حامد سیاسی‌راد:

در ثنای مقاومت «مدنی»

جمعی از فعالان سیاسی، مدنی و فعالان منتسب به جریان مرحوم آیت‌الله منتظری، با حضور در خانه مادری سعید مدنی، با مادر این زندانی سیاسی دیدار کردند.

«به خانه‌های یکدیگر روی بیاورید و آن‌ها را قبله قرار دهید و با توسعه شبکه‌های اجتماعی، روابط پایدار قابل اتکایی بین آحاد ملت ایجاد کنید و با شکل دادن شبکه‌های پایدار اجتماعی در حیطه آگاهی‌های سیاسی-اجتماعی و فرهنگی معجزه کنید.»
این توصیه میرحسین موسوی در فرازی از بیانیه هجدهم جنبش سبز است، در دورانی که مقاومت عنصر اصلی سیاست‌ورزی بود و از این رو، شبیه به امروز.
مقاومت اما همان رفتاری است که استادِ کنشگر حوزه عمومی، سعید مدنی مداوماً بر آن تأکید داشت و البته حالا در حال پرداخت هزینه این عقیده و عمل است.
او حالا مدتی است که در بازداشت به سر می‌برد و خانه مادر او حالا قبله قرار گرفته و طی روزهای گذشته، برخی از فعالان سیاسی-اجتماعی شهر اصفهان و نیز جمعی فعالان منتسب به جریان مرحوم آیت‌الله منتظری به این خانه رفته‌اند و با مادری دیدار کرده‌اند که عمری در برابر تلاطم زندگی مقاومت کرده است و این عنصر را به خوبی می‌شناسد.
خانه مادری دکتر سعید مدنی، خانه‌ای است ساده و دلنشین، به جا مانده از معماری چند دهه پیش. خانه‌ای با اتمسفری گیرا که جوانی زنی را به یاد دارد که به زودی به سرپرست خانواده خود تبدیل شد.
سعید مدنی خردسال بود که پدرش چشم از دنیا فروبست و تمام مسئولیت بزرگ کردن سعید و خواهرانش بر دوش مادر افتاد. مسئولیتی که چه با دقت و موفقیت انجام شد. او فرزندی تربیت کرد که حالا موجب فخر شبکه‌های اجتماعی حقیقی مختلفی در ایران است.
۲۶ اردیبهشت گذشته، سعید مدنی بازداشت شد. یک خبرگزاری حکومتی در همان ساعات اولیه خبر بازداشت مدنی را به همراه طرح اتهاماتی نظیر «اقدامات ضد امنیت ملی» و «ارتباط مشکوک خارجی» منتشر کرد.
سعید مدنی جامعه‌شناسی چابک است. او به خوبی می‌تواند مسیر پژوهش موشکافانه و کنش مؤثر خود را با نیازهای روز ایران و جهان تطبیق دهد. در فضایی که بلایای طبیعی مانند سیل در سال‌های اخیر در استان لرستان و گلستان و نیز بخش‌های دیگری از ایران را گرفتار کرده بود، مدنی بود که با نگاهی ویژه به میدان آمد. زمانی که کرونا، شهروندان را کنج خانه محبوس کرده بود، او بود که سازوکار فعالیت مدنی در دوران کرونا را در قالب کتاب «جامعه مدنی و کرونا» تدوین کرد. او جز معدود جامعه‌شناسان دغدغه‌مند ایران بود که در حوادث خونین آبان ۹۸ به همراه تیمی پژوهشی اقدام به بررسی جامعه‌شناسانه این اعتراضات کرد و نتیجه‌اش، انتشار کتابی با عنوان «آتش خاموش» شد و حالا در حالی زندانی شده است که خیابان‌های کشور مجدداً بستر اعتراضات مردمی از هر سوی و به دلایل صنفی و سیاسی و اقتصادی متنوع است.
این جامعه‌شناس و پژوهشگر اجتماعی اما با دیوارهای بلند بندهای مختلف زندان اوین، از جمله بند ۲۰۹ که حالا باز هم در آن محبوس است، بیگانه نیست. او از سال ۱۳۷۳ تا به امروز بارها سابقه بازداشت و محکومیت را دارد. همین چند ماه پیش و در دی ماه ۱۴۰۰ بود که قصد او برای خروج از کشور و استفاده از فرصت مطالعاتی با ممانعت سازمان اطلاعات سپاه مواجه شد، برای ساعاتی بازجویی از او انجام گرفت و در نهایت ممنوع‌القلم شد. بازداشت اخیر او هم در حالی صورت گرفت که مدنی، برای مدتی در دادسراهای تهران به دنبال رفع مانع از انتشار کتبش بود.
او عنصر مقاومت را بلد است، خانواده او هم. با این حال، آن‌گونه خواهر و شوهر خواهر او در دیداری که فعالان اصفهانی ترتیب داده بودند، عنوان کردند، سالخوردگی مادر موجب شده است تا دیگر به مانند موارد قبلی زندانی شدن پسرش سعید، نتواند به تهران بیاید، پله‌های اوین را بالا برود و فرزند را ملاقات کند و این، موجب دل‌تنگی مضاعف است.
مدنی که تا جمعه گذشته چند باری با منزل تماس گرفته و خبر سلامت جسمی خود را داده است، کماکان در حال مقاومت است و این عنصر مقاومت، یکی از اصلی‌ترین خصیصه مدنی است، همان‌گونه که فعالان حاضر در خانه مادری او، تماماً بر این خصلت صحه گذاشتند و او را به‌واسطه این مقاومت مدنی، ستودند.

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله