حسین رونقی ملکی ظهر امروز دوشنبه، بعد از گذشت ٣٢ ماه حبس، با وثیقه یک میلیارد تومانی به مرخصی آمد.
به گزارش ندای آزادی، حسین رونقی ملکی در نخستین پست بعد از ۳۲ ماه که در وبلاگ شخصی وی منتشر شده، چنین مینویسد :
روز قلم ، شب تولد !
نوشته شده توسط حسین ۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۲
نه ساعتی بر دیوار است و
نه زمانی .
سایهای نمیجنبد از سپیدهدمان تا شامگاه
بر کف سلول
نه نوری هست
نه حتا ظلماتی –
بیرون در
دیگر دری نیست .
بعد از ۳۲ ماه وبلاگ ننوشتن امروز اومدم تو روزی که می گن روز قلم هست قلم به دست بگیرم و بنویسم و بگم که حالم خوش است چون مادرم صورتش شاداب شده ناله نمی کنه و زجه نمی زنه و تیک عصبی چشمش هم بهتر شده ، برادرم درداش کمتر شده داره میخنده ، پدرم دیگه عصبی و ناراحت نیست کمرش صاف و محکم نگه داشته سرشم بالا میگره ، خواهرهام بجای اینکه گریه کنن دارن میخندن و منو بغل میکنن و می بوسن . دیگه خواهرزاده کوچیکم رو پشت میله نمیبینم و اون به خواست اش که بغل کردن دایش هست رسیده . دوستام همه خوشحال هستن و من در مقابل محبت و لطفشون هیچ حرفی برا گفتن ندارم . هنوز نمیدونم چرا غریبهها منو میبینن بغلم میکنن و یا شاد می شن یا گریه میکنن ! هنوز با این مسائل درگیرم نمیدونم باید بخندم یا گریه کنم ؟ شاد باشم یا ناراحت باشم ؟ دیگه گریه ها و صدای بغض آلود دوستانم رو نمیشونم هر کدومشون شادن ! چی شده که این اتفاق افتاده ؟ تو دو روز چه معجزه ای بجز معجزه آزادی می تونه این همه رو دگرگون کنه ! نمی دونم الان که بیرون هستم و خجالت زده بچه های بیماری که … باید بگم درد دارم ؟ با این همه درد و بدبختی و فاصله باید بگم دلم می خواد زندگی کنم یا زندگی ها بسازم ؟ نمی دونم ، واقعا نمیدونم ! شاید بخاطر اینه که هنوز نتونستم باور کنم چه اتفاقی افتاده و عمق فاجعه چقدر هست ! با همه اینا اما تو باور نکن !
پی نوشت : غافلگیر شدم چون ساعت یک شب برام جشن تولد گرفتن ، خوشحال شدم چون عارف درویش هم آزاد شد ، شوق داشتم چون کادوی که قرار بود برا تولدم بدن کتاب شعر احمد شاملو بود !