طالقانی از تنهایان انقلاب پنجاه و هفت بود. من تا مدتها گمان میکردم اگر طالقانی زنده میماند از روند حوادث تلخ انقلاب جلوگیری میشد. مدتهاست این نگاه را تصحیح کرده ام. به نظرم اگر طالقانی زنده میماند حذف میشد و آب از آب هم تکان نمی خورد. مساله این است نگاه من به مسائل ساختاری است. روحانیت شبکه های اجتماعی قوی در مساجد داشت و توسعه کج و کوله زمان شاه به رشد احساس های دینی در جامعه منجر شده بود و بهترین نیرو برای بهره برداری از این احساسها نه جریان روشنفکری مذهبی، که روحانیت به رهبری آیت الله خمینی بود.
روشنفکران مذهبی در ایران تلاش بسیاری برای جبران اشتباه خود کردند و هزینه های سنگینی متحمل شدند اما این باعث نمیشود که فراموش کنیم نگاه آنها به روحانیت بسیار ساده اندیشانه بوده است. روح الله خمینی تئوری ولایت فقیه را از مدتها پیش پرورانده بود و آیت الله زمان نوفل لوشاتو که از ضرورت دموکراسی حرف میزد، نسخه اصل نبود. سیمای خمینی را باید در اعدام های بی ضابطه، تکفیر محمد مصدق سکولار،دخالت دادن روحانیون در تمام امور و مسخ جمهوریت با ایده حکومت اسلامی دید نه چند ماه اقامت در نوفل لوشاتو. حالا طالقانی که بارها در ضرورت شورا، اجتناب از استبداد دینی و آزادی بیان تاکیده کرده بود و حتی به بازرگان توصیه کرده بود هم لباسی هایش وفا و صفا ندارند نخست وزیری را نپذیرد، در برابر این موج توده ای که امامشان را در ماه میدیدند و آماده خفه کردن هرگونه صدای اقلیت بودند چه کاری از دستش بر می آمد؟ به خصوص اینکه کثیری از آنها که طالقانی را پدر می نامیدند خود اسیر جنگ قدرت بودند و ناآشنا با ادبیات تساهل و دموکراسی. آنها به هشدارهای او در مراسم نخستین سالگرد محمد مصدق هم توجهی نکردند و به جای مقاومت برای آزادی برای تصاحب قدرت جنگیدند و باختند. آیت الله با کدام نیرو میخواست در برابر موجی که اعدام و نقض حقوق اقلیت را ارزش میدانست مقاومت کند؟
طالقانی آزاده بود. خیلی سخت است روحانی در دعوای مصدق و کاشانی جانب اولی را بگیرد. اما طالقانی در جریان انقلاب، فردی مهم است نه تعیین کننده و اندیشه او متناسب با زمان بهتر از دیگران بوده اما نه کامل و راهگشا. پس این گزاره که اگر طالقانی زنده میماند روند حوادث تغییر می یافت بر اساس کدام عینیت صادر شده؟ نیروی طالقانی کجا بود؟ نفوذش در برابر خمینی چه میزان بود؟ توانش در حوزه های علمیه و مساجد چقدر بود؟ حتی در میان جامعه روشنفکری متشتت و سرگردان و خودخواه آن روزها چقدر نفوذ داشت؟ اینها را یک نگاه ساختاری میپرسد نه یک نگاه شخصیت گرا. اینها پرسش های اساسی هستند که به ما میگوید بحران اصلی از قبل از انقلاب آغاز شده بود. چون ما نظریه توسعه نداشته ایم و حاکمانمان در این باره بسیار بی سواد بوده اند.
اینهایی هم که میگویند ما قبل از انقلاب توسعه داشته ایم معنای توسعه متوازن را نمیدانند و ناتوان از درک این واقعیت مهم هستند عدم شناسایی شهروند آزاد با ساختن نهادها و برافراشتن ساختمانها حل نمیشود. یک جایی لجن بیرون میزند. در زمان شاه هم روند تحولات به سمتی بوده که روحانیون بنا بر دلایلی که از حوصله این متن خارج است، قدرت بیشتری گرفته اند و شبکه سازی گسترده ای کردند و در انقلاب همه را مقهور خود کردند. پس اینکه گمان کنید انقلاب محصول سخنرانی یک روشنفکر است یا یک روحانی آزاده چون طالقانی میتوانست با حضور خود بر روند رخدادها مهر توقف بزند به اعتقاد من سخت در اشتباه هستید. این نگاه به انقلاب یعنی بزرگ کردن نقش روشنفکران و دست کم انگاشتن قدرت نهاد روحانیت به عنوان بازیگری ذی نفوذ در تاریخ معاصر.
از نهضت مشروطه تا نهضت ملی تا انقلاب پنجاه و هفت نقش نهاد روحانیت قابل انکار نیست و اینکه گمان کنید ما در مسیر توسعه متوازن بودیم ناگهان سیلی آمد و حکومت شاه را با توطئه از سر راه برداشت نشان میدهد سخت در توهم هستید. جامعه تنش آلود ایران تا رنگ و بوی توسعه متوازن، که قلب آن شناسایی شهروند آزاد است را نبیند، روی آرامش نخواهد دید. در هیچ نظام دیکتاتوری این سنخ از توسعه قابلیت تحقق ندارد. برای همین ارجاع به گذشته را ارتجاع و آنرا سواستفاده فرصت طلبان نشسته در واشنگتن از خستگی ذهنی مردم از استبداد دینی حاضر میدانم. انقلاب پنجاه و هفت، محصول استبداد و حاکمیتی بود که معنای توسعه را نمیدانست و البته در این میان دور از انصاف است از ساده اندیشی جریان های روشنفکری در تعریف مسائل غافل شویم.
امروز باید به جای بازگشت ذهنی به ارتجاع گذشته از این تجربه تاریخی درس گرفت و در اندیشه گذر از قیمومیت های مذهبی و درباری با این همه هزینه سنگین بود. هیچ شخصیتی از جمله آیت الله آزاده ای چون طالقانی توانایی مقابله با این موج قیمومیت مذهبی را نداشت. باید این موج از سر ما بگذرد. گذر این موج به شرط شکست جریان مرتجع سلطنت طلبی که مورد حمایت رسانه ها با بودجه های بعضا مشکوک است گام مهم جامعه ایران به سوی سکولاریسم و ایران شهروند مدار خواهد بود. امیدواری ها به آینده این مدل کم نیستند