فقدان یک جنبش صلح

فغان ز جغد جنگ و مُرغوای او

محمدرضا نیکفر

اسرائیل کار خود را کرد و دست به حمله به ایران زد. حکومت ایران هم واکنش نشان داد. معلوم نیست زد و خورد تا کجا پیش رود. کاخ سفید از حمله‌ی اسرائیل اطلاع داشته اما در واشنگتن می‌گویند در آن شرکت نداشته‌اند. اگر آمریکا هم رسماً و علناً به بمباران ایران رو آورد، آنگاه باید در انتظار روزهای سیاهی بود.

حمله‌ی اسرائیل توجیه‌ناپذیر است. اسرائیل که خود سالهاست یک برنامه‌ی هسته‌ای نظامی پیش می‌برد، به پیمان منع گسترش سلاح‌های اتمی نپیوسته، به هیچ پرسش راستی‌آزمایانه‌ای درباره‌ی زرادخانه‌ی اتمی‌اش پاسخ نداده، همین اکنون در حال پیشبرد یکی از مهیب‌ترین نسل‌کشی‌ها در دوران معاصر است، و واکنش آن به همه‌ی اعتراض‌های نهادهای مسئول جهانی بی‌اعتنایی یا گستاخی است، آخرین کشوری است که حق دارد درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای دیگران نظر دهد تا چه برسد به آنکه علیه آن –و در مورد ایران در واقع به بهانه‌ی آن− دست به اقدام نظامی زند. با همان منطقی که تروریسم دولتی اسرائیل را می‌توان توجیه کرد، می‌توان تروریسم ولایی را هم موجه دانست. طرفداران هر دو یک چیز را می‌گویند؛ کافی است جای واژه‌های کلیدی را عوض کنیم، تا از اظهارات طرفداران رژیم ولایی به اظهارات شعبه‌ی حزب لیکود و همراستایان آن در میان “اپوزیسیون” ایران برسیم.

با زد و خوردی که درگرفته و ممکن است گسترش یابد، رژیم ولایی اقتدارش را از دست نمی‌دهد، دست کم تا جایی که امر جنگ محور رخدادها شود. آنچه ضعیف می‌شود جامعه‌ی مدنی است. ثبت کنیم این نکته را که حمله‌ی اسرائیل نقطه‌ی پایان اعتصاب کامیون‌داران و شروع اعتراض‌های سرتاسری نانوایان شد. جنگ، ترس و فلاکت و حس ناتوانی را گسترش می‌دهد. هر کس جنگ بخواهد، دشمن مردم است، چه در میان رژیم، چه در میان بخشی از مخالفان آن.

وظیفه‌

در این وضعیت چه می‌توان کرد؟

طرفداران رژیم ایران و رژیم اسرائیل مشکلی در پاسخ‌دهی به این پرسش ندارند. پاسخ‌هایشان از پیش آماده است. جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطقِ امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟ فضا قطبی است و در همین فضا آشکارا می‌توان دید که نیروی سومی که مخالف جنگ و سیاستِ راه‌برنده به آن است، تا چه حد پراکنده و بی‌برنامه است.

اقدام‌های معمولی چون اعلامیه دادن علیه سیاست گسترش جنگ و برگزاری تجمع‌های ضد جنگ (که اکنون تنها در خارج از کشور ممکن است)، همه خوب و پسندیده هستند. اما در گرماگرم جنگ تأثیر محسوسی به جا نمی‌گذارند. اعلام موضع فردی و گروهی لازم است و این حتماً به جدا کردن صف‌ها که گام مهمی برای رسیدن به انسجام است، کمک می‌کند. اما  تشکیل صف منسجم ضد جنگ مستلزم اندیشیدن بر علت‌های ضعف نیروی سوم برای پیشبرد یک کارزار مؤثر است.

در دوره‌ی اخیر، نشانه‌های جنگ آشکار بود. فقدان جدیت در اندیشدن بر آن نیز آشکارا به چشم می‌خورد. طرفداران جنگ، شامل گروه فشار طرفدار اسرائیل در میان «اپوزیسیون» و رسانه‌های وابسته، مشتاقانه در انتظار آن بودند. در میان مردم‌دوستان انفعال به چشم می‌خورد. امیدِ بخش بزرگی از آنان به پیشرفت مذاکره با آمریکا بود؛ در بهترین حالت این یعنی سپردن امر سرنوشت‌ساز جنگ و صلح به تقدیر.

اِشکال اصلی

 در حالی که در مورد مسائل جزئی و موضعی بحث و کنشگری وجود دارد، به موضوع اساسی برنامه‌ی هسته‌ای رژیم که می‌رسیم یک باره با خلائی از فکر و کنش مواجه می‌شویم. از ابتدای طرح این مسئله نوعی غفلت، نادیده گرفتن آن و حتا نگاه مثبت به اصل آن به عنوان «حق ملی» به چشم می‌خورد. همه در مورد جنبه‌های مختلف کیش ولایی نوشتند، به جز در مورد کیش اورانیوم. نتوانستند جایگاه کیش اورانیوم را در بنای ایدئولوژیک، استراتژی بقا و اقتصاد سیاسی طبقه‌ی حاکم ببینند. غنی‌سازی اورانیوم به فقیرسازی کشور و در مقابل، فربه شدن دستگاه امنیتی و نظامی و رانتخواران راه برد. این موضوعی بود که می‌شد آن را به محور پیش‌برد یک «سیاست بزرگ»، سیاست گسترده و دگرگون‌ساز، تبدیل کرد، آن‌هم با بررسی دقیق آن، مطرح کردن مداوم آن و تلاش برای پیوند زدن جنبش‌های اعتراضی علیه فقر و فلاکت و پیامدهای تحریم‌ها به آن. عادت ما اما به پیشبرد «سیاست‌های کوچک» است. هدف و آرزوی پایان دادن به رژیم ولایی چیزی را در تأثیرگذاری محدود این گونه سیاست‌ورزی تغییر نمی‌دهد.

فقدان یک جنبش صلح

به مسئله‌ی از زاویه‌ی مهم دیگری هم بنگریم: در فرهنگ سیاسی ما حساسیت نسبت به مسئله‌ی جنگ پایین است. چیز چندانی علیه جنگ در توشه‌ی ادبی و نظری و سنت کنشگری سیاسی خود نداریم. جنگ که درگیرد، دیگر کاری نمی‌توان کرد؛ ما می‌مانیم و حس عمیق ناتوانی و درماندگی‌مان. تحلیل‌های «هوشمندانه» در این باره که جنگ در نهایت به ضرر رژیم جنگجوی ولایی می‌شود، چیزی از این درماندگی نمی‌کاهند. اتفاقا آن را بیشتر به نمایش می‌گذارند. آنها را که می‌خوانیم، به چیزی که برنمی‌خوریم مسئولیت و عاملیت ماست. کار ما این می‌شود که منتظر بمانیم.

به یک سیاست‌ورزی بدیل نیاز داریم، در وجوهی بدیل آنچه تا کنون پیش برده‌ایم و تجربه کرده‌ایم.

در سیاست‌ورزی بدیل تکلیف موضوع جنگ و آنچه به آن مرتبط است و  می‌شود دریافت که به آن راه می‌برد، روشن است: مقابله با جنگ.

در سیاست‌ورزی‌های معمول، حتا در شکل‌های دموکراتیک و عدالت‌خواهانه‌ی آنها، به جنگ به‌عنوان وسیله‌‌ای در ادامه‌ی یک سیاست می‌نگرند. اصل اساسی سیاست‌ورزی بدیل لزوم همخوانی وسیله و هدف است. از این رو نگاه آن از ابتدا به موضوع جنگ، از زاویه‌ی مقابله با آن است، نه انفعال در برابر آن، تماشای آن، امید بهره‌وری از آن یا توسل مستقیم به آن.

با امید به اینکه از انفعال به درآییم.

 

مطالب مرتبط

بیانیه ۵۰۰ تن از فعّالان اجتماعی، سیاسی و مدنی در محکومیت تجاوز  دولت‌نژادپرست اسراییل

ما جمعی از کنش‌گران حقوق بشری، سیاسی، مدنی و فرهنگی ایران که همواره منتقد و مخالف شیوه نادرست حکمرانی موجود بوده‌ایم، در این مقطع حساس از تاریخ کشورمان که با تجاوز و گستاخی دولت نژادپرست اسراییل مواجه شده‌ایم که سوابق متعددی در جنگ‌طلبی، نسل‌کشی و شکستن اصول بنیادین اخلاق و حقوق بین‌الملل دارد، با قاطعیت این حمله را محکوم می‌کنیم.

بیانیه پانصد تن از فعالان سیاسی، مدنی و اجتماعی در محکومیت تجاوز رژیم نسل‌کش اسراییل

 این تجاوز آشکار، با حمایت آمریکا (و برخی کشورهای اروپایی) در گرماگرم مذاکرات هسته‌ای، نشان از سیاست فریبکارانهٔ دولت آمریکا و پشتیبانی آشکار از نقش «نیابتی» اسراییل در تحقق طرح های توسعه طلبانه و اشغال‌گرانهٔ منطقه‌ای او دارد. اقدامات نظامی اسراییل در غزّه، سوریه، لبنان و یمن نشان‌دهندهٔ یک الگوی مستمر از یک‌جانبه‌گراییِ نظامیِ اسراییل است و این که چنین حملاتی علیه ایران درست در میانهٔ روند مذاکرات برای یافتن راه حلی دیپلماتیک و مسالمت‌آمیز دربارهٔ برنامهٔ هسته‌ای ایران انجام می‌شود، آن را از لحاظ اخلاقی به‌مراتب نفرت‌انگیزتر و مغایر با اصول بین‌المللی می‌سازد و بدون تردید کشور ما نیز بر اساس مادهٔ ۵۱ منشور سازمان ملل متحد، حق دفاع مشروع از خویش را دارد. 

مصطفى البرغوثي مترجم:علی سرداری

وقتی وزیر دفاع نژادپرست اسرائیل، یواف گالانت، می‌گوید به رسمیت شناختن کشور فلسطین توسط فرانسه و دیگر کشورها، صرفاً برگه‌هایی شکننده‌اند که باید به سطل زباله انداخته شوند، در حالی که اسرائیل در حال تثبیت استعمار شهرک‌سازی خود در کرانه باختری است، در واقع آتش انزوای فزاینده اسرائیل را شعله‌ورتر می‌کند. و وقتی وزیر دارایی فاشیست اسرائیل، اسموتریچ، و وزیر خارجه این رژیم، ساعر، قصد خود را برای پاسخ به به‌رسمیت‌شناختن کشور فلسطین با ارتکاب یک جنایت جنگی جدید، یعنی تحمیل حاکمیت اسرائیل بر کرانه باختری و الحاق آن اعلام می‌کنند، فرش را از زیر پای مدافعان اسرائیل و کسانی که خواهان اجتناب از تحریم‌ها هستند، می‌کشند.

مطالب پربازدید

مقاله