دستيابي به فعاليت صلحآميز هستهاي براي چيست. ميخواهم مواردي را در اين زمينه مطرح كنم. در رابطه با توليد انرژي، يك اتم كاربن (نفت يا ذغالسنگ) چهار الكتران ولت EV و با 12 گرم، 240 EV انرژي ايجاد ميكند. در مقايسه، شكستن اتم اورانيوم 235، تقريبا يكميليون EV انرژي توليد ميكند.
بر روشنگري افكار عمومي بهخصوص افكار عمومي داخل كشور تاكيد داريد، آيا فكر نميكنيد بخشي از گره پرونده هستهاي ايران ممكن است به وسيله افكار عمومي خارج از كشور باز شود و بنابراين نياز است كه اقداماتي نيز در اين راستا در دستور كار قرار گيرد؟
فوقالعاده، اين قضيه مهم است چراكه رسانهها در آمريكا و اروپا امكان اطلاعرساني دقيق و صحيح درباره برنامه هستهاي ايران را نميدهند. مدام داستانهاي نيمهدرست، نيمهدروغ منتشر ميشود و افكار عمومي را به شدت سردرگم كرده است.
فكر ميكنيد كه اساسا تلاش براي اقناع افكار عمومي چه در داخل و چه در خارج از كشور چه سودي دارد؟
مردم با «دانستن» احساس توانمندي ميكنند. با حضور و شركت داشتن و دانستن آن احساس توانمندي ايجاد ميشود. وقتي ما در مورد يك موضوعي اشراف داريم احساس تسلط پيدا ميكنيم، وقتي كه از ماجرا جدا مانديم، احساس ناتواني ميكنيم و توانمندي جمعي از ما گرفته ميشود. براي همين است كه جريان اطلاعرساني و گزارش خيلي اهميت دارد و پاسخگويي و گزارش جزيي از جامعه مدني محسوب ميشود. زمان دكترمصدق، ايشان هر چند وقت يكبار به راديو ميآمد و به مردم گزارش ميداد و مردم ارزش زيادي براي او قايل بودند چون ميدانند اين پروژه خودشان است و توانمند ميشوند و گزارشي از جريان دارند. در جريان نهضت ملي نفت، دولت دكترمصدق فضاي عمومي جامعه را تا حد بيسابقهاي باز كرد و آزاديهاي سياسي و رسانهاي را تا حد امكان بسط داد (ارايه قانون مطبوعات). تقويت جامعه مدني توانست مشعلي در مسير ملي كردن صنعت نفت باشد. اگر از نظر بعضي، ما در شرايط مشابه ملي كردن صنعت نفت هستيم، بهتر است در اين مسير، از فضاي حاكم بر جامعه در دولت دكتر مصدق الگو بگیریم و با باز كردن فضاي سياسي، اجتماعي و رسانهاي، جامعه مدني را تا حد ممكن تقويت کنیم تا تثبيت حقانيت ايران در موضوع هستهاي با پشتوانه محكم مردمي همراه شود. ايران تاكنون هزينههاي زيادي براي دستيابي به برنامه هستهاي پرداخته است؛ نظرات اكثرا موافق و كمي مخالف در كشور وجود دارند كه در فضاي آزاد بايد اين امكان را براي آنها فراهم كرد كه اقدام به سبك و سنگين كردن هزينهها و دستاوردها كنند. اين را بايد مهندسان و متخصصان بگويند و مردم بدانند كه چه نيروي عظيمي در برنامه هستهاي نهفته است و ايران چرا اينهمه هزينه مادي و معنوي براي دسترسي به برنامه هستهاي صلحآميز و اثبات حقانيتش پرداخته است. بنابراين با تقويت جامعه مدني ميتوان هم از پشتوانه مردمي برخوردار بود و هم در مقابل زور، تهديدها و تحريمها ايستادگي كرد و قطعا این کار قدرت چانهزني ايران را در مقابل غرب افزايش خواهد داد.
از نظر جامعهشناختي، پيشرفت و توانايي علمي/ صنعتي هستهاي را ميتوان «عقل ابزاري» در نظر گرفت. ولي بعد ديگر جامعه، «خرد ارتباطي» كه شامل فرآيند جامعه مدني، كنش دموكراتيك و پلوراليسم اجتماعي است، بايد همپاي ابعاد ابزاري پيشرفت كند كه جامعه را به توانمندي حداكثري و ريشهدار برساند. در اين راستا، «كنش ارتباطي» (مدني و ديالوگ) نبايد آهسته، بلكه بايد تشويق به تكاپو شود.
منبع: شرق
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.