نسل دوم نیروهای انقلابی، نسلی که قرار است با پیر شدن نسل پیشین سکان اداره کشور را در دست بگیرد، از پروژههای وارد عرصه سیاست شدند که نسل پیشین به دلیل سن و موقعیت اجتماعی، توجه چندانی به آن نداشت؛ یعنی عرصه رسانه و تحلیل جنگ نرم.
این گروهها متاثر از جنبش دانشجوی دهه ۸۰ ایران شکل گرفتند و حضور خودشان در صحنه سیاست را با آکسیونهای اعتراضی و بعضا بدون مجوز در مقابل سفارتخانهها، و شیوه اعتراضی متفاوت از نسل پیشین به مسئله فلسطین، و همراه با درگیری با پلیس و قانونهای دستو پاگیر آغاز کردند. با وجهای اعتراضی و غیرمحافظهکارانه.
متاثر از جنبش دانشجویی دهه ۸۰ ایران، بروز و ظهور خود را منوط به پیروی از قوانین و مراجع رسمی نکردند، و زیست متفاوتی را از دل بسیجی دانشجوی رقم زدند و البته متحمل هزینههای همشدند. حتی جریان دانشجوی عدالتخواه که نزدیک به حاکمیت بود، متاثر از این سیاست جدید فرصت ظهور و بروز پیدا کرد و بعدها برخی از اعضای آن به اپوزیسیون نظام حاکم تبدیل شدند.
این نیروها با گسترش رسانههای جمعی و با حمایت نهادهای امنیتی، به صورت شبکهای و سازمان یافته وارد فضای مجازی شدند. آموزش رسانه و شگردهای آن، مقابله با پروپاگاندا، و در یک کلام جنگ نرم، بنیاد و محور اصلی دانش این نسل جدید انقلابیست.
آنها باور دارند هر حقیقتی را میتوان قلب، و هر جعلی را میتوان حقیقت جا زد اگر بر ابزار رسانه و شکل دهی افکار عمومی تسلط پیدا کرد.
با سرازیر شدن بودجههای میلیاردی به اپوزیسیون خارج کشور برای تشکیل شبکههای تلوزیونی و سایتها، اتکای نظام به این نسل بیش از پیش شد و فرصت و مجال بهتری برای عرض اندام پیدا کردند.
در دو بخش اپوزیسیون جوان خارج کشور، و پوزیسیون حاکم جوان داخل ایران، شاهد تولید انبوه چهرههای رسانهای هستیم با مشابهتهای بسیار در رفتارهای سیاسی. این شباهتها بیشتر برآمده از نگاه مشترک آنها به سیاست از منظر رسانه است. مشابهت در ابزار مبارزه،نوعی مشابهت رفتاری را در هر دو گروه پدید آورده.
هرچه این جوانان انقلابی در افشای بازیهای رسانهای اپوزیسیون خبره تر میشوند، دانششان برای قلب واقعیت در ایران، و سناریوسازی افزایش پیدا میکند. هرچه مسیح علینژادهای بیشتری تولید میشود بر قدرت و تعداد این جوانان نیز افزوده میشود و بلعکس.
سرکوب نهادها و انجمنها، و خلاصه شدن مبارزه در کمپینهای فضای مجازی پیامدهای ویژه خود را داشته که باید به آن بیشتر پرداخت.