دکتر احمد زیدآبادی در تاریخ ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۱ در مبحث هفتگی کلاب هاوس سازمان معلمان پیرامون معلمان بازداشتی و دستگیری تاج زاده مبحثی را ارائه نمودند که پیرامون مطالب ایشان چند نکته قابل تامل و انتقادی وجود دارد که امید است آقای دکتر به آن توجه لازم داشته باشند.در آغاز باید اشاره کنم ارادت و تعلق عاطفی و دوستی بنده به آقای دکتر زید آبادی به دو دهه بر می گردد و ایشان خود به نیکی از ارادت و علاقه بنده به خودشان آگاه هستند و از همین رو ضمن تجدید ارادت،امیدوارم ایشان به نکات انتقادی اینجانب از سر لطف و شفقت در مسیر تقریر حقیقت بنگرند.
۱_مجموعه صحبت های آقای دکتر زیدآبادی نشان می دهد ایشان درباره جنبش معلمان اساسا شناخت دقیقی ندارند. جنبش اعتراضی معلمان بر بستر هویتی خاصی شکل گرفته است و برای شناخت آن نمی توان به ساز و کار شورای هماهنگی و تشکل ها و کانون های درون آن اشاره ای نداشت و درباره آن چیزی نگفت.در حالی که موضوع کلاب پیرامون جنبش معلمان است،دکتر زیدآبادی غیر از رسول بداقی که با او در رجایی شهر در سالهای بعد ۸۸ هم بند بوده،هیچ کس را نمی شناسد و در طول یک ساعت و چهل و سه دقیقه صحبت با گفتن اینکه «در مورد اتهامات معلمان سازمان باید دقیق دنبال بکنه و پیگیری آزادی معلمان باشد» نشان می دهد ایشان به خطا تصور می کند که معلمان دستگیر شده عضو سازمان معلمان هستند در حالی که سازمان معلمان نهادی است که شیوه،رویکرد،برنامه،راهبرد و اهدافش با شورای هماهنگی متفاوت است.اعتراضات معلمان در دو دهه اخیر از سوی شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران سازماندهی شده و این شورا مرکب از تشکل های صنفی استانی در سراسر کشور است که از طریق مجمع عمومی و انتخابات شکل گرفته و اعضای آن حق عضویت پرداخت می کنند و توانسته اند بعد از دو دهه، بسیج ۲۰۰ شهر را برای مطالبات صنفی خود به دست بیاورند.در حالی که سازمان معلمان گرچه سعی کرده همدلی هایی با معلمان دستگیر شده نشان دهد و برخی از اعضای آن حتی با شورا همراهی بیشتری دارند، اما سیاست کلی سازمان هرگز در همراهی با شورای هماهنگی نبوده است و اساسا تا به اکنون نه یک تجمع را در کشور به طور مستقیم سازماندهی نموده و نه در همراهی با تجمعات متعدد شورای هماهنگی، بیانیه ای در حمایت صادر نموده است.بلکه این نهاد معلمی_سیاسی در پاییز ۱۴۰۰ به دنبال فراخوان های موفق شورای هماهنگی و بسیج معلمان در حدود ۲۰۰ شهر ایران در کنار انجمن اسلامی معلمان و مجمع اسلامی فرهنگیان درخواست مجوز تجمع از وزارت کشور را نمود و پس از چند روز چون با عدم پاسخ وزارت کشور روبرو شد، همراه دو جریان دیگر اعلام کرد که در تجمع شرکت نمی کند. اما علی رغم صدور این بیانیه توسط سه جریان مذکور که کمترین تاثیری در عدم همراهی معلمان معترض نداشت، شورای هماهنگی توانست مطابق اصل ۲۷ قانون اساسی در تجمعات پس از آن تا قبل از سرکوب ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱روندی صعودی در گسترش اعتراضات معلمان چه به لحاظ کمیت شهرهای معترض و نیز افزایش کنشگران میدانی را هم تجربه کند.
۲_ دکتر زیدآبادی در بخشی از صحبت خود می گوید:«تشکل صنفی وقتی مذاکره می کند، تکنیکی میخواهد برای مذاکره تسلطی می خواهد صبری می خواهد که شما در مقابل حرف تندی که طرف مخالف زد،داستان را به دعوا نکشانید» و بعد اشاره می کند «تکنیک های رفع اختلاف هست و به هر دلیلی بلد نباشیم می زنیم به تیپ و تار هم»
جناب زید آبادی به گونه ای درباره معلمان سخن گفته اند که مشکل اصلی نه احضارها و پرونده سازی ها که نداشتن صبر و بلد نبودن مذاکره توسط معلمان است.ایشان حتی به مثالی عجیب در این باره روی آورده اند و می گویند زمانی که در زندان رجایی شهر در صف دستشویی با افرادی که اتهام قتل و شرارت داشتند، برای اینکه به درگیری منجر نشود، جاهایی کوتاه میآمدند و این امر موجب می شد که در ادامه در نزد همان افراد احترام بیشتری داشته باشند ایشان با همین مثال نتیجه می گیرند که «این روش در سطح ملی هم می تواند اثربخش باشد» چون به تعبیر ایشان ما قصد اصلاح گرایانه داریم.جدای از اینکه این مثال هم باز در تناقض با رویکرد همیشگی ایشان در حل نشدن منازعات سیاسی از طریق مشارکت سیاسی اصلاح طلبان و شکل گیری گفتگوی آنها با حکومت را نشان می دهد،مشخص نیست در این مثال معلمان کدام طرف نزاع هستند و حاکمیت کدام طرف؟!!اگر دکتر زید آبادی با توضیحاتی که درباره مذاکره و عدم تسلط معلمان بر درک مذاکره داده اند، می خواهند معلمان معترض را همان افراد برهم زننده صف دستشویی نشان دهند که این مثال جدا از نامناسب بودنش،هیچ گونه سنخیتی با رفتار و کردار جنبش اعتراضی معلمان ندارد که مورد ستایش جامعه شناسان و تحلیل گرانی از جمله دوست مشترک بنده و آقای دکتر زیدآبادی،استاد ارجمند زندانی جناب دکتر سعید مدنی هم واقع شده و در سلسله مقالاتی شیوه اعتراض معلمان و رویکرد مسالمت آمیز و مداوم آن را درس آموز نامیده اند.اگر هم مراد از برهم زدن نظم آن صف مورد نظر،حاکمیت است، اساسا دلیلی ندارد معلمان را در شناخت پیچیدگی ها و معنای مذاکره در این بین ناتوان بدانیم چه که مشکل در نقطه دیگری است. اما جهت اطلاع آقای زیدآبادی باید اشاره کرد که معلمان تجربه گفتگوهای بسیاری را با اکثر مقامات کشور از رئیس جمهور تا معاونانش و وزیر آموزش و پرورش و ریاست مجلس و سایر مقامات را داشته اند و اگر هم این مذاکرات نتیجه ای نداشته هرگز به نابلدی گفتگوی معلمان مربوط نبوده است. در مواردی هم البته مذاکرات موفق و نتیجه بخش را هم داشته ایم. در هر دو این موارد نوع گفتمان متفاوت معلمان در مذاکره نبوده که نتایج متفاوت به بار آورده باشد،بلکه شرایط بیرونی متفاوت و متغیر و توازن گفتگوی مبتنی بر جنبش میدانی،تاثیر خود را در مسیر گفتگو نهاده است.هر مقطعی که توان بسیج جمعی معلمان در عرصه میدانی، بیشتر بوده،تاثیر و توفیق مذاکرات به پشتوانه آن برای تشکل ها و کانون های کشوری بیشتر بوده است.
۳_جناب دکتر زیدآبادی در بخشی از سخنان خود از برخی از شعارهای معلمان ایراد گرفته اند و مثال می زنند شعار بی شرف که نامناسب است. ایشان دقیقا فکت نداده اند که در کدام تجمع این شعار از سوی معلمان داده شده زیرا در تجمعات مسالمت آمیزی که برگزار شده هرگز این شعار از سوی برگزار کنندگان از تریبون تجمعات داده نشده است.اگر ایشان نقدی بر جنبش معلمان دارند،با مطالعه برنامه های معلمان و اهداف آنها باید دقیقاً مشخص نمایند که کدام یک از این شعارها را تند می دانند. برنامه ها و شعارهای جنبش معلمان از طریق شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران طراحی شده است که همه آنها در چارچوب فعالیت های صنفی و قوانین داخل کشور می باشد. حتی برای شعارهای صنفی هم فایلی طراحی شده که هرگز چنین شعاری داخل آن گنجانده نشده است.حال اگر در گوشه و کنار این کشور،شعاری غیر از آن چیزی که شورای هماهنگی و کانون های صنفی معلمان برنامه ریزی کرده اند و تحت شرایط خاص و سرکوب و عصبیت به صورت خودجوش افرادی سر داده اند و هرگز از ادبیات لیدر ها و اعضای هیئت مدیره ها و فعالان صنفی در سخنرانی ها و تجمعات نبوده،باید پاسخگوی چه چیزی باشیم؟
۴_یکی از تناقضات نوشتارهای سالهای اخیر دکتر زید آبادی که در این گفتگوی کلاب هاوسی هم با وضوح بیشتری مشهود است،عدم راهبرد مشخص و معین و چارچوب گفتمانی و خط و مشی منطقی و معین برای عبور از وضعیت کنونی است.ایشان همه راه حل ها را شکست خورده می داند و در نهایت راه حل خود را هم ارائه نمی دهد.مخاطب دکتر زید آبادی سرگردان است که ایشان به اصلاح طلبی مبتنی بر مسالمت و تاثیرات آن بر ساخت قدرت بالاخره معتقدند یا نه! بخشی از صحبت ایشان تقویت این منش است و بخشی دیگر در رد آن.از یک سو ایشان نحوه ادبیات و شیوه گفتار را در کامیابی و ناکامی مسائل ملی هم مرتبط می داند و از دیگر سو نقد ایشان به اصلاح طلبان این است که «شما نیت و قصد اصلاح دارید اما طرف مقابل شما این را نمی خواهد سیستمی که نمی خواهد اصلاح بشه و برای اصلاح نشدنش هم منافعی دارد،شما با کدام راهکار می خواهید اصلاح کنید؟» اما در انتهای سخنان خود در نقد افرادی که اصلاح طلبان را در گذشته سرکوبگر می خوانند نخست با تقلیل سازی مفهوم حق و نادیده گرفتن همه منابع ثروت و قدرت و معرفت در نزد حاکمیتی و اثرات مخرب آن بر حقوق شهروندی، به گونه ای سخن گفته اند که بخشی از مردم هم به اندازه حاکمیت به مسئولان ظلم کرده اند. ایشان با مثالی از ترور بهشتی و رجایی می گویند:
«رجایی رو می کشتند،بهشتی و فلانی رو می کشتند خب اینها هم طرفدار داشتند اونها هم اعدام می کردند بعد می بینیم،که فقط می خواهند یک طرف را در تمام این مناسبات محکوم کنند همان طور که کشتن این برای تو سخته،کشتن اون هم برای حامیان اون سخته»
به نظر می رسد که این صراحت آقای زیدآبادی در خوانش نادقیق و تقلیل سازی تاریخی حوادث ،به توضیح بیشتری نیاز نداشته باشد.او در ادامه با «اطمینان قاطع» ابراز می دارد که «اگر این حکومت سخت بگیره یک بکش بکش های خیلی خونینی خواهیم داشت دوباره چند نفر بعدش اگر زنده بمانند بگویند ای بابا چه کاری بود حالا ما برویم دوباره اصلاح طلب بشویم.»نزدیک ترین معنایی که از این سخن آقای زید آبادی برداشت می شود این است که به تعبیر ایشان با یاد گرفتن تکنیک های مذاکره، سنت اصلاح طلبی را احیا کنیم و مانع آن خونریزی های آینده شویم. او می گوید:
«کسانی که به این نتیجه رسیده باشند که به عنوان یک ملت این توانایی را داریم که یک سیستم را که دوست نداره اصلاح بشه و منافع اش هم ایجاب نمیکنه و دچار انسداد های فکری و رفتاری شده، و این را بالاخره اونجوری که دوست داریم در بیاوریم و اگر این توانایی را داریم، تکنیک ها و راه هایش را باید پیدا کنیم» اما دکتر زیدآبادی در جاهای دیگر اساسا هرگونه مشارکت سیاسی در حاکمیت را محتوم به شکست دانسته اند و نه رویه گفتمانی خاص و عدم دانستن تکنیک و راه هایش که منجر به این شکست شده باشد.
“جان کلام من در مناظره با آقای تاجزاده این بود که مشارکت اصلاحطلبان در قدرت وضع را پیچیده و عقیم کرده و به بنبست رسانده است. پس ادامۀ این وضع از هر جهت زیانبار است. بنابراین احتمال اینکه اصولگرایان در صورت یکدست شدن قدرت تحت فشار معضلات فزایندۀ داخلی و خارجی سمت و سوی سیاست داخلی و خارجی خود را تغییر دهند، بسیار بیش از وضعیت کنونی است.» جالب اینجاست که جناب دکتر زید آبادی با همین احتمال شروع به نصیحة الملوک نویسی نمودند و تصور می کردند که این شیوه از داشتن راهبرد، مناسب تر است به همین دلیل در نوشته های ایشان هیچ راه حل مشخصی برای عبور از وضع موجود دیده نمی شود اما چندی پیش پس از عدم حصول شیوه نصیحة الملوک نویسی در یادداشت«مرا به خیر و شما را به سلامت» نوشت:
«آقایان مسئولان محترم جمهوری اسلامی
احساس من این است که دایۀ مهربانتر از مادر شدهام! ظاهراً خودتان به اندازۀ من علاقهای به بقای خود و حفظ کشور ندارید و گام در راهی گذاشتهاید که هزاران بار نسبت به عواقب آن هشدار دادهام.
دیگر جز پرحرفی و تکرار و رنج خوردن چه کاری از من برمیآید؟ گویا وقتی قرار است مصیبتی نازل شود، نازل میشود و با اندرز و موعظه و خواهش و تمنا و هشدار و اخطار و التماس و تضرع و ناله و گریه نمیتوان مانع آن شد.
حال که ظاهراً تصمیم به پیروی از توصیههای همان افرادی گرفتهاید که شرایط کشور را به اینجا رسانده و در همۀ زمینهها بحرانآفرینی کردهاند، من دیگر چرا این وسط خودم را سنگ روی یخ کنم و برایتان دل بسوزانم؟
تا روزی که در این مسیر پیش میروید، مرا به خیر و شما را به سلامت!»
شاید تصور رود با این متن که نویسنده نا امید از هرگونه نصیحت و تضرع و التماس و زاری حتی برای بقای خود سیستم است و تعبیر دایه دلسوزتر از مادر را به کار برده و در نهایت هم با عبارت مرا به خیر و شما را به سلامت،در پی آن است به شیوه و روش تازه ای متوسل شود و به ناکار آمدی شیوه نصیحت نویسی انگشت تاکید بگذارد اما جناب دکتر زیدآبادی،با فراموش کردن این یادداشت، چند روز بعد دوباره به توصیه و نصیحت روی آوردند و در حالی که دیدگاه نظام جمهوری اسلامی و رهبری نظام و دولت نسبت به حمله روسیه به اوکراین مشخص است و به صراحت ابراز شده،آقای زید آبادی از وزارت خارجه خواسته تا تکلیف خود را با یادداشت کیهان مشخص کند:
«ضروری است که نهادهای مسئول بخصوص وزارت خارجه، موضع صریح خود را در برابر نوشتۀ کیهان و نسبتِ آن با موضع رسمی کشور روشن کنند، وگرنه سکوت آنها به معنای انطباق مواضع کیهان با نظام سیاسی در افکار عمومی تثبیت خواهد شد» دکتر زید آبادی همچنین چند روز بعد این یادداشت، در مبحث کلاب هاوس می گویند:
«جمهوری اسلامی اگر به بقای خودشم بیندیشه مجبوره اصلاحاتی در داخل خودش انجام بده اگر این پیوند بخوره با اون تلاش و کوشش ها، این میتواند مثمر ثمر هم باشه ولی اگر قید بقای خودش را زده باشه طبیعتاً که دیگر فعالینش از جنس صنفی و مدنی و اصلاح گر نیست دیگه یک مصافی پیش میاد که مشکلات خاص خودش رو داره بالاخره هر اتفاقی در این دنیا بازه زمانی خودش رو داره جمهوری اسلامی هم به نظر من برای اصلاح همه فرصت ها را از دست داده و شاید هنوز هم یک فرصتی هست اگر این فرصت از دست بره و نیروی اصلاح طلب نتونه حرف بزنه با مردم و متقاعد شونه و انقدر به خشم آمده باشند و به تگنا آمده باشند،اون موقع باید آدم فکری بکند کجای این معادله که قراره اتفاق بیفته،قرار بگیره»
در پایان این نوشتار باید از دکتر زیدآبادی چند سئوال اساسی پرسید که قابل تامل است:
۱_در کلاب هاوس سازمان معلمان واقعا چه اندازه ایشان مسائل مبتلابه معلمان را مورد کارشناسی دقیق و عمیق قرار داده اند و به آسیب شناسی راهبردی راه حل های ارائه شده جنبش معلمان پرداخته اند؟
۲_آقای زید آبادی چه درکی از نهضت اعتراضی معلمان دارند که منطبق بر واقعیات موجود باشد؟ اینکه جنبش اعتراضی معلمان بر بستر کدام هویت صنفی در طی این دو دهه قوام و دوام یافته، آیا در سخنان ایشان کمترین شواهدی دال بر این شناخت وجود دارد؟
۳_آیا پیچیده بودن شرایط و اوضاع بدان معنی است که هیچ راه حلی برای مسائل وجود ندارد و همه راه ها محتوم به شکست است؟ چنانچه اشاره می کنند که مقاومت در سیستم نتیجه نداده،مصالحه و وادادگی هم نتیجه نداده،اگر اینگونه است،این حجم از یادداشت ایشان در کانال تلگرامی برای چه منظوری نوشته می شود وقتی اصلاح طلبی محکوم به شکست شده است و سیستم هم نمی خواهد خود را اصلاح کند و منافعش هم ایجاب نمی کند، چرا ایشان این حجم از نوشته هایشان را به توصیه های اخلاقی برای تغییرات اختصاص داده اند؟ آیا سیستمی که منافعش در مقاومت در برابر تغییرات است و اصلاحات هم نتوانسته در آن تغییری ایجاد کند،آن وقت در برابر نصایح تسلیم می شود؟ اگر چنین است، نشانه های این تسلیم بعد از صدها یادداشت جناب دکتر زیدآبادی را در کجا باید جست که جامعه هم آن را به درستی درک کند و برایش پذیرفتنی باشد؟