این روزها برخی استدلال می کنند که نظام جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا آخرین نفس خود را می کشد و جهان در روزگاری با سیستم جدیدی قرار دارد و آن را نیز چندقطبی توصیف می کنند که در آن چین، روسیه و هند با آمریکا بر سر رهبری جهانی رقابت می کنند. هم زمان نیز در حالی که منتظر پایان مطمئن و آغازی مطمئن تر برای هستیم، هر بدی، کینه از جعبه پاندورا (جعبه پاندورا، در اساطیر یونان ، جعبهای است که پاندورا حمل میکند و حاوی تمام بدیهای بشریت است؛ از جمله طمع، غرور، تهمت، دروغ، حسادت، ضعف، گستاخی و امید) بیرون کشیده می شود. این بدی ها نشان می دهد که اتفاق جدیدی در زیر نور تابنده خورشید رخ خواهد داد.
گفتار فوق فال نیست و بعید نیست اتفاق بیافتد . همانطور که برای تایید یا اثبات آن نیازی به شواهد قوی ندارد هر سیستمی هر چقدر هم قوی باشد روزی می رسد که ضعیف شود و پایان آن را در اثر تعامل عوامل درونی، اشتباهات، ضعف، شکست، جنگ ها… با سایر عوامل خارجی (ظهور نیروهای خارجی که به درجه ای از قدرت رسیده اند که آنها را قادر به ازدحام می کند، می نویسد. نیروهای مسلط)، این عوامل در فروپاشی آن نقش دارند و نظام موجود نیز از این قاعده مستثنی نیست و شاید بحران ها و هرج و مرج های کنونی مؤید این موضوع باشد.
اما سوالی که باید پرسید این است که آیا رژیم جدید موعود با رژیم مدفون قدیم متفاوت خواهد بود؟ یا نسخه ای از آن و پسوند آن خواهد بود؟
یقیناً اعراب مانند غربی ها آزادی را تجربه نکردند، اما به فردایی امیدوارند که خورشید آزادی در آن بتابد، اما بازگشت دیکتاتوری این امید را می کشد.
قبل از پاسخ به این پرسش، باید توجه داشت که این سیستم، چه در نسخه اول خود،پس از پایان جنگ جهانی دوم (1945) تا سقوط دیوار برلین در سال 1989 بسیار گسترش یافته است.
در این دوره ها دوقطبی بر جهان حاکم بود، اردوگاه غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا و جبهه شرق توسط اتحاد جماهیر شوروی رهبری می شد.
اما همان دوره نیز به دلیل برابری نیروها به ویژه در اختیار داشتن تسلیحات هسته ای، جهان شاهد چیزی بود که «جنگ سرد» نامیده می شد، اما نه این جنگ سرد در بسیاری از مناطق داغ شد، و هم این که آمریکا نشان خود را داشت و شوروی در این درگیری های داغ امضای خود را داشت؛ نمونه هایی هم چون جنگ ویتنام، بحران کوبا، جنگ افغانستان از همین جمله هستند.
هر چند وعده ها متأسفانه محقق نشد، زیرا هر دو رژیم خواهان هژمونی و کنترل بودند و نتیجه آن نیز بحران در اینجا و جنگ در آنجا بود.از طرف دیگر یک مسابقه تسلیحاتی، در شمال غنی و پیشرفته و یک جنوب فقیر و عقب مانده، در نهایت با پیروزی مدل سرمایه داری لیبرال بر کمونیست به اوج خود رسید (نسخه دوم سیستم از اینجا شروع می شود) .
پس از این پیروزی، غرب ماشین رسانه ای بازاریابی را برای رژیم پیروز راه اندازی کرد و آن را به تعبیر جذاب فرانسیس فوکویاما «پایان تاریخ» تلقی کرد و این که انسان آمریکایی یا غربی مهر بشریت است و به بشریت نوید زمان جنگ و درگیری را می دهد.
با گذشت این دوران ها بود که بشریت، اگر سوار شدن بر لوکوموتیو آمریکایی را بپذیرد، بی شک در بهشت آمریکا در تاریخ با آرامش، آزادی و شادی خواهد بود.
سیستم قدیمی
در واقع اکنون نیز هیچ تفاوت زیادی بین رژیم قدیم پایان یافته و رژیم جدیدی که متولد شده است وجود ندارد. با گذشت زمان مردم دریافتند که وعده های داده شده مانند دموکراسی، آزادی و زندگی شاد چیزی جز شعارهای دروغین برای فریب دادن نیست. تودههایی که مشتاق دموکراسی و تشنه آزادی هستند، همانطور که من کشف کردم، در آن چه کشف کردم این است که فضای مانور با توجه به دوران آمریکا بسیار کاهش یافته است. جرج دبلیو بوش گفته بود که: « بر اساس این بینش، آمریکا جز تسلیم شدن و پذیرش هژمونی خود چیزی را نمی پذیرد.»
سیستم جدید
امروز پس از شکست آمریکا از نظر سیاسی و اقتصادی، برخی از نظم جهانی چندقطبی دفاع می کنند که به استکبار آمریکا پایان دهد و به نظام تک قطبی آن که کاشت هرج و مرج و تروریسم بود و جز درگیری ها و بحران ها چیزی تولید نکرد، نیز خاتمه ببخشد.
به گفته آن ها، نظمی می رسد که واقعاً جدید خواهد بود. استکبار آمریکا را پایان می دهد، به تروریسم و جنگ پایان می دهد، افق های جدیدی را در توسعه، سازندگی و همکاری بین مردم می گشاید و فضایل صلح را در بین ملت ها گسترش می دهد.
نظام چندقطبی، ستون اقتصادی آن چین خواهد بود، در حالی که ستون نظامی آن روسیه است که به تنهایی در برابر پروژه آمریکا برای تسلط بر مرزهای خود با اوکراین مقاومت می کند و در نتیجه ایالات متحده بیشتر منزوی می شود و پرونده های جهانی مورد مذاکره قرار می گیرد. این قدرت ها، نه به هوس یکجانبه گرایی آمریکا، ، و نه به میز چانه زنی غربی.
با این حال، پرسشی که اینجا مطرح می شود این است که: «آیا این نظام آرزوهای مردم برای آزادی، عدالت و صلح را برآورده خواهد کرد؟»
اتحاد دیکتاتوری ها.
علیرغم مشروعیت مقاومت و طرد جهانی هژمونی آمریکا بر جهان، در نتیجه سوء استفاده آمریکا از زور و تحریف ارزش های غربی مانند دموکراسی، آزادی و عدالت و نیز وسعت نارضایتی های ناشی از سیاست یکجانبه آن در بسیاری از کشورها، خواه نزدیک به آن، یعنی بخشی از آن به حساب می آیند، هسته امنیت ملی آن کشور محسوب می شوند، یا دور از آن بوده که هسته امنیتی استراتژیک آن محسوب می شود. اما همه این موارد به هیچ وجه توجیه نمی کند که جهان خود را به آغوش دیکتاتوری منفور که این روزها چین و روسیه به دنبال احیای دوباره آن هستند، بیندازند. زیرا مدل چین و روسیه یک مدل دیکتاتوری توتالیتر است که نظر اول و آخر آن یا به دلیل حزب است، مانند چین، یا به دلیل انحصار رهبر، مانند روسیه.
حاکمان عرب برای ائتلاف با این رژیم ها عجله می کنند، زیرا سیاست آن ها با خواسته های آن ها موافق است و خواسته هایشان را برای کنترل و تحت سلطه در آوردن مردم خود برآورده می کند.
بازگشت دیکتاتوری به جهان اما در معنای تضعیف دموکراسی، فروپاشی آزادی به معنای قربانی کردن دستاوردهای به دست آمده و پیروزی افکار افراطی در کل جهان است. با گذشت روزها، دوران غرب، با وجود بدیها و زشتیهایش، در مقایسه با دورانی که دیکتاتوری در آن پیروز میشود، عصری طلایی به نظر میرسد. یقیناً اعراب مانند غربیها آزادی زندگی نکردند تا از «آیندهای بدون آزادی» احساس ترس کنند. حتی آن امید را هم بکشند.