مهدی موعود و زرتشت و مسیح و دیگرانی که برای اجرای عدالت در جهان باز خواهند گشت. ویژگی نوع حضورشان ، مانند بار اول نخواهدبود.
می دانیم که در روایت ها مسیح و زرتشت و مهدی در خفا شده اند دو تای اولی کشته شده اما به نوعی زنده اند و سومی هم پنهان شده است. اما اینان باز می گردند تا روزی جهان را پر از عدل کنند. اما این عدالت چگونه برقرار می شود.
رویای اتوپیستی جامعه برین اخر زمانی بشری و ارزوی ادمی برای عدالت مصداق عینی می خواهد که در هر جامعه و اندیشه و مذهبی کسی مصداق ان می شود.
اما دو مسئله در این نگاه خود را نشان می دهد. ان موعود کی می اید و چگونه عدالت را برقرار می کند مشکل و نکته از همین جا اغاز می شود.
بی گمان تا زمانی که انتظار برای ظهور است ،مسئله زیادی ندارد و سوال ابجاد نمی کند اما زمانی که مسئله شکل عملی می گیرد مشکل زا می شود.
نهاد رسمی دین امدن مهدی را بسیار ممتنع کرده است یعنی کسی که باید بایید، اما بعید است که امروز بیایید.
در میان روشنفکران مسلمان هم شریعتی امدن مهدی را به فلسفه انتظار به اعتراض پیوند زد و با دید اتوپیستی قرن بیستمی مارکسی بشری را به فلسفه مهدویت پیوند زد بدون این که امدن مهدی را مسئله کند.به عبارتی فلسفه اعتراض را تدارک دید بدون اشاره به آمدن مهدی موعود.
شریعتی تلاش کرد مهدی را در هر فرد متجلی کند. هم سعی کرد از پرداختن مستقیم به مهدی فرار کند اما جامعه برداشت خودش را از متن نوشته شده خواهد داشت.
اما این همه ماجرا نیست مهدویت اسلامی شکل مادی و عینی دارد از خانواده محد هر 100 سال کسی در عربستان اعلام ظهور می کند که کشته هم می شود گاه.
شریعتی در اختلاف روح سامی و اریائی به همین نکته اشاره دارد که مهدی سامیان هر 100 سال می اید اما مهدی اریائی – ایرانی هنوز نیامده است. _توضیح دهم که بنده به خاطر نقل این جمله و توضیح ان در کیفر خواستی به ارتداد و بعد در حکم دادگاه به 5 سال زندان محکوم شدم_
خمینی و مهد موعود، خامنه ای و سید خراسانی
در سال 1360 در سخنرانی فخرالدین حجازی در دیدار جمعی با خمینی به او لقب مهدی داد که خمینی ان را غلو خواند و از این ادعا پرهیز داد، که برخورد مهمی بود. اما مسئله به سادگی ختم نشد. انقلاب اسلامی با دید اتوپستی جهان گرائی همراه شده بود، پس با این حکومت ، عدالت جهانی نزدیک شده بود.
نهاد رسمی دین تیز هوش بود ، اقای منتظری تولد امام مهدی را روز جهانی مستعضعفین اعلام کرد که التقاطی ترکیبی میان دید شریعتی و نهادروحانیت بود چرا که باز مسئله مهدی را تحت شعاع عدالت قرار می داد و سوال(کی می اید )را منتفی می کرد. چون کی می آید به چگونه می اید هم ختم می شود.
زمانه گذشت ،خمینی به امدن مهدی نیاز نداشت.اما باور به مهدی از رگه و نگاه سنتی دعا کردن و شفا خواستن از وی تغذیه جدی می کند. در مهد انقلاب اسلامی یعنی قم باید مسجد جمکران رونق می یافت تا کارکردی دو منظوره داشته باشد .
در شان این مسجد باید گفت که خوابی باعث رونق اش شد.خوابی که از واقعیت جدی تر شد .
امروز شان این مسجد به خاطر نیاز معتقدان از مکانی که می گویند مهدی در انجا غائب شده بالاتر رفته است. این مسجد شانیت یافته که در دوره احمدی نژاد با سیاست پیوند مصداقی خورد و سوال مهم (کی می اید )در عمل تبدیل به این شد که برای امدن مهدی باید مسلح و اماده شد و سید خراسانی هم باید باشد که امدن را تجهیز کند.
در کنار امام مهدی شفا دهنده برای مردم معتقد نوعی عمل گرائی در دوره احمد نژادی تدارک دیده شد که باید مسئله (امدن مهدی) را جا می گذاشت یا تبدیل به مسئله دوم می کرد.
اما مهدی به عنوان ملجائی ادمیان معتقد سنتی کار خود و کارکرد خود را دارد ولی این بار مصلحت قدرت این شد که سید خراسانی لوازم امدن مهدی را با موشک و قدرت نظامی تدارک ببینید .اما این سید خراسانی در کلام چیزی از سید خراسانی بودنش نمی گفت ولی در این که دیگران بگویند هم مانع نمی شد چیزی که خمینی انجام داد و مانع شد.البته دلیل هم داشت چرا که او باور و نیاز به این ادعا نداشت.
مهدی و روایت سه گانه از او
در روایت سنتی می گفتند که مهدی چون بیایید تمام سلاح های مرگ بار از کار می افتد تا او جهان را پر از عدل داد کند.
اما روایتی دیگر هم از مهدی است که وی توسط زنی زهر داده می شود. (مادر بزرگ من می گفت وقتی سرت را زمین می گذاری صدای تاپ تاپ می اید این همان زن است که سبیل دارد، و دارد زهر مهدی را می کوبد)
روایت دیگری هم است که مهدی ان میزان می کشد که نا زانوی اسبش خون می گیرد.
وقت مذهب در حکومت باشد این روایت اخری مقبول می افتد ، واقعی تر نشان می دهد اما زمانی که مذهب در جامعه باشد باید سلاح ها از کار بیفتد تا خونی ریخته نشود.
زمانی که زمانه بسیار نا جور بد عهد است مهدی هم باید با زهر کشته شود.
امروز حکومت دینی با کمک کسی که سید خراسانی خوانده می شود زمینه را برای ظهور مهدی اماده می کند که روایت خون تا زانوان اسبش را می گیرد مهم تر می شود.
اما به نظر می رسد که امام مهدی و نگاه های متفاوت به او ، کارکرد مهمی در اندیشه شیعه معتقد داشته و دارد این که کدام روایت اصولی تر به عدالت نزدیک تر است و مسئله تاریخی مهدی چه است؟ مسئله مهمی است.
اما تاثیری در افت و خیز سه روایت معتقدان به مهدی ندارد. چرا که زمانه مطابق نیاز راویتی عمده تر می شود بدون این که روایتی دیگر را مغلوب کند بلکه عقب می زند.تا باز نوبت روایت دیگری از مهدی برسد.
اما منطقی و استدالالی کردن ، امر ارمانی و اتوپیستی که اعتقادی هم است. روایت ها و اعمال متفاوتی را از همان واقعه دامن می زند که زمانی که معتقد پیدا کرد دیگری کارکرد هدایت شده عقلی اش را ندارد.التقاطی که از فلسفه اعتراض شریعتی در نزد برخی از معتقدان مهدی ایجاد شد چیزی نبود که در ذهن علی شریعتی جایی داشت.
امروز بعد اوج گیری روایت مهدی که سیدخراسانی نقش اول و نائب اصلی را عهده گرفته است تا اطلاع ثانونی هم روایت غالب حکومتی از مهدی همین خواهد بود.
اما مهدی در باوری بسیاری روزی خواهد امد، اینان به سید خراسانی کاری ندارند. برخی این سید خراسانی را حتی دجال می دانند.
ولی مهدی برای عده ای دیگر هم همان نگاه اعتراضی اتوپیستی شیعه خواهد بود. که فلسفه انتظار محور اصلی ان است
به عبارتی ما با تقابل و میدان داری روایت ها مواجه هستیم.
زمانی مهدی در انجمن حجتیه محور انتظار و کار های حسناتی بود. زمانی مهدی شد سمبل عدالت عملی که شریعتی و مجاهدین خلق چنین می خواستند. زمانی مهدی شد توجیه قدرت و سلاح که امروز حکومت دینی چنین اعلام می کند.
به نظر می رسد شیعه به نوعی سلوک با مهدی نیاز دارد تا از سنی یا دیگری متمایز شود که مهم این است کدام روایت غلبه بیشتری پیدا کند. والا حقیقت ماجرا مهدی چیز زیادی را در سطح مردم معتقد حل نمی کند.
پس می ماند مهدی که روزی می اید برای نجات همه ما ولی ما ان روز را نمی بینیم.روایت شیخ احمد کافی در ان نوار معروفش که باید شنیده باشیم . (اقا پس کی می آیی).همچنین روایت نهاد سنتی دین هم چنین است چرا که ادعای مهدویت کردن حکم مرگ دارد .
روایت روشنفکری که به جای مهدی، به فلسفه انتطار برای اعتراض می پردازد تا مهدی را تبدیل به نماد کند از مصداق فردی خارج سازد.
روایت قدرتی و حکومتی که به لوازم ظهور و قدرت لازم می پردازد.
اما روایت های ترکیبی هم گاه خلق می شود که ریشه در این سه روایت دارد.