فاطمه گوارایی

برای مادرِ جنبش سبز که درخت زندگی می نِشاند!

اولین خاطره‌ام از پروین فهیمی به روزی بازمی‌گردد که او در شورای شهر تهران حضور یافته و دادخواهی اش را در رابطه با شهادت سهراب برای اعضای شورای شهر شرح می داد. یادم نمی‌ر‍ود علیرضا دبیر عضو شورای وقت شهر تهران سرش را پایین انداخته و شانه‌هایش می لرزید. پهلوان در اندوه دردناک مادر سهراب غرق شده بود.

 همه ما سعی او میان مجلس و دادگاه انقلاب، میان شورای شهر و پزشکی قانونی ، میان زندان اوین و بیمارستانهای تهران را یادمان نمی رود که چگونه و در همه جا به دنبال نشانی از سهراب اش بود و در انتهای این سعی میان صفا و مروه، پیکر درخون غلطیده سهرابش را تحویل گرفت.

 اینک ۱۳ سال از شهادت سهراب‌های جنبش سبز می‌گذرد. سال‌هایی که مادرپروین ، خون سهراب را چون صلیب بر دوش کشیده و می کشد. او در طی این سالها دغدغه هایش را فراتر و بزرگتر از دردها و رنج های مادرِ سهرابِ تنها، تعریف کرد. و نیروی مادرانه اش را ذیل پرچم حق‌خواهی همه مادران داغدار و آسیب دیده و همه ملت ایران  قرارداد.

 برای او که اینک در قامت یک چهره ملی تجلی یافته است ایران، تنها در صورت برخورداری از آبادی و آزادی است که معنا می یابد و اینکه برابری و عدالت خواهی ، دموکراسی و آزادی ، و زندگی در صلح و دوستی و سلامتی، آرمانی که آرزوی سهرابش بود، تنها در یک گذارخشونت پرهیز به بار خواهد نشست.

 در طی این 13 سال او لحظه ای از پا ننشسته است اما  دادخواهی او هیچگاه رنگ خونخواهی و خشونت به خود نگرفت.  بلکه به  مادر صلحی تبدیل شد که درخت می نشاند نه آتش!  او به دنبال اعدام قاتلان فرزندش نبود بلکه خواستار افشای آمران به جنایات بود. او حاضر شد از خون فرزندش بگذرد به شرط آن که همه زندانیان سیاسی آزاد شوند .

 او و خانواده در این سالها آزار بسیار دیدند و حتی فرزندش سهیل نیز به دلیل احساس نامنی از زیستن در ایران ناچار به ترک وطن شد و سرانجام نیز دور از سرزمین مادری بدرود حیات گفت. سرنوشتی که یادآور زندگی سخت و دردناک هزاران هم وطن ما در تبعید و تنهایی و آوارگی در غربت است ، اما نگرانی از آینده این سرزمین، او را که اینک به مثابه یکی از نمادهای درخشان جنبش سبز و مادر ایران زمین بشمار می رود، همپای نگرانی مردم و جوانان آن در تک تک رویدادهای تلخ و شیرینش ساخته است. به گونه ای که با هر شادی اش شاد و با هر اندوهش اندوهگین وعزادار می شود .

 اینک برای این مادر- امروز – دوباره شهادت و پرواز سهراب زنده می شود در زمانی که پیکر سهیل عزیزش را باید به همان خاکی بسپارد که سهراب را در ان قرار داده در همان ماه ،در همان روزها و درهمان خاک ! باشد روزی که تحقق آرمانهای سهراب و سهیل داغ دل این مادر و این مادران را آرامش ببخشد.

مطالب مرتبط

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

مطالب پربازدید

مقاله