در حال حاضر پایتخت فرهنگ عربی در جهان به معنای واقعی کلمه وجود ندارد. ان چه در مورد تبادل دوره هایی که شهرهای عربی را به عنوان پایتخت های فرهنگی معرفی می کنند، موضوع زیبایی است، اما یکی از مظاهر مستقیم از دست دادن مرکز فرهنگی عربی است که در جهت گیری و آینده فرهنگ عرب تأثیر دارد.
از آن جایی که همه متقاعد شده اند که نقش فرهنگی مصر در منطقه به پایان رسیده است، پس ما نشانه هایی از ظهور یک مرکز فرهنگی جدید را نمی بینیم و دیگر پایتخت های فرهنگی رقیب در بغداد و دمشق سقوط کرده اند. تأثیر فراتر از فعالیتها و رویدادهاست و این اثر آمیزهای از سیاست و فرهنگ است.
اعطای وضعیت پایتخت فرهنگ عرب به یک دولت به این معنی نیست که این یک واقعیت است که بر واقعیت و آینده فرهنگ عرب تأثیر می گذارد.
مساله نفوذ یک عامل تعیین کننده اساسی است و ما در مراکش از فرهنگ ریاض، دوحه و کویت که یکی از آن ها پایتخت فرهنگ عرب اعلام می شود، چیز زیادی نمی دانیم.
اما به دلیل عامل نفوذ، ما چیزهای زیادی در مورد مصر، بغداد و دمشق می دانستیم.
فروریختن مرکزیت فرهنگی
مرکز فرهنگی با تمرکز سیاسی همراه است. بنابراین، در مدل اروپایی متوجه میشویم که فرهنگ آلمانی و فرانسوی از دوره رنسانس در اروپا متمرکز بوده و بقیه کشورهای اروپایی را تحت تأثیر قرار داده است.
هر چه فروپاشی نظام های سیاسی به دلایل بسیاری باشد، فرهنگ دوباره کشورها را بازسازی می کند، نمونه آن در آلمان، فرانسه و غیره.
در طول تاریخ اسلامی عرب، فرهنگ عرب، مانند سیاست، مبتنی بر اندیشه مرکز و پیرامون بود. مرکز فرهنگ یا در بغداد، دمشق یا قاهره در شرق جهان اسلام است. با برپایی مسابقات فرهنگی در بسیاری از مواقع توسط پایتخت های غرب اسلامی مانند فاس و اندلس. سانترالیسم فرهنگی از واقعیت محو نشد و به محض سقوط یک پایتخت، پایتخت دیگر جای آن را گرفت.
سقوط اندلس، از نظر فرهنگی و سیاسی، به قاهره اجازه داد تا رهبری را به دست گیرد. همین امر در مورد سقوط بغداد، مرکز خلافت سیاسی و فرهنگی نیز صدق می کند.
تا دهه هشتاد در قرن گذشته، فرهنگ عرب هم چنان بر مرکز مصر و تأثیرات آن در پیرامون آن در شعر، روایت، هنر و علوم اسلامی تکیه داشت. منطقه عربی تا حد زیادی از دستاوردهای فرهنگی مصر تغذیه می کند، به ویژه در برنامه های آموزشی، چه در کشورهای خلیج و چه در مغرب عربی. معلم مصری با رفتن به سایر کشورهای عربی، فرهنگ و دانش مصری خود را به هر کجا که میرفت و سفر میکرد، با خود حمل مینمود و نسلهای عرب در آن شرایط بزرگ شدند. این وضعیت به پیدایش فرهنگ مشترک در منطقه کمک کرده است.
فطه حسین، عباس محمود العقاد، احمد شوقی، والمنفلوطي و توفیق الحکیم شخصیت هایی هستند که به نمایندگی از فرهنگ عرب آمده اند، نه فقط فرهنگ محلی مصر. اشتراک فرهنگی، نظرات و احساسات را نسبت به مسائل عمده عربی – اسلامی متحد می کند و از بروز ناهنجاری های فرهنگی در منطقه جلوگیری می کند. ما نه تنها به صورت سیاسی بیان می کنیم، بلکه بیشتر اوقات از نظر فرهنگی و احساسی ابراز می کنیم. این شعر یا رمانی درباره فلسطین بود که احساسات را متحد کرد و همزمان سیاستگذاران را تحت فشار قرار داد. به دلیل از دست دادن عقل سلیم و عصبیت فرهنگی، ما اکنون فاقد حداقل سطح وحدت عاطفی در منطقه هستیم.
بسیاری از کشورهای عربی راه خود را برای برنامه ریزی آینده فرهنگی خود پس از استعمار جز با هدایت محصولات مصری نمی دانستند. فرهنگ و روشنفکران بیشتر از سیاست و سیاستمداران به مصر داده اند و سوء استفاده از سیاست به مصر بسیار بیشتر است. انحطاط فرهنگی مصر قبل از افول سیاسی آن بود. ضعف فرهنگی تأثیر عمیق تری نسبت به ضعف سیاسی دارد. انحطاط فرهنگی به معنای از دست دادن قدرت نرم است که ساختن آن نیازمند به تلاش های فراوان دارد.
فرهنگ مانند سیاست در لحظه فروپاشی مرکز است که احزاب در واکنش به ساختارهای ملی محلی خود متوسل می شوند تا واقعیت فرهنگی خود را بازسازی کنند. وقتی مراکز فرهنگی فرو می ریزند، طرفین مجبور می شوند به میراث فرهنگی محلی خود توجه کنند و آن را به طرق مختلف احیا کنند تا خلأ موجود در مرکز را جبران نمایند. فقدان یک موج فرهنگی عمومی در منطقه امکان تقویت مشکل تفاوت های خرده فرهنگی و تأثیر آنها بر امور سیاسی را فراهم می کند.
تبدیل رمانی از توفیق الحکیم، طه حسین یا نجیب محفوظ به سریال تلویزیونی برای ایجاد حال و هوای عرب کافی بود.
اما به دلیل کاهش ذائقه و تخیل اعراب، ارتباط تولید داستانی کنونی با رسانه ها دشوار شده است.
روشنفکران این منطقه پس از آن که در گذشته جزو دفتر خاطراتشان بود، از خانه و کاشانه مردم غایب شده اند.
مردم عادی ، نجیب محفوظ را از طریق سریال سه گانه معروف می شناختند و کلمه سی السید به الگویی اجتماعی در تبیین استبداد خانوادگی تبدیل شد و طه حسین را با رمان الایام و دعای الکروان که تبدیل به یک اثر تلویزیونی شد.
به نظر می رسد که حالا در فرهنگ عرب به دلیل کیفیت پایین محصول فرهنگی و سطحی بودن مسائل مربوط به تولید فرهنگی و کار رسانه ای، ارتباط بین تولیدات فرهنگی و کارهای رسانه ای بسیار دشوار است.
ممکن است به چپ و راست نگاه کنیم، اما رمان عربی که شایسته ورود به خانه مردم از صفحه نمایش باشد، پیدا نمی کنیم و وقتی فیلم بنای یعقوبیان را که رمانی از علاء الاسوانی است تماشا می کنید، به دلیل شدت ضعف موضوعاتی که به آن می پردازد، نمی دانید که نقص در رمان است یا در کارگردانی تلویزیونی آن؛ و حتی تماشای آن در خانواده عرب نیز دشوار است.
در مصر وضعیتی برعکس و عجیب وجود دارد و آن استفاده از تهیه کنندگان فیلم برای تضاد با خود فرهنگ است و اگر این را با فیلم مورگان احمد مورگان مثال بزنیم، شاعران، نویسندگان و روشنفکران را به سخره می گیرد.
ما حق داریم در مورد نتیجه ای که توسط هر یک از مقامات مسئول در امور فرهنگی عربی ارائه می شود، نه از نظر آن چه که او در زمینه فعالیت ها، رویدادها و محصولات فرهنگی انجام داده است بلکه از نظر میزان تأثیرگذاری بر رفتار کلی جامعه کشورهایی مانند ژاپن یا کره جنوبی این حق را دارند که به عنوان دارای بالاترین درجه فرهنگ توصیف شوند، نه با معیار محصولات فرهنگی که ما اطلاعات زیادی درباره آن ها نداریم، بلکه با معیار متمدن بودن در رفتار اجتماعی. موفقیت واقعی وزارتخانههای فرهنگ زمانی قابل مشاهده است که مردم را در ایستگاههای قطار میخوانند.
ما نمیتوانیم برای وخامت شرایط فرهنگی اعراب، هیچ وزیر و مسئول فرهنگی را سرزنش کنیم و قطعاً میتوانیم اراده سیاسی را مقصر بدانیم که اکنون فرهنگ را امری فرعی میداند و روشنفکر را یک مبارز صرفاً به دنبال بهبود وضعیت مادی میداند.
شرایط مادی روشنفکر یا متفکر بودن در جهان عرب به معنای فداکاری بزرگ در بستری سیاسی و اجتماعی است که به این مواضع توجهی ندارد؛ یعنی قبول کردن در انتهای لیست بعد از خواننده و ورزشکار قرار می گیرد.
در صحبت از جهت گیری آینده، لازم است تعادلی در گشودگی فرهنگ عرب بین غرب و آسیا ایجاد شود.
فرهنگ عرب توسط این جریان عظیم و بی حساب از ترجمه های مستمر تعداد زیادی از نوشته های غربی که همه آن ها شایسته ارائه به خواننده عرب نیستند، تهدید می شود.
بسیاری از نوشتههای غربی، روشنفکر عرب را از بین میبرند و به طور فزایندهای از مسائل و میراث او تغذیه میکنند. علاوه بر سطحی نگری بسیاری از آنان در پرداختن به مسائل میراث عربی و اسلامی، به ارائه تصویری تحریف شده از علم و پرچم های مسلمانان، در ادامه آشکار رسالت شرق شناسی باستانی به گونه ای پیچیده تر و خطرناکی در أمده است