درباره نویسنده : دکتر ابراهیم ابرش متولد نوار غزه است،او دکترای حقوق عمومی – علوم سیاسی – از دانشگاه محمد پنجم در رباط در سال 1985 دارد، و هم چنین رئیس گروه جامعه شناسی و علوم سیاسی در دانشکده هنر در دانشگاه الازهر نیز می باشد.وی بنیانگذار و شرکت کننده در بسیاری از تحقیقات مراکز، کنفرانس ها و سمینارهای علمی در کار نامه خود به ثبت رسانیده و وزیر مستعفی فرهنگ در دولت فلسطین سیزدهم نیز بوده است.این مقاله را آیا «خاورمیانه جدید» به واقعیت تبدیل شده است؟ اونوشته است وجناب علی سرداری به فارسی ترجمه کرده است.
متن :
اعلام سفر آتی بایدن ، رئیس جمهور آمریکا به منطقه در ماه ژوئیه امسال باعث تحرک سیاسی و حتی سردرگمی رهبران کشورهای منطقه شده و برخی از آن ها از کشورهایی دیدن کردند که تا همین اواخر با آن ها مخالف بودند یا به عنوان دشمن طبقه بندی می شدند، مانند سفر ولیعهد سعودی به چندین کشور از جمله ترکیه و عراق، و سفر امیر قطر به مصر، با اعلام اجلاس آتی با حضور 9 کشور عربی – کشورهای خلیج فارس، مصر، عراق و اردن – با رئیس جمهور ایالات متحده، و صحبت از یک اتحاد نظامی و امنیتی که شامل اسرائیل می شود و هدف اعلام شده آن مقابله با تهدید ایران و خطر گروه های اسلامی افراطی و عواقب جنگ اوکراین نیز بوده است.
برنامه ریزی غرب و آمریکا برای مهار کشورهای منطقه در ائتلاف های طرفدار غرب و جایگزینی واژه خاورمیانه به جای جهان عرب با گسترش جغرافیایی برای تطبیق سایر کشورها به ویژه اسرائیل که قدمت آن به ابتدای قرن بیستم می رسد.
شیمون پرز در سال 1994 که ایده خاورمیانه جدید را در کتابی به همین نام ارائه کرد و سپس در دوره پرزیدنت اوباما نیز آن تکرار شد و کاندولیزا در مورد آن توضیح داد و از آن به نام خاورمیانه جدید که آن رادر فرایند زمان طولانی به حساب آورد و آنچه در این خطمشی گنجانده شده است ( هرج ومرج همراه با توطه) که عملاً در بهار عربی به اجرا درآمد، مد نظر می باشد.
همه وقایعی که از زمان تجدید پروژه جدید و بزرگ خاورمیانه توسط دولت آمریکا بین سال های 2004 تا 2006 در منطقه رخ داد، راه را برای آن چه امروز اتفاق می افتد هموار کرده، زیرا هرج و مرج موسوم به بهار عربی آخرین سنگرها را از بین برد.
نظم منطقه ای عربی به صورت کلی از اتحادیه کشورهای عربی فروپاشید و اکنون فدراسیون های منطقه ای عربی ناتوان و فلج شده که جدیدترین آن ها شورای همکاری خلیج فارس است و از طرف دیگر نیز تفکر ناسیونالیستی عرب در این میان از بین رفته و دیگر ابزار اجرایی مؤثری از طرف احزاب و دولت ها ندارد، بلکه در گفتمان سیاسی رسمی و حتا رایج اصطلاحاتی مانند ملت عرب، جهان عرب، امنیت ملی عرب، سرنوشت مشترک عرب و غیره نمی شنویم.
اکنون به نوعی گرایش های فرقه ای و قومی جایگزین آن شده است و پایگاه های آمریکایی در اکثر کشورهای عربی و کشورهایی که پایگاهی برای ارتباط آن ها با توافقنامه امنیتی با آمریکا ندارند گسترش یافته و سرعت عادی سازی با اسرائیل افزایش پیدا کرده و نفوذ آن ها گسترده تر شده و در کشورهای همسایه در منطقه عربی تا حد اشغال مناطقی از آن رو به فزونی است.
توجه وعلاقه آمریکا در منطقه چه از طریق مداخله نظامی مستقیم و چه از طریق مداخله از طریق نیابت های رژیم ها و گروه های اسلامی افراطی، همانطور که در دوران هرج و مرج بهار عربی اتفاق افتاد، اکنون نیز از بین نرفته، بلکه هدف استراتژیک آن نیز توجه و مداخله همیشه نبوده بلکه تنها به دلیل موقعیت استراتژیک و ثروت آن کشورها از گاز و نفت است. در عوض تلاش برای ایجاد تغییر در ژئوپلیتیک منطقه نیز بوده و از همه مهم تر اسرائیل به عنوان یک بازیگر اصلی در منطقه تثبیت شود.
اسراییل با حمایت واشنگتن موفق شد ماهیت درگیری و طرف های آن را در خاورمیانه تغییر دهد و از یک دشمن و مخالف به یک متحد استراتژیک تبدیل شود، به ویژه برای کشورها (توافق های ابراهیمی) و ممکن است این اتحاد به کشورهای دیگر نیز گسترش یابد.
اکنون عرب ها نگران دموکراسی نیستند تا مردمشان لزوما بتوانند در مورد آنچه در حال وقوع است صریح باشند و با بازگشت تحرکات آمریکا و اعراب،در سفر آتی بایدن و احتمال تشکیل ائتلاف جدید در خاورمیانه، مشاهدات زیر را می توان ملاحظه کرد که با توجه به این که آن چه از توافقات و تفاهمها پنهان میماند ممکن است مهمتر و خطرناکتر از آنچه اعلام میشود، باشد.
1- در گذشته صحبت از پروژه خاورمیانه با وسوسه های مالی برای کشورهای منطقه و صحبت از دموکراتیزه شدن کشورهای منطقه و باحفظ حقوق بشر همراه بود، اما اکنون آمریکا است که پس از باج گیری مالی از کشورهای منطقه، دیگر هیچ صحبتی از دموکراسی و حقوق بشر در منطقه ای که امنیت آمریکا و اسرائیل و منافع آن ها بر همه چیز مقدم است، برایش وجود ندارد.
2- هم اکنون تمرکز بر تشکیل یک ائتلاف دفاعی نظامی یا ناتوی خاورمیانه متمرکز است که اسرائیل قبلاً از طریق توافقنامه های امنیتی که با امارات، بحرین و مراکش امضا کرده و راه را برای این اتحاد هموار کرده است.
3- تحرکات کنونی اعراب تاکنون ناهماهنگ بوده واز طرفی با سردرگمی همراه و دارای فقدان دیدگاه مشترک و مشخص است. این از وحدت موضع ملی عربی ناشی نمی شود، و از جانب دیگر صحبت های پادشاه اردن در مورد ناتوی عربی و واکنش های محلی و عربی در انتقاد از این وضعیت سردرگمی را تأیید می کند.
4- عدم وجود هرگونه تعامل یا علاقه مردمی نسبت به آن چه در حال رخ دادن است. در ضمن این روند برخلاف آن چه قبلا اتفاق افتاده است ، بوده؛ تا جایی که هرگونه صحبت از اتحادهای خارجی منجر به اعتراضات و تظاهرات گسترده مردمی می شد، همانطور که در دهه 50 در زمان پیمان بغداد اعلام شد و این اتفاق افتاد.
5- این اقدام آمریکا بسط تمهیداتی است که واشنگتن در منطقه حتا پیش از شروع جنگ در اوکراین آن را آماده کرده بود. در این زمینه، معامله قرن، قراردادهای ابراهیمی و نشست نقف در 28 مارس را به یاد می آوریم که وزرای خارجه آمریکا، اسرائیل و کشورهای موسوم به “صلح ابراهیمی” را گرد هم آوردند. وزیر اسرائیلی آن را به عنوان یک «رویداد تاریخی» توصیف کرد.
6- بزرگ ترین غایب این رویداد ها ، رهبری و آرمان فلسطین است و اکنون، بزرگ ترین و مهم ترین حاضر در آن، اسرائیل است، که دینامیک پویا این اتحاد یا نظم نوین منطقه ای را به پیش می برد یا هدایت می کند.
7- به دور از اهداف اعلام شده این تحرکات و اتحادهای جدید، هدف واقعی آن از بین بردن آرمان فلسطین و تمام آرمان های اعراب برای اتحاد و رهایی از سلطه آمریکا، تحریک و تقویت گرایش های فرقه ای، قومی و تجزیه طلبانه و دگرگونی است. در این راستا اسرائیل به یک کشور امپریالیستی منطقه ای تبدیل می شود که مرکز فناوری، اطلاعات و صنعت تسلیحات و تنها انحصار سلاح های هسته ای را تشکیل می دهد و کشورهای منطقه بر مدار آن می چرخند.
8- اقدام سیاسی و نظامی آمریکا در شرایطی صورت می گیرد که با آغاز آگاهی از خطرات اهداف آمریکا حتا از سوی متحدان عرب آن، قدرت و اعتبار آمریکا در سطح جهانی رو به افول است، بنابراین تصویب کل سیاست برای واشنگتن آسان نیست. .
9- راه برای تولد اتحاد جدید منطقه ای به طور کامل هموار نخواهد شد و اگر قرار است به آن دست یابد، از طریق شعله ور کردن جنگ و درگیری های محلی و منطقه ای و هرج و مرج خونین تر از بهار عربی را در برخواهد داشت.
10- آن چه ما از آن می ترسیم این است که (هرج مرج توطه آمیز) و بهار جدید عربی(علاوه بر سوریه، لیبی، عراق، یمن، منطقه خلیج فارس، ایران و لبنان) عرصه آن باشد و ممکن است به کشورهای شمال آفریقا نیز گسترش یابد.
11- ما بار دیگر تاکید می کنیم که آمریکا و اسرائیل در مورد تهدید ایران علیه آن دو کشور بسیار اغراق می کنند. هم چنین تهدید ایران برای جهان عرب و به ویژه خلیج فارس همان غلو را باز تکرار کرده و در ضمن این ادعا بسیار اغراق آمیز است. از طرفی ایران ممکن است در آینده نفوذ و منافع آمریکا را تهدید کند، اما تهدیدی برای اسرائیل نیست. دو طرف با وجود کوبیدن بر طبل جنگ و گزافه گویی و همچنین لاف و بزرگ نمایی، درباره محور مقاومت نیز اغراق آمیز سخن می گویند.