در باره نویسنده: خانم «ريم عثمان» اهل سوریه است. وی مقاله «صلح اعراب و اسرائیل در مذاکرات چماق و هویج جزر و مد است. طُعمَ را کی خورد؟ عصا را برای چه کسی گذاشت؟» را در مورد روند صلح عربها واسرائیل نوشته است که آقای «علی سرداری» آن را به فارسی ترجمه کرده است.
متن مقاله:
مردم عرب ، در خاطره جمعی خود ، هنوز خاطره اجلاس خارطوم در سال 1967 را ، حتا اگر بیش از پنجاه سال از عمر آن گذشته باشد، را فراموش نکرده اند.
همیشه زمانی بود که رژیم های عربی با یک کلمه مشترک در مواجهه با دشمن مشترکی که توسط اشغالگر اسرائیلی آن را نمایندگی می شود مواجه می شدند و تنها زمانی که این رژیمها مجموعا جرأت کردند یک کلمه نه در چهره او بگویند، و آن یک نه، بلکه سه مورددر آن واحد بود: «نه به صلح، نه به مذاکره، نه به رسمیت شناختن اسرائیل، تا زمان بازگشت حقوق به صاحبان آن ها.»
یعنی برای پس گرفتن این سه نه، کشورهای عربی شرط هایی هم چون بازگرداندن حقوق به صاحبانشان را قائل بودند. اما پرسش است که آیا پس از پنجاه و پنج سال آن حقوق بازگشتند؟ یا آن نه ها، با محدودیت ها و مساله حقوق اعراب، به ویژه فلسطینیان، از بین رفتند؟ ما این پرسش ها را با توجه به حقایق جدیدی که در عرصه کشورهای عربی رخ می دهد و از سلب تدریجی حقوق گرفته تا آرمان فلسطین، انحلال اکثر رژیم های عربی پیرامون آن، نزدیک شدن آن ها با کسانی که زمانی دشمن مشترک بود،باید بررسی و مطرح می کنیم و این در حالی است که تلاش آن ها برای عادی سازی و صلح با «إسرائيل» است.
برای پاسخ به این مساله باید، سیر مذاکرات صلحی را که بین اعراب و «اسرائیل» از زمان عقبنشینی ژوئن 67 روی داد و دچار افت و خیز شد تا رسیدن به معامله قرن که شاهد آن بود را دنبال میکنیم. پس از قرارداد صلح ابراهیم که محصول سیاست چماق و هویج بود و توسط آمریکا و «اسرائیل» با اعراب منعقد شد و در پی شکست آن ، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه شماره 242 را صادر کرد که در آن از «اسرائیل» خواسته شد تا از سرزمین هایی که در جنگ شش روزه 1967 اشغال کرده بود عقب نشینی کند و به حاکمیت، به رسمیت شناختن، تمامیت ارضی و سیاسی احترام بگذارد. استقلال هر کشور در منطقه و حق آن برای زندگی در صلح در مرزهای امن و شناخته شده به دور از هرگونه تهدید یا اقدام وبا استفاده از زور خواسته این کشورها بود. بر اساس این تصمیم، مذاکرات صلح تحت نظارت ایالات متحده آمریکا بر سر اصل زمین در برابر صلح، یعنی اعراب برای بازگرداندن سرزمین های اشغالی خود در جنگ شش روزه، یعنی جولان سوریه، کرانه باختری، نوار غزه و شبه جزیره سینا، در ازای به رسمیت شناختن وجود «اسرائیل» توسط اعراب، آغاز شد.
مصر اولین گام را در راه صلح در سال 1979 برداشت، زمانی که رئیس جمهور وقت آن کشور، انور سادات، به دعوت مناخیم بگین، نخست وزیر دولت اشغالگر، در استراحتگاه کمپ دیوید در نزدیکی پایتخت آمریکا در واشنگتن، با وی ملاقات کردند. این مذاکرات با انعقاد توافقنامه «چارچوب صلح خاورمیانه» که طرحی برای ایجاد «حکومت خودگردان» در کرانه باختری و نوار غزه بود آغاز و پس از آن مذاکرات وضعیت نهایی انجام شد.
در سال 1988، گام بعدی در نشست شورای ملی فلسطین در الجزایر برداشته شد، که در آن زمان تصمیم به پذیرش مذاکرات فقط در مورد مرزهای 5 ژوئن 1967 و کنار گذاشتن ایده بازگرداندن تمام سرزمین های اشغالی در 1948 شکل گرفت. دولت رونالد ریگان، رئیس جمهور ایالات متحده، از این موضع فلسطین استقبال کرد و از «اسرائیل خواست تا دیدگاه غیرواقعی خود از «اسرائیل بزرگ» را کنار بگذارد و الحاق سرزمین ها و فعالیت های شهرک سازی را متوقف کند» و در این بین، اسحاق شامیر، تروریست، رئیس این رژیم بود. دولت اشغالگر و او متعهد شدند که در ازای صلح، زمین را ندهد و در ضمن با رد فشار آمریکا، شهرک سازی را تقویت کرده و گسترش و توسعه دهند. اما بالاخره در سال 1991، پس از آن که دولت جورج بوش پدر، رئیس جمهور ایالات متحده، وعده ها و وسوسه های مالی را به او داد، شامیر ناسازگاری خود را پس گرفت.
اولین مذاکرات رسمی و عمومی صلح در مادرید پایتخت اسپانیا، بین رهبران رسمی به نمایندگی از فلسطین اشغالی آغاز شد. اما نه با ساف، بر اساس شرایط شامیر و رهبران اسرائیل، و بر اساس زمین برابر صلح، آن دوره از مذاکرات شکست خورد و شامیر پس از بازگشت تا شهرک جدیدی را در سرزمین های اشغالی فلسطین افتتاح کرد.
دو سال بعد، دولت اشغالگر موافقت کرد که با سازمان آزادیبخش فلسطین در میز مذاکره ای که در شهر اسلو نروژ بین اسحاق رابین نخست وزیر و یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین برگزار شد، ملاقات کند و با امضای این توافق ، ملاقات پایان یافت. توافق اسلو، تلاشی برای به رسمیت شناختن متقابل بین «اسرائیل» و سازمان آزادیبخش فلسطین در ازای خروج نیروها را فراهم کرد.
مرحله انتقالی که پنج سال طول می کشد تا به حل و فصل دائمی بر اساس قطعنامه های 242 و 338 ختم شود.
دوره انتقالی مقرر شده در توافق اسلو، بدون اجرای مفاد آن به پایان رسید و مذاکرات جدیدی در کمپ دیوید بین ایهود اولمرت و یاسر عرفات آغاز شد.
در آن زمان اسرائیل پیشنهاد داد که از نوار غزه عقب نشینی کند و علاوه بر آن تنها بخش بزرگی از کرانه باختری را واگذار کند ،و اعطای زمین های اضافی از صحرای نقب به فلسطینی ها را با حفظ شهرک های اصلی و بیشتر بخش های بیت المقدس شرقی را پس نمی داد، اما به همین علت آن دور از مذاکرات شکست خورد و فلسطینی ها انتفاضه خود را از سر گرفتند.
بیل کلینتون، رئیس جمهور ایالات متحده، پس از آن مذاکرات بیشتری را در واشنگتن و قاهره و سپس در شهر طبا مصر در سال 2001 آغاز کرد، که طی آن اسرائیل تمایل خود را برای پذیرش این که بیت المقدس شرقی پایتخت کشور آینده فلسطین خواهد بود،نشان داد. اما این روند در این دوره از مذاکرات نیز شکست خورد.
در پی این شکست، پادشاهی عربستان سعودی طرح صلح جدیدی را در اجلاس سران کشورهای عربی که در سال 2002 در بیروت برگزار شد، ارائه داد که در آن لزوم عقب نشینی اسرائیل به مرزهای 1967 و اجازه و ایجاد یک کشور فلسطینی در کناره باختری ونوار غزه را تصریح کرده بود. در ضمن برای یافتن یک «راه حل عادلانه» برای مساله پناهندگان فلسطینی در مقابل به رسمیت شناختن «اسرائیل» از سوی دولت های عربی و تنها پس از یک سال، گروه چهارجانبه، که شامل ایالات متحده، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد می شود، نقشه راهی را تهیه کرد که پیشنهاد می کند مذاکرات بر اساس راه حل دو دولتی و پایان دادن به شهرک سازی ها انجام شود. اسرائیلیها در ازای آن می خواستند که فلسطینیها انتفاضه خود را متوقف کنند و به دنبال آن کشور فلسطین با مرزهای موقت ایجاد شود، مشروط بر این که توافقات نهایی در سال 2005 حاصل شود.
پس از آن در سال 2003 توافق ژنو به امضا رسید که در آن مذاکرهکننده فلسطینی در ازای به دست آوردن بیشتر کرانه باختری، از «حق بازگشت» چشم پوشی کرد، و یعنی «اسرائیل» برخی شهرکهای اصلی را واگذار کرد، اما برخی دیگر را در نزدیکی منطقه مرزی حفظ کرد. مشروط بر این که این امر با مبادله اراضی همراه باشد، تا به «اسرائیل» اعطا کند. به همین ترتیب، در این توافقنامه به فلسطینیها حقی اعطا شد تا پایتخت کشور آینده خود را در بیتالمقدس شرقی تأسیس کنند، مشروط بر این که اسرائیلیها حاکمیت خود را بر دیوار غربی شهر قدیمی حفظ کنند.
سال 2005 بر اساس نقشه راه، بدون هیچ گامی به سوی صلح، تاریخ راه حل نهایی پشت سر گذاشته شد و طبق آن چه در کنفرانس آناپولیس در سال 2007 در آمریکا برای از سرگیری مذاکرات مقرر شد، تار یخ رسیدن به راه حل تا سال 2008 تعیین شد. اما در سال 2008، برخلاف انتظار، شاهد تجاوزات وحشیانه اشغالگران به نوار غزه بودیم که نام آن را «سرب ریختهشده» با هدف تسخیر نوار غزه انجام داد، اما با شکست مواجه شد و منجر به توقف مذاکرات شد.
سال 2010، زمانی که باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده بود، مذاکرات مستقیمی را بین محمود عباس، رئیس جمهور فلسطین و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل آغاز کرد که با پایان دادن به توقف شهرک سازی نسبی توسط اسرائیل، که منجر به شکست مذاکرات گردند.
پس از سلسله شکستهای مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل، دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا در سال 2020 طرح صلح خود را اعلام کرد که به «معامله قرن» معروف شد و تداوم کنترل اسرائیل بر بیشتر مناطق اشغالی را تضمین میکرد و در کرانه باختری به معنای ایجاد یک کشور فلسطینی بدون ارتش و حاکمیت خواهد بود. در منطقه ای به اندازه 70 درصد از کرانه باختری، شکل می گیرد که پایتخت آن تحت نام قدس خواهد بود، اما در هر مکان دیگری که هیچ ربطی به آن ندارد. با شهر قدس، که متحد و پایتخت «اسرائیل» و تحت حاکمیت اسرائیل باقی خواهد ماند، مشروط بر این که پایتخت جدید فلسطین به نوار غزه تونلی متصل شود که به عنوان «گذرگاه امن» عمل میکند.
این قرارداد همچنین به اسرائیل اجازه می دهد که بین 30 تا 40 درصد از اراضی منطقه C را که 61 درصد از مساحت کرانه باختری را تشکیل می دهد و تحت کنترل امنیتی و اداری اسرائیل است، ضمیمه خاک خود کند که این امر مستلزم تایید این منطقه است. مقامات اشغالگر در مورد پروژه ها یا اقدامات فلسطینی در آن، با توقف موقت شهرک سازی برای مدتی که بیش از چهار سال نباشد، مدتی است که به طرف فلسطینی اعطا می شود تا موافقت کند با طرف اسرائیلی برای اجرای طرح وارد مذاکره شود. ترامپ این توافق را «آخرین فرصت برای فلسطینیان» دانست.
اما آیا واقعاً آخرین فرصت برای مردم فلسطین این است که از صلح پایدار زیر سقف یک کشور عربی به معنای فلسطین برخوردار شوند؟ و اگر فلسطینی ها در مورد یک کشور کوچک و غیرنظامی شده صحبت کنند که قابل دوام نیست، از چه فرصتی استفاده خواهند کرد؟ اگر از آن ها خواسته شود که از بازگرداندن زمین، حق بازگشت و شهر قدس، پایتخت تاریخی خود صرف نظر کنند، چه چیزی از هدف آن ها باقی می ماند؟
و اگر فلسطینی ها طرح صلح ترامپ را نپذیرند، پس از آن رژیم های عربی حصار سه نه خارطوم را شکستند و برکات کلی را جایگزین آن کردند و بر اساس همان اصل توافق نامه های صلح دوجانبه را امضا کردند، چه گزینه هایی پیش روی آن ها باقی می ماند.
زمین در برابر صلح، مانند کمپ دیوید در مصر و وادی عربا در اردن، و بر اساس اصل صلح در مقابل صلح، مانند توافقنامه ابراهیم، که شامل امارات، بحرین و مراکش به گروه صدای«اسرائیل» پس از آن ها شد. در حقیقت اشتها برای هویج برانگیخته شد، پس خوردن آن را پذیرفتند و عصا را به سیاست صهیونیستی- آمریکایی واگذار کردند؟ و این رژیمها امروز به چوبهایی که بر مردم فلسطین تأثیر میگذارند، که خونشان در ماه مبارک رمضان بر آستانهای مسجد مبارک الاقصی میریزد، بدون اینکه این رژیمهای مسلمان عرب انگشتی تکان دهند، راضی هستند.
به نظر می رسد تنها گزینه در مقابل مردم فلسطین مقاومت است، حتی اگر «اسرائیل» با حمایت آمریکا از پشت سرش و رژیم های عربی در مقابلش تلاش کنند تاجنبش مقاومت آن را آرام کنند، ولی آن جنبش همچنان مسلح به سخن و سنگ و برخی از تسلیحات موجود که توسط محور مقاومت که از ایمان سرچشمه می گیرد، و چه بسا گروه اندکی گروه کثیری را شکست داده اند، البته با خواست خدا تا برای استیفای حقوق غصبی خودشان و در رسیدن به آرامش دل خواه وغیر ناقص تلاش خواهند کرد.
انگار بار دیگر زمانه مقاومت در برابر آخرین تجاوزی که الاقصی شاهد آن بود،و تقدیم شهدا و مجروحان به عنوان قربانی در قربانگاه پیروزی و صلح رسیده است، صلح برای سرزمینی است که برای صلح آفریده شده ولی هرگز صلح ندیده است.
نویسنده : ریم عثمان
منبع: الرای الیوم