هنگام آماده شدن برای این مقاله، دوست داشتم آن چه را که به زبان عربی در مورد بازتعریف سیاست نوشته شده است، دنبال کنم
در گوگل جستجو کردم و برای من چند مقاله ای ارایه داد، اما قابل توجه ترین طنز استفاده یک سایت از مفهوم «تعریف مجدد سیاست» در زمینه فنی است که در درجه اول حول خط مشی مرکز ایمنی می چرخد.
سیاستهای امنیتی از تعدادی اصطلاحات و مفاهیم مرتبط با اصطلاح سیاست استفاده میکنند، مانند: مدیریت، ايجاد كردن ، عملي كردن، اصلاحيه، مقایسه، حذف، کپی، صادرات، وارد کردن، تبدیل.
همه این موارد در مورد کاربردها و برنامه های حوزه فناوری اطلاعات صدق می کند، اما نشان دهنده ماهیت سیاست در دوران معاصر است که در آن ماهیت عملی، و فنی پیدا کرده است و در آن تکنوکرات ها و تکنسین ها اولویت دارند سیاستمداران و نهادهای غیر منتخب -مانند بانکهای مرکزی- در شکلدهی ویژگیهای آن و تعیین مسیرهای آن نقش کلیدی دارند، اما این به تسهیل استفادهای که سالها پیش آن را «گفتمان بازنشستگی» مینامید، مرتبط است.
پاسخها و راهحلها برای مشکلات مستقیم مردم و پرسشهای جزئی آنها – برخلاف گفتمانهای هویتی و ایدئولوژیکی که به مسائل وجودی انسان و سؤالات اصلی آن میپردازد و ساختارهای سلسله مراتبی مربوط به اختیاراتی است که سیستم به هر کاربر در سطوح مختلف عطا می کند.
در این دنیا؛ اجرایات، که جوهره سیستم را تشکیل می دهند حاکم است، و قوانینی برای اطمینان از ایمنی در آن ایجاد می شود و همه فرآیندها به شاخص هایی تبدیل می شوند که قابل اندازه گیری هستند.
معیار موفقیت سیستم، ساختن و رسیدن به این شاخص های اندازه گیری شده است. در اینجا، سیاست از خصلت نهادی خود – یعنی آن چیزی که توسط نهادهایی با ماهیت سیاسی مدیریت و حمایت می شود – به بسیاری از عملیات های حاکم بر منافعی تبدیل می شود که ماهیت آن ها به سودی تبدیل شده است که با اعمال سیستم به دست می آید و موفقیت آن توسط گروهی از ذینفعان به اشتراک گذاشته شده است، نه شهروندان و یا طبقات یا جنبش های اجتماعی که همان طور که برای مخاطبان توزیع شده است آماده نشده اند.
گفتمان های دینی از جمله سخنان خوب و درست غایب بود. اما مهم ترین چیز این است که آن چه بر آن حاکم است، مطلوبیت و عملی بودن بر اساس منطق مصرف است.
گفتارهای دینی، از جمله سخنان خوب و درست در آن غایب هستند و لذا عبارات گفتار صحیح، از آن ها حذف شد تا گفتار مناسبی که شامل تغییر و تفاوت با توجه به شرایط مردم است، پیش برود، اما مهمترین چیز این است که آن چه بر آن حاکم است، مطلوبیت و عملی بودن بر اساس منطق مصرف است.
بنابراین، در جهان عرب – مانند دنیای اطراف ما – شاهد بازتعریف سیاست از رویکردهای جدید هستیم که ویژگیها، بازیگران، گفتمان و کیفیت اولویتها را در آن بازتعریف کردند و سه عامل ویژگیهای آن را شکل میدهند.
فضاهای سیاست بین سه عامل تلاقی می کنند:
! ماهیت دولت در نقش ها و کارکردهای معاصر آن
اقتصاد بازار یا سرمایه داری در مرحله ای که با همان خصلت نئولیبرالی به آن رسیده است.
بعد مذهبی/فرهنگی
تعامل بین این سه عامل تعیین کننده، موقعیت های ژئواستراتژیک جدید و دائماً در حال تغییر را نمودار می کند.
برخی با این عوامل به عنوان حوزههای جداگانه برخورد میکنند و عده کمی متوجه میشوند که توسعه در همه آن ها یک جوهره دارد و آن تفاوت بین وحدت و چندپارگی یا از هم گسیختگی است.
عده کمی می دانند که دگرگوني در همه آندها یک جوهره دارد و آن تزلزل بین وحدت و پراکندگی یا از هم گسیختگی است.
تنها از حاکمیت مطلق دولت ها و بازار واحد صحبت می کنیم، بازار واحدی که ساخته شده توسط دولت-ملی است و حالا از گفتمان صحیح دینی که شامل درک و تفسیر واحد از متون دینی است صحبت می کنیم و بر اساس منطق تجزیه و از هم پاشیدگی قرار دارد، ما با حاکمیت نرم یا فرسایش کامل حاکمیت به واسطه جهانی شدن و زنجیره تامین و نقش بیشتر نهادهای مالی بین المللی و بازارهای متعدد و نه یک بازار واحد هستیم که برخی از آن ها کاملاً با سرمایه داری و بازارهای بین المللی ادغام شده اند و برخی از آن ها هنوز به طور سنتی خدمات خود را به مخاطبان محلی محدود ارائه می دهند.
در گفتارهای دینی، بیان سخنان نیک و صحیح از آن ها غایب است و برای پیشبرد قول مناسب که شامل تغییر و تفاوت با توجه به شرایط مردم ارائه می شود.اما مهم ترین آن این است که آن چه بر آن ها حاکم است، منفعت و عمل است. طبق منطق مصرف در دینداری – مانند دولت و اقتصاد – منطق مصرف حاکم است و وقتی از مصرف صحبت می کنید، از یک شهروند در رابطه با دولت صحبت نمی کنید، بلکه از یک مصرف کننده یا مشتری در رابطه با دولت صحبت می کنید که مصرف کننده است و به گفته او انجام می شود.
همراه با این -به نحوی که چندپارگی را عمیق تر می کند- البته جهان از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی در دهه آخر قرن بیستم، دیگر با منطق ایدئولوژی های جامع سر و کار ندارد، بلکه نیروها و منابع آن اکنون در سراسر جهان توزیع شده است.
پرونده ها یا موضوعات واضح و مشخص هم چون حقوق بشر، محیط زیست و تغییرات اقلیمی، جنسیت مبارزه با فساد، نژادپرستی و غیره که از موضوعاتی هستند که اگرچه به یک چشم انداز یکپارچه تبدیل شده اند، اما هر کدام منطق خاص خود را دارند که با دیگران متفاوت است و به این ترتیب مسائل و مهم تر از همه، چیزی را ایجاد کرده که در ادبیات جامعه مدنی «ذینفعان» نامیده می شود، یعنی طرف های ذینفع و متاثر از موضوع به طور مستقیم یا غیرمستقیم هستند.
مشخصه ذینفعان بر اساس هر موضوعی تغییر و عدم ثبات است و این امر گاهی اوقات تلاقی بین آنها را نفی نمی کند و با کسانی که به آزادی انتخابات اهمیت می دهند متفاوت است، اگرچه همه آن ها در خدمت حقوق بشر هستند و تجربیات و مهارت های آن ها ممکن است متفاوت باشد.
در این مدل ها مرزهای بین داخل و خارج از بین می رود. تمایز دیگر بین یک چارچوب ملی و غیرملی نیست، بلکه بین علاقهمندان به یک موضوع و کسانی که از آن در سراسر جهان متاثر شدهاند، و اثربخشی آن ها در خدمت به هدف از توانایی آن ها در ایجاد شبکههای فراملی و ایدئولوژیک ناشی میشود و این همان چیزی است که آن ها را از ارزش ها، سنت ها و قوانین حاکم بر این حوزه گرد هم می آورد. جنبش حقوق بشر مصر – برای مثال – شامل فعالانی با پیشینه های ایدئولوژیک متعدد است، اما وجه مشترک میان آن ها این است که در این موضوع از نظر مراجع حاکم بر آن چه غالب است.
آن چه ما دوست داریم بر آن تاکید کنیم این است که سیاست دیگر در نهادهای سیاسی سنتی تنها از احزاب، پارلمان ها یا دولت ها ساخته نمی شود و رئیس جمهور، شاهزاده، پادشاه و دسته محدود او دیگر تنها کسانی نیستند که تصمیم می گیرند بلکه نیروها و احزاب زیادی در داخل و خارج در آن شرکت می کنند.
هم چنین خاطرنشان می شود که ذینفعان نقش های بسیاری را ایفا می کنند که مختص نهادهای سیاسی سنتی است، مانند تهیه پیش نویس و قوانین، پیشنهاد سیاست ها و لابی گری برای جلوگیری از اقدامات قانونی است
: سیاست مبتنی بر ذینفعان منجر به دو نتیجه مهم می شود که مشخصه سیاست های آینده است
اول: گروه های بیشتری در ساخت آن شرکت دارند،مانند برادران یوسف از درهای جداگانه وارد آن می شوند نه از یک در
دوم: ما به ظهور قطبیسازیهای جدید توجه میکنیم، برخلاف قطببندی اسلامی سکولار که در چهار دهه گذشته حاکم بوده است. درست است که هستند کسانی که می خواهند برای بقا و تداوم وجایگاه او و سرپوش گذاشتن بر دیگر قطبی شدن ها بر آن ضربه بزنند، اما متوجه می شویم که قطب بندی ها بر اساس منطق هر موضوعی به وجود می آید نه بر اساس ملاحظات ایدئولوژیک. همانطور که قبلاً رایج بود،
پدیده ای که می توان آن را تکه تکه شدن و سیال بودن قطبی نامید. این همان چیزی است که برخی خاطرنشان می کنند، نیروهایی که در قیام های عربی شرکت داشتند، نتوانستند جایگزینی یکپارچه برای اشکال موجود حکومت ارائه دهند، و برخی آن را ضعف بزرگی می دانستند که این جریان از آن رنج می برد و در این حذف دو نکته مهم بود ؛
اول. شاهد فقدان ایده یک جایگزین جامع و کامل در فرآیند یک عمل انباشته هستیم که یک تغییر کیفی ایجاد می کند که در جهت خطی نیست، اما ممکن است به صورت زیگزاگ های متعدد
! پیش رود و ممکن است یک گام پیش برود و عقب نشینی کند، مانند تجربه تونس در حال حاضر
آن چه ما باید دنبال کنیم، رواج ارزشهایی است که این مدل و شیوههایی را که بر آن استوار است و هماهنگی یا سازگاری بین آنها پیش میبرد. هم چنین آن چه ما شاهد آن هستیم، ابتکارات بسیاری است که بیانگر شیوهای متفاوت از تفکر است و ارزشهای جایگزین روایتهای رایج و غالب را برای خود مینویسد.
در تجربه قیام های منطقه، مسائل و مطالبات زنان در مطالبات عمومی جنبش ادغام شد و از آن ها جدا نبود.
اما تجربه ایران نمایی جدید از رابطه بین مسائل و تقاضاهای تغییر را به ما ارائه میدهد که از طریق تخلفاتی که زنان در معرض آن هستند، میتوان به مسائل دیگری مانند تفاوت در فرصتها و درآمدها، آزادیهای فردی، خشونت پلیس اشاره کرد. بحران اقتصادی ، بیکاری زنان و مردان جوان وآن چه باید به آن توجه کنیم این است که دولت اکنون دیگر منطق جامعی ندارد بلکه طبق آن چه در هر پرونده و پرونده ای لازم است عمل می کنید.
آن چه که گردونه را به حرکت در می آورد یا تکه های آن را جمع می کند، رشد است که بدون توجه به تأثیر آن در بهبود کیفیت زندگی به تعدادی از شاخص های کمی تبدیل شده است. علیرغم آن چه نظرسنجی ها در مورد افزایش نرخ دینداری در میان جوانان عرب تایید می کنند اما این بازگشت دارای ویژگی های خاصی است که در سیاست و همچنین در اقتصاد/مصرف ظاهر می شود، این عبارت است از: فردی و غالباً معنای معنوی می یابد که برای رویارویی با واقعیت مبرم تغییر نمی کند.
دوم. در مصرف پروژه جمعی در حال تقسیم شدن به بسیاری از پروژه های فردی است که تمام انرژی ساختار قدیمی را جذب می کند، علاوه بر این، ساختار جدیدی از ساختار قدیمی پدیدار می شود. هر یک از نهادهای دولتی – همانطور که ارائه شد – دیگر آنطور که قبلاً با یک منطق جامع واحد که منجر به انسجام درونی آن می شود، کنار هم قرار نمی گیرند. بلکه برای عمل به عنوان گروه هایی که منافعشان در تضاد است و ممکن است با هم تلاقی پیدا کند نیز تکه تکه شده است.
بر اساس این منطق پراکنده، ابتکارات در سیاست عبارتند از: غیرمتمرکز، محلی و مطالبات آنها مستقیم (حداقل دستمزد) و حول محور گفتمان حقوق بازنشستگی و مسائل جزئی و نه عمده و… بنابراین ایدئولوژی از آن محو می شود. برای آشکار کردن ارزش های راهنما و حاکم.
و نکته آخر؛ این ظهور نقش دیگر بازیگران غیردولتی در سطوح محلی، بین المللی و منطقه ای است. با مشارکت سایر احزاب در سطح محلی یا در مناطق یا مناطق خاص مستقل از آن، مانند شرکت های امنیتی خصوصی و شبه نظامیان انجام می شود. خلاصه این نکته تفکر در مورد سیاست و جست و جوی آن در احزاب یا نیروها و یا در حوزه های در حال کاهش نقش و از همه مهم تر زیر سوال بردن آن بر اساس طرز تفکری که کمتر از همه آن را منسوخ شده است، اشتباه است.
فرسایش هویت ملی و مذهبی
ادغام بیشتر اقتصاد در سرمایه داری بین المللی؛ با فقدان صنعتی شدن و نوآوری و غلبه خدمات، صحبت از هویت ملی یا دینی به نفع فرهنگ بازار کاهش می یابد. علیرغم آن چه نظرسنجی ها در مورد افزایش نرخ دینداری در میان جوانان عرب تایید می کنند این بازگشت دارای ویژگی های خاصی است که در سیاست و همچنین در اقتصاد/مصرف ظاهر می شود که مؤسسات دینی که دیگر از اعتماد این مردان و زنان جوان برخوردار نیستند و مجتهدان بزرگ و واعظ محوری پیرو آن ها نیستند، را شامل می شود. یکی از کلیدواژه های آن نیز این است؛ مصرف بی رویه نمادها و گفتمان های دینیٍ! و به همین ترتیب، واعظان شبیه «مدهایی» هستند که تا زمانی که محو شوند تقریباً رایج هستند.
نکته دیگر این است که ما شاهد احیای هویتهای ملی توسط رژیمهای مختلف در منطقه هستیم که دولت را به عنوان موجودی خاموش که در تقابل منافع گروههای اجتماعی و اقتصادی ناهمگون منعکس نمیشود بالاتر از همه قرار میدهند.
هم چنین شاهد افزایش بازیگران غیردولتی مبتنی بر سیاست های هویتی هستیم. هنگامی که گروهها کنترل عراق، سوریه، لبنان و یمن را به دست گرفتند، و در درجات مختلفی به اسلام سنی و شیعه اهمیت دادند، در حالی که ناسیونالیستهای کرد هنوز بر مناطق کردنشین سوریه، عراق و ترکیه تسلط داشتند، شرایط بحرانی تر شد.
اما در برابر همه این موارد شاهد سه پدیده مکمل هستیم که بر این گفتمان ملی و هویت گرا سایه افکنده و آن را از محتوای آن خالی کرده و آن را به اصطلاحی برای کنترل و تسلط بر جامعه تبدیل می کند.
. میخواهد با فرآیندهای بازتعریف دشمن، میتوانیم موجودیت صهیونیستی را از آن حذف کنیم تا شاهد عادیسازی آنچه که توافق ابراهیمی نامیده میشود، باشیم
ادغام بیشتر در جهانی شدن اقتصادی و فرهنگی – یعنی گشودگی بیشتر به جهان – که منجر به ارتباط با جهان می شود، نه انزوا از آن، به ویژه با مرکز سرمایه داری آن، غرب.
اما آن چه اکنون بر کشورهای مختلف حاکم است رشد است، نه توسعه، و سود، نه خدمات، رانت، نه تولید و مصرف، نه تولید بلکه رشد است.
یک تحلیل دقیق از استراتژی 2030 تا 2050 که توسط بسیاری از کشورهای منطقه اتخاذ شده است، اشاره می کند که این استراتژی بر اساس منطق رشد اداره می شود و از مفاهیم مبهمی مانند توسعه پایدار و سایر مفاهیم مرتبط مانند مبارزه با فقر و برابری بین زن و مرد صحبت می کند.
اما در نهایت به معیارها و شاخص هایی تبدیل می شوند که به هم مرتبط نیستند، بین آن ها و گاهی دستکاری می شوند تا میزان پیشرفت در آن ها نشان داده شود، حتی اگر واقعیت افراد همچنان بدتر شود.
نهادهای سیاسی، از جمله خود دولت، نیز دیگر حول نمایندگی که شامل نمایندگی یک فرد یا نهاد به نمایندگی از یک گروه یا تعدادی از شهروندان می شود، نمی چرخند، زیرا ما دیگر با افرادی که در بین طبقات و ساختارهای اجتماعی واضح توزیع شده اند سروکار نداریم. بلکه در مورد مصرف کنندگان فردی است در یک بازار گسترده است.
نتیجه این که ما هنوز از مفاهیمی استفاده می کنیم که دیگر در واقعیت وجود ندارند و اگر وجود داشته باشند، معانی و کارکردهای آن ها تغییر کرده است، مفاهیمی مانند؛ دولت، جامعه، احزاب، شهروند، میهن پرستی، هویت و …. این مفاهیم شاهد دگرگونی هایی هستند که تقریباً آن ها را ویران می کنند، که مؤلفه های اساسی یا منطق کلی را که ویژگی های آن ها را تعریف کرده و برای حاکمیت از آن ها در حالی استفاده می کنند که نفی می شوند.
این صحنه با دگرگونیهایی که منطقه از سر میگذرد، تقلای مداوم بین کهنه و جدید، بهعلاوه سروصدایی که گفتمان عمومی اطراف ما را پر میکند، پیچیدهتر میشود و ما را بیشتر سردرگم میکند.
صحبت از میهن پرستی با گشایش در برابر سرمایه داری بین المللی و مبارزه بر سر این که چه کسی نماینده اسلام میانه رو است و در زمانی که گفتمان ها متعدد و نزدیک به هم هستند و از منافع ملی صحبت می شود، با توجه به این که اجزای تشکیل دهنده آن با وجود منطق سودی که حاکم است؛ اکنون دیگر روشن است