هانا آرنت معتقد است در ایدئولوژیهای غربی، سه ویژگی توتالیتر وجود دارد:
١. داعیه تبیین جهان دارند و نه تنها به تبیین آنچه در حال حاضر وجود دارد گرایش دارند، به تبیین آنچه بر جهان گذشته و خواهد گذشت نیز میپردازند.
۲. تفکر ایدئولوژیک خود را از هرگونه تجربهای مستقل میداند؛ زیرا لازم نمیبیند که از هر پدیده تازهای چیزی بیاموزد.
٣. از آنجا که ایدئولوژیها توانایی دگرگونی واقعیت را ندارند، میکوشند تا اندیشه را با روشهای برهانی از قید تجربه آزاد سازند. تفکر ایدئولوژیک، واقعیات را در یک نظام منطقی و ذهنی سامان میدهد و برای نیل به این مقصود، همه چیز را از یک قضیه اصلی بدیهی و مسلم آغاز میکند.
هویتها تقریبا از هر سه قید و ویژگیهای ایدئولوژی رها هستند. بنابراین اگرچه درون هویت ملیمذهبی افراد، گروهها و احزابی هستند که ایدئولوژیک محسوب میشوند، اما اولا تعبیر آنها از ایدئولوژی به شدت به مفهوم هویت نزدیک است و با مفهوم ایدئولوژی مورد نظر آرنت و دیگران متفاوت است و ثانیا آنها نیز به تکثر درون هویت ملیمذهبی قائل هستند.
هویت، شرط لازم زندگی اجتماعی است و ارتباط معنادار و مستمر افراد با یکدیگر و با جامعه بدون آن امکان پذیر نیست. چگونگی احساس تعلق و شیوههای پیوند به یک گروه اجتماعی، نهادهای دولتی و غیردولتی، سنتها و باورهای فرهنگی و… همگی عواملی هستند که به نوعی در تبیین و انعکاس احساس تعلق و هویت اجتماعی مؤثر و سهیم با توجه به ظرفیتهای هویت اجتماعی در حوزه هویت فردی، بسیج سیاسی، هویت فرهنگی و تاریخی و رویاروییهای شیوههای زندگی، خودآگاهی درباره هویت اجتماعی اهمیت خاصی مییابد.
هویت نسبی است و تابعی از شرایط اجتماعی میباشد. رویکرد نظری کنش متقابل نمادین توانست نحوه تأثیرگذاری عوامل ساختاری از جمله قدرت، رسانه و… را بر تکوین هویت توضیح داده و ارتباط میان شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را با شکلگیری هویتهای متکثر، تنوع هویتی، ماهیت چند مرکزی هویتها و فرایند شکلگیری هویت اجتماعی دوران معاصر بیان و تشریح کند.
به این ترتیب هویت اجتماعی عبارت است از: درک فرد یا جمع مبنی بر اینکه متعلق به گروههای اجتماعی معین میباشد و این تعلق با اهمیت دادن احساس و ارزش به عضویت گروهی خود همراه است. بر این اساس سه شاخص اصلی هویت عبارتند از: احساس تعلق، احساس تعهد و آگاهی. با این مقدمه به خوبی روشن میشود که در کنه و ذات هویت تکثر و اختلاف نیز هست. از این رو تعبیر وحدت در عین کثرت برای هویت معنا و مفهوم مییابد به این معنا که هویت مبین گروهی است که با وجود همه اختلافات و به رسمیت شناختن تفاوتهایشان، فصل مشترکهایی دارند که آنها را از دیگر هویتها متمایز و مشخص میکند.
تفاوتها و تمایزات هویتی حاصل سیر تحول آن هویت است و بر این اساس تا حدود زیادی هویتها را میتوان بر اساس تبار تاریخیشان از یکدیگر تفکیک کرد. برای مثال تبار تاریخی اصلاحطلبان تا حد زیادی منتسب به روحانیت شیعه و به طور مشخص آیت الله خمینی است در حالی که تبار تاریخی ملیون عمدتا منتسب به نهضت ملی و دکتر مصدق است یا تبار تاریخی ملیمذهبی ترکیبی است از نهضت ملی و دکتر مصدق و نو اندیشان دینی مثل نخشب، بازرگان و شریعتی.
با این توضیح روشن است که نشان دادن تفاوتهای درون یک هویت، نافی وجود آن هویت نیست. اگرچه نشان دادن فصل مشترک و هسته سخت هویت مشترک نیروهای متنوع درون هویت نیز کار سادهای نیست و نیاز به دقت فراوان دارد اما این دشواری هرگز به معنای نفی وجود آن فصل مشترک نیست و البته این قاعدهای است که در رابطه با هر هویتی قابل مطرح شدن است. برای مثال درون هویت فمینیستی انبوهی از دیدگاههای فمینیسم لیبرال تا فمینیسم چپ و مارکسیستی یا مسیحی و اسلامی و امثال آن وجود دارد که با وجود تفاوتهای بسیار همه درون هویت فمینیستی جا دارند. بخش عمدهای از تلاش فکری ونظری متفکران فمینیست بر تبیین هسته سخت و دال مرکزی فمینیسم متمرکز است.