پایان دوران استعمار اروپا، که تا اواسط قرن بیستم ادامه یافت، با این واقعیت مشخص شد که استعمار اروپایی پس از تشکیل کشورهای تحت کنترل خود در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، منابع این کشورها را غارت می کرد. منابع و منافعی که به آن اجازه می داد در آینده این کشورها مداخله کند و تضعیف کشورهایی که در برابر استعمار مقاومت کرده را تضمین نماید . کشورها و دولتها یی که در طول قرن گذشته ظهور کردهاند، یا در حال مبارزه با یکدیگر بر سر مرزها، یا در درون شان بر سر حاکمیت بین «اقلیتها» و «اکثریتها» بوده و هستند. در هر دو مورد، این کشورهای در حال توسعهی مدرن مجبورند بار دیگر از قدرتهای غربی برای حل مشکلات خود یا حمایت از یک حزب داخلی در برابر حزب دیگر کمک بگیرند. ما متوجه شدیم که مثلاً در هند این اتفاق می افتد، جایی که پاکستان از آنجا بیرون آمد و سپس دو کشور بر سر مرز کشمیر با هم جنگیدند. ما همچنین متوجه شدیم که این اتفاق در درگیری های مرزی بین چندین کشور عربی و آفریقایی رخ داده و می دهد.
بسیاری از تغییرات بین المللی پس از جنگ جهانی دوم و در طول دهه های گذشته پس از پایان دوران استعماری اروپا رخ داد، از جمله میراث ایالات متحده از امپراتوری بریتانیا و فرانسه و ظهور دو اردوگاه “شرق کمونیستی” به رهبری روسیه و “غرب سرمایه داری” به رهبری آمریکا. اما با غروب قرن بیستم و پایان «جنگ سرد» بین دو اردوگاه، ، پایانی بر رویکرد رقابت بینالمللی بر سر جهان، ثروت و موقعیتهای مهم جغرافیایی آن، مانند موقعیت مکانی نبود.
ملت عرب و ثروت عظیم آن
از آنجایی که حضور نظامی آمریکا به تنهایی برای دستیابی به اهداف آمریکا در «خاورمیانه» کافی نبود، سه عنصر سیاسی که دولتهای آمریکا در ارتباط با حضور نظامی و امنیتی برای تأمین آنها تلاش کردندعبارتند از:
1- تغییر ساختار سیاسی موجود در برخی از کشورهای منطقه به گونه ای که مبتنی بر ترکیبی از سازوکارهای دموکراتیک و فدراسیون های قومی یا فرقه ای باشند. اگر دموکراسی بدون ساختار فدرال (که حاصل تقویت احساسات تفرقهانگیز در یک جامعه واحد است) محقق شود، رژیمها و دولتهایی که با اراده یا بینش آمریکا متفاوت هستند، میتوانند وجود داشته باشند، همانطور که بین واشنگتن و کشورهای متحدش در جهان اتفاق افتاد.
همچنین، برانگیختن شکافهای قومی یا فرقهای، بدون در دسترس بودن بستر دموکراتیک تنظیمکننده در چارچوب فرمول قانون اساسی فدرال، میتواند بین انها درگیری مستمری کند که خود از ثبات سیاسی و اقتصادی لازم برای دستیابی به منافع آمریکا جلوگیری میکند. نیروهای آمریکایی حاضر در منطقه در پرتو جنگهای داخلی در معرض خطر دائمی امنیتی هستند ، همچنین در معرض مداخله و نفوذ قدرتهای بینالمللی و منطقهای مخالف سیاست آمریکا ، همانطور که در سوریه، عراق و سایر کشورها اتفاق افتاده و میافتد.
علاوه بر این، ساختار فدرال مبتنی بر مکانیسمهای دموکراتیک به ایالات متحده اجازه میدهد تا روابط ویژهای بر اساس تضادهای محلی داشته باشد و به طور دائم برای کنترل اختلافات بین آنها در هر بخش از یک سو و بین بخشهای متحد فدرال از طرف دیگر در این کشورها مداخله کند. این رویکرد آمریکایی دهههای متمادی است که در لبنان اجرا میشود . در واقع پس اشغال لبنان توسط اسرائیل در سال 1982 توسط فیلیپ حبیب، فرستاده ریاستجمهوری آمریکا پی گرفته شد همچنین رویکرد پس از اشغال عراق توسط آمریکا/ انگلیس در سال1982- 2003 در عراق هم به کار گرفته شد و اکنون فرمولی است که واشنگتن در حال تلاش برای اجرای آن در آینده سوریه، لبنان و لیبی است.
تمرکز بر هویت “خاورمیانه” به عنوان جایگزینی برای هویت عربی آنها تحت لوای چارچوبی وحدت بخش برای کشورهای منطقه . زیرا کار زیر چتر “اتحادیه عرب” علیرغم ان که امریکا به عنوان یگ قدرت جهانی بزرگ از نظر فرهنگی همگن و از نظر اقتصادی یکپارچه است و با وجود پایگاه های نظامی آمریکا در اروپا و با وجود ناتو و وابستگی مشترک به یک تمدن غربی ، می تواند در آینده به آنچه مورد نظر نیست منجر شود . به همین دلیل است که عامل اسرائیل به عنوان یک عنصر مهم در “خاورمیانه جدید یا بزرگ” گنجانده شده است که واشنگتن از دوره رئیس جمهور جورج اچ دبلیو بوش در اوایل دهه نود خواستار آن بوده و در تمام دولت های بعدی به تلاش برای آن ادامه داده است. بر اساس مفاهیم فرقه ای و قومی «فدرال»، مانند وجود این مفاهیم: هویت عربی و اسلامی در هیچ بلوک محدود یا فراگیر منطقه ای وجود ندارد و اسرائیل نقش فعالی در سراسر منطقه دارد.
3- سومین عنصر مهم در چشم انداز آینده آمریکا برای خاورمیانه بر ضرورت پایان دادن به مناقشه اعراب و اسرائیل با اولویت دادن به عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل و توقف حالت خصومت بین اعراب و اسرائیل است. از زمان امضای معاهدات با مصر، اردن و سازمان آزادیبخش فلسطین، ایالات متحده آمریکا دریافته است که عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل، همه طرفها را به پذیرش حداقل محدودیتهای خواستهها و شروط سوق حواهد داد. همچنین پایان دادن به درگیریها را بدون حتی توافق ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی و حل و فصل سیاسی جامع در همه جبهه ها تسهیل و به توقف هرگونه مقاومت مسلحانه در منطقه کمک خواهد کرد.
بنابراین، به طور خلاصه، جنگ های نظامی واشنگتن در خاورمیانه، که در اوایل دهه نود پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد، می خواست :
. “دموکراسی های سیاسی” در منطقه، اما نه بر اساس سرزمین های متحد یا در حد استقلال از تصمیم آمریکا.
• جنگ های داخلی و درگیری های نظامی محلی بر اساس تقسیمات قومی یا فرقه ای، اما نه به حدی که نتوان درگیری ها را کنترل کرد. جنگ هایی با هدف رسیدن به فرمول های قانون اساسی فدرال که شامل مواردی است که در طول درگیری ها در هر کشور برچیده شده است.
• پایان دادن به درگیری اعراب و اسرائیل با تحمیل عادی سازی بین اسرائیل و همه اعراب و نه با تکیه بر معیار حقوق ملی مشروع مردم فلسطین یا خروج کامل از سرزمین های اشغالی از سال .1967
• تداوم حضور نظامی و امنیتی آمریکا در کشورهای منطقه، اما نه به حدی که درگیری های داخلی طاقت فرسا شود و یا مجبور به حفظ نیروهای بزرگ به صورت علنی شود.
***
نتیجه همه اینها این است که تصمیم گیرندگان آمریکایی امیدوارند از طریق تعاملات درگیری های محلی و منطقه ای در منطقه و بدون نیاز به دخالت نظامی عمده آمریکا در “خاورمیانه” به اهداف سیاست آمریکا در “خاورمیانه” درهر یک از کشورهایش دست یابند !
فروپاشی در جهان عرب (گام به گام) در بیش از یک موضوع و در بیش از یک مکان و زمان در حال وقوع بود و واشنگتن و اسرائیل علاوه بر محدود کردن مصر از ایفای نقش پیشگام عربی خود از زمان امضای توافقنامه “کمپ دیوید” که خود آغاز یک دوره بود، تا حد زیادی در گامهای «عربیسازی درگیریها» با کمک معاهدات و عادی سازی روابط با اسرائیل موفق شدند.
علیرغم آنچه که گاهی در ظاهر اختلاف بین اسرائیل و آمریکا ظاهر می شود، به نظر من، اهداف مشترک زیادی بین دو کشور وجود دارد، صرف نظر از اینکه چه کسی در اسرائیل یا در آمریکا حکومت می کند. این علایق و اهداف مشترک عبارتند از:
حفظ برتری نظامی اسرائیل در مجموع بر کشورهای عربی و اعمال فشار بر قدرت های بزرگ برای جلوگیری از تسلیح برخی کشورهای عربی.-1
– تحمیل رابطه و عادی سازی اعراب و اسرائیل بدون توجه به سرنوشت پرونده فلسطین2
تلاش برای جلوگیری و محاصره هرگونه مقاومت مسلحانه در برابر اشغالگری اسرائیل در فلسطین و همچنین لبنان -3
حفظ هرگونه همبستگی همه جانبه عربی حتی در حداقل آن و تشویق به اختلافات حکومتی عربی/ عربی که مایه قوت اسرائیل است و آمریکا برای حمایت از آن توجیه دارد4
برهم زدن نزدیکی و تعامل جهان عرب و اسلام به ویژه با همسایگان ایرانی و ترک و در مقابل تقویت نقش اسرائیل در کشورهای جهان اسلام و البته با حمایت آمریکا -5
***
با توجه به واقعیت سیاست آمریکا در منطقه که مبتنی بر منافع مستمر آمریکا (امنیتی، نفت، تجارت، صادرات تسلیحات) است اهمیت استراتژیک، اقتصادی و امنیتی این منطقه را در طول سالیان متمادی برای امریکا تایید می کند.
واشنگتن همچنین میداند که کنترل کامل این کشور بر منطقه عربی موضوعی است که با منافع کشورهای بزرگ دیگر مانند اروپا، روسیه و چین و نیز رقابت با منافع قدرت های بزرگ منطقه ای مانند ایران و ترکیه تلاقی کرده و این همان چیزی است که این منطقه را به عرصه رقابت بینالمللی تبدیل میکند و اکنون در حال وقوع و در آینده نزدیک هم تشدید خواهد شد.
با این حال، قدرت های عمده استعماری هنوز متوجه نشده بودند که با وجود تکه تکه شدن منطقه عربی و هژمونی یک قرنه بر آن و با وجود دولت اسرائیل به عنوان حائل بین شرق و غرب اعراب و با وجود «روابط خاص» با برخی دولتها، جنگهای آزادیبخش ملی، انقلابهای استقلالطلب، جنبشهای مقاومت و تلاش برای اتحاد ازسوی کشورها در منطقه صورت گرفته و می گیرد.
متأسفانه همانطور که غرب از تجارب (آسیب پذیری استعمار) درس نگرفت، اعراب نیز از (آسیب پذیری شرایط خود در برابر استعمار) درس نگرفتند. منطقه عربی (و به ویژه رژیم های آن) از خطرات جدایی آزادی میهن از آزادی شهروندان بهره ای نبردند. منطقه همچنین از درس تجربیات تلخ شرط بندی بر روی نیروی خارجی برای حل مشکلات داخلی اعراب بهره نبرد. مهم ترین درس از تجربیات گذشته اعراب که اکنون نیز نادیده گرفته می شود، درس خطرات جنگ های داخلی ، اختلافات مردمی در امتداد تضادهای مذهبی یا قومی است، زیرا این تقسیمات دعوتی آشکار به تقسیم است. به جنگ های داخلی ویرانگر، به مداخله خارجی و بازگشت دوباره هژمونی خارجی.
———————————————
* *معرفی نویسنده و روزنامهنگار، متولد بیروت – لبنان، و مقیم پایتخت آمریکا از سال 1987. او علاوه بر تحصیل در رشتههای روانشناسی و تاریخ ، در دانشگاه لبنان/بیروت در دانشگاه قاهره/مصر در رشته روزنامهنگاری تحصیل کرد او از سال 1977 عضو اتحادیه روزنامه نگاران لبنان است.
* ناشر و سردبیر مجله «الهوار» (مجله ای فکری/فرهنگی/سیاسی) که از بهار 1989 به زبان عربی و انگلیسی از واشنگتن دی سی، ایالات متحده آمریکا منتشر می شود (http:// www.alhewar.com ) .
* بنیانگذار و مدیر “مرکز گفتگوی عرب” (یک انجمن فکری و فرهنگی عرب در واشنگتن، دی سی، منطقه، ایالات متحده آمریکا). مرکز گفتگو از زمان تأسیس در پاییز 1994 تا پایان سال 2010، بیش از 800 سمینار برگزار کرده است. ( http://www.alhewar.com ).
* در اواسط دهه هشتاد، او در تأسیس روزنامه های عربی در چندین ایالت آمریکا ( میشیگان، نیوجرسی و ویرجینیا )مشارکت داشت.
درضمن او مقالات بسیاری رامنتشر کرده است.
او همچنین مدیر مرکز گفتگوی عرب در واشنگتن می باشد .
Twitter: @AlhewarCenter
Email: [email protected]
——————————————-
منبع : رای الیوم