وراه کارهایی که جریانات در آن دو دهه ارائه دادند!
دراین مقاله من سعی خواهم کرد روی تغییر وتحولاتی که ،دردهه 40 و50 رخ داد اشاره کنم ۰وتاثیر آن براصلاح دینی که بر جامعه ایرانی گذاشت بپردازم.
۲- شریعتی برای آن جامعه چه توشه ای آماده کرده بود که ،آن را ارائه داد نیز، خواهم پرداخت۰
در این نوشتار انگیزه من، نه نقد کسی است و یا خدای نکرده، تخریب کسی بلکه ، تنهاهدف این است که، پاره ای از پرسشهای رامطرح کنم۰ تا یک سیری از زوایایی که در پشت پرده مانده است ،شاید بتوانم بر آن پرسش ها تلنگری وارد کرده باشم .
یاد آوری این نکته ضروری به نظر میرسد که ، تا به حال از این زاویه ، به آن دو دهه نگریسته نشده است ۰جا دارد از آن غافل نشد و آن را مورد ارزیابی وتجزیه وتحلیل قرار داد.
دکتر شریعتی در دهه 40و50 یک رابطه متقابل با بخش تحصیل کرده جامعه آن روز، برقرارمی کند و درآن هنگام نیز این قشر، با پرسشهای نومواجه شده بود، به سراغ او می ایندهمین موضوع باعث می گرددتا اوبه سخن بیاید وبا انگیزه بیشتری وارد کارزار گردد۰ البته یاد آوری این نکته لازم به نظر می رسد که ایشان در سالهای گذشته در این جهت خودش را کما پیش آماده میکرده است البته مسیر آنچنان روشن نبوده است بلکه تغییراتی که به وجود میآید۰ تا به آن پرسشها :با نگاه اصلاح دینی: ونقد سنت ویک تفسیر نو وبا روش جدید وبا آشنای که به مکاتب جهانی دارد ارائه دهدبا به وجود آمدن چنین وضعیتی و پرسش های اورا وادار کرد تا هرچه پیشتردر این زمینه بی اندیشد ودر مطالعات خویش باز نگری نماید وآنرا پرورش دهد .
البته لازم است به این موضوع اشاره کرد که ،به نظر میرسد همه پرسش وپاسخها نشان میدهد, کل جامعه ایرانی در آن دوره دارد وارد فاز جدیدی میشود .فرهنگ غربی آنهم به صورت موج هجوم آورده بود،همین امر باعث میگردد تا جریانات سیاسی در جامعه ظاهر شوند،و درآن مر حله اکثریت ، با پیش فرض های (1)خود ,که عمدتا تحت تأثیرفضای کمونیستی جهانی آرمان خواهی خیالی بود به عرصه اجتماعی وسیاسی ورود کنند۰ در صورتی که ضرورت داشت درآن برهه زمانی وبا آن :پدیدهای پیش آمده:،خود آن را، مورد توجه قرارمی دادند؟!
وبه کم وکیف آن پرداخته میگردید،واین موضوع رابا نگاه سیاسی وسیاست مداران سیاست ورز دیده می شد و روند منافع ملی وامکاناتی که ،برای کشورمان آماده شده بود در نظر گرفته میشد.ولی شوربختانه چنین اقدامی عملی نشد! بلکه مسیر دیگری را که :تحت تأثیر جهان کمونیستی آن روز قرار داشت: را پی گرفت و درآن جهت راه پیمود.ایران دهه 40 و50 ، نخستین زمینهای که در آن زمان به وجود آمد ، این بود دریچه هایی به سوی :جهان غرب که از دیر زمانی آغاز شده بود: و در آن بهره دست آوردهای آن ، به صورت انبوه وارد جامعه میگردد و ایرانیها نیز آن را می پذیرند۰ این تماس در این سطح، باعث گردید تا دیوارهای چندین هزار ساله سنت، ترک بر دارد ۰ودر فرهنگ سنتی تغییراتی رخ دهد و نظام آموزشی دگرگون گردد۰وایرانیان درمسیرتوسعه ، گام بردارند واز سوی دیگر، همین رویکرد منجربه گسترش مدارس و دانشگاه ها ، کارخانه ها ومبارزه با بیسوادی ورشد هنرو کتاب وکتاب خوانی وموضوعهای جانبی دیگری را به وجودمی آورد۰ در نتیجه، سطح زندگی بالا می رود و در بازارسنتی نیز تغییراتی رخ می دهد۰ وتحصیل کرده ها روبه گسترش هستند ودراین راستا نیازهای نوینی همراه با پرسشهای جدیدی، پا به عرصه می گذارد به همین خاطرروشنفکر،دینی رو به فزونی می نهد واز همه مهمتر، خارج ازحوزه روحانیت مکانهایی ،به جای مساجد برای آنها پایه گذاری میشود۰ تا از نقد فرهنگ سنتی، سخن بگویند وباجهت گیری وگرایش به سمت طبقات ضعیف خودش را نشان دهد ،این طیف تحصیل کرده، پا به صحنه می گذارد۰ وآن نگرش سنتی برای او زیرسوال میرود و گوش به سخنان روشنفکران دینی میسپارد در این دوره روشنفکر دینی پیش از حد روی اصلاح سنت حساب باز میکند وبه دست آوردهای که وارد جامعه ایرانی میشود کمتر توجه مینماید۰ویا به آن، به صورت ابزاری می نگرد وروی واقعیتها ی عملی که در جامعه رخ داده بی توجه میماند شاید میتوان این سخن را در مورد روشفکران دینی نیز پذیرفت که اینها نیز گاهی گرفتار همان پیش فرضها میشوند .
از سوی درآن دو دهه ، موقعیت مناسبی به وجود می آید وجریاناتی شکل میگیرندووارد جامعه ایرانی می شوند :
نخست : مجاهدین در آن دوره از درون روشنفکر دینی سردر می آورند، سازمان را تشکیل میدهند درمرحله نخست با آثار روشنفکران دینی آغاز میکنند که با استقبال بسیار گسترده ای روبرو میگردند ودر میانه راه به علتهای گوناگون روی به گرایش به کتب مارکسیستی می اورند۰ همین امر باعث میشود تا اینها ،به طور فزاینده جذب مارکسیسم شوند؟ وبسیاری ازکادرهای آنها ،به طور رسمی مارکسیسم می شوند !ودر سازمان تغییر جهتگیری را رسمااعلام نمایند۰ ودر آن شرایط این حرکت آنچنان باز تاب منفی در جامعه سیاسی ایران میگذارد که توفانی به پا می کندو تأثیر آن هیچ وقت ازمیان نمی رود.در نتیجه سازمان در این دو مورد کارش خلاصه میگردد در ضمن سبب تغییرات این چنینی به خاطر همان پیش فرضهای بودکه بر اساس خیال پردازانه اتخاذ می شود.
دوم :در آن زمان کمونیستها نیزبا استفاده از آن شرایط وبا تهاجم وازموضع بالا با پیش فرضهای از پیش تعین شده وارد میدان می شوند وحرفهایی می زنند که دربخش، تحصیل کرده آن روز گوش شنوا داشت ۰
دیگربه گرایش آنها که اینها به خارج وابسته هستند کاری نداشتند. از سوی دیگر آیااین شعارهای که اینها میدادند عملی می باشد یا نه ؟
و آیا این نگاه در دیگر کشورها دست آورد مثبتی داشتهاست یا نه ؟نمونه آن افغانستان آیا کودتای کمونیستها در آن کشور نتیجه مثبتی دربر داشت؟
پرسشهای از این نوع بسیار است که میتوان آنها رامطرح نمود.ازجانب دیگر این گرایش فرهنگ سنتی رانیزبه چالش می کشد. ورود اینها به جامعه همراه میشود باعمده کردن جهت گیری های طبقاتی که آن تاثیربسیار افراطی و مصنوعی بر سایر جریانات می گذارد۰از طرفی عملکرد آنها باز ده مخربی دربرداشت ونتیجه آن این شد که جنبش را از برخورد عقلانی تهی کردند، وصبر وحوصله را از او سلب نمودندواین حرفها سبب شدهمه چیز ار عالم واقعیت خارج شودودر جهان توهم به آن پرداخته گردد۰ به همین جهت سایر نیروها اعم دینی وغیره درآن وادی قرار گیرند.از همه مهمتر وعده های آنها ، همان شعارهای کمونیستی جهانی ذهنی ،هوایی وربطی به زمین وواقعیت نداشت سردادند یعنی عالم ذهن در برابر واقعیت قرار می گیرد.
در آن شرایط دست آورده های ازسوی مغرب زمین از اندیشه گرفته، تا تکنولوژی وفرهنگ و… به سمت ایران سرازیر می گردد۰ ود رمقابل آن وضعیت مسئله غرب زدگی در ایران به میان می آید.دراینجا بازاین پرسش پیش میآید که درکنار مطرح کردن غرب زدگی چرا غرب شناسی هم مورد برسی قرارنمی گیرد؟
ازسوی دیگر در بر خورد با غرب دوچهره استعماری وعلمی آن را از هم تفکیک نمیکنند در مجموع به آن می تازند.
سوم : طیف روحانیت درمقابل آن شرایط دچار انفعال می شود وتوان پاسخگوی به آن پرسشها را ندارد وتحمل آن را نیزبر نمی تابد، سبب این ناخوانی علتش در آن بود که ،همه هستی روحانیت را درآن شرایط زیر سؤال میبرد و سبب این برخود در آن بود که یک طرف نو وروش مند بود و طرف دیگر کهنه وفرسوده ، ازهمه مهمتر روحانیت دیگر توان تکفیررا هم از دست داده بود، روحانیت بر خورد دوگانه با آن داشت ازیک طرف تحریم دست آورده های مغرب زمین از سوی دیگر ازآن دست آورده هایش استفاده می نمود.از جانب دیگر جامعه به خاطر پیشینه دینی وتاریخی از آنها انتظارش این بودکه اینها، به صحنه بیایند ونقش ایفا نمایند، روحانیت در آن شرایط که وضعیت اقتصادی آنها خوب شده بود، پولهای قابل توجه ای به حوزه های روحانیت سرازیرمی گردد۰
در ضمن روحانیت به بهترین وضع از آن بهره می برد. جامعه توجه ای به دست خالی وکهنه بودن روحانیت را نداشت,ازسوی دیگرآن دسته از روحانیت سیاسی به خاطر اینکه دستش خالی و تحقیر شده بود و با هر صدایی به اسم اسلام در جامعه حضور می یافت و حرفی برای گفتن داشت۰ اینها خودشان را به طورمنافقانه به آن می چسبانیدند در صورتی که این نگاه وتکیه گاه روشنفکران با اینها، به شکل اساسی درتضاد بود۰ از طرف دیگر، اکثریت همانها پس از انقلاب : صدر صد به فقه سنتی بازگشتند:و تمامی روشنفکران واندیشه آنها را از صحنه حذف نمودند.
جهارم :یا دآوری این نکته ضروری به نظر میرسد که، رژیم وقت لاییک»دﯾﮑﺘﺎﺗﻮري ﻣﺪرن وبدون مشروعیت بود۰ ولی با این وصف حال درمقابل نوآوری مشکلی ایجاد نمیکند، بلکه آن را نیزتشویق می نماید۰همین موضوع باعث میشود تا نیروها آزاد گردند وتکا پودرجامعه گسترش یابد.
پنجم:یک نگاه گذرا به زندگی وآثار دکتر شریعتی بیفکنیم ، مشاهده خواهیم کرد که ایشان، ازهنگامی که پا به عرصه می گذارد ،ازهمان آغاز راه با پدرش همراه می شود ۰که آن درحلقه اصلاح دینی ونقد سنت وهمراه با نوگرایان دینی قرارمی گیرد۰ ازسوی دیگر این حلقه افزون براصلاح دینی خودش راهم به جنبش مشروطه و به دکتر محمد مصدق متعلق می دانست۰ این نگرش باعث می شود تا، دکترشریعتی در این رویکردوبا گرایش روشنفکری صد ساله ایران و جنبش فکری وسیاسی آن که به پیش ازعصر مشروطه بازمیگردد آشنا گردد۰وازآنها دردو زمینه ،یک نقد سنت تفسیرنواز اسلام
دوم آشنایی با روشنفکران ایرانی واندیشه آنها ،درس ها بیآموزد وهمراه گردد۰ودرادامه مسیراو دردوره تحصیلش افزون براینها، به آموختن زبان فرانسه میپردازد۰ وپس ازدانشگاه به فرانسه میرود درآن برهه فرانسه به صورت زلزله وار هرچه در چنته دارد بیرون می ریزد: از فلسفه گرفته تا جامعه شناسی و اندیشه درحوزه های گوناگون:
واز جانب دیگرحضورجنبشهای آزادی خواه در فرانسه و…او درچنین موقعیتی درآن کشور حضورمی یابد ودر آن زمان محدود در حد وسع خودش با آن سیل آشنا ودمخور می گردد۰شریعتی در پاریس افزون بر آموخته هایش درایران ،او درفرانسه نیز ازهرخرمنی خوشه ای می چیند۰وبه دانش خویش می افزاید .با چنین حالتی پس ازچهار سال به کشورش بازمی گردد.که شرایط هم در ایران از منظرعملی ونظری در حال دیگرگونی می باشد در چنین موقعیتی شریعتی آرام آرام وارد میدان میگردد۰ هم شرایط دارد آماده میشود و او نیزآماده همراهی با آن دگرگونیها ونیازها می باشد. پس این دوبا هم به یک نکته متقابل میرسند ،وبا هم همراه میگردند۰وبا هم ادامه راه میدهند. شریعتی دراین رویکرد شخصیتهای رابر می گزیند که همانند خود او بودند: مثل سید جمال ، محمداقبال که مسیراورا طی کرده اند: درنگاه او شخصیتهای دیگری ازهرنوع باشند حالا داخلی یا خارجی جایگاهی در نزد او ندارند، جز حاشیهای شریعتی خود را برای این دوره از نگاه نظری که عبارت است از: اصلاح دینی و نقد فرهنگ سنتی وارائه یک تقسیرنو وروش جدید و بازبان هنرمندانه با چنین موقعیتی شروع می کندبه باز خوانی آن:در ضمن این دست آورداو نتیجه 29 سال کوشش بیوقفه اومی بود که هر چی در چنته داشت آن را به تدریج به جامعه ایرانی تقدیم می کند. اکنون این پرسش مطرح میشود که اگر شریعتی پیش از این تغیرات یعنی دهه 30 وارد میدان میشد، روحانیت او وهمانندش را تکفیر و از رده خارج می کرد و یا پس از پیروزی انقلاب پا به میدان می گذاشت باز روحانیت سیاسی به اومانند دیگران اجازه حضور نمی داد .پس در این دو دهه شرایطی پیش آمد که در گذشته نمونه اش را ما نداشتیم درآن دو دهه مجاهدین ،مارکسیست ها وروحانیت ضد غرب بودند و شریعتی ضد آن نبود، بلکه میخواست در برابر آن از خودش طرحی ارائه نماید۰
اکنون چند پرسش؟
اگردریچه ایران رو به جهان غرب باز نمیشد؟
ویا رژیم وقت با آن وضعیت پیش آمده همراهی نمی کرد؟
و اگر سطح تحصیلات در جامعه گسترش پیدا نکرده بود؟
و آن پرسشها به وجود نیآمده بودند ؟
واگر روحانیت به انفعال نمیافتاد؟
واگر دیوار سنت ترک برنداشته بود؟
و…
دیگربار شریعتی وامثال اوآیا می توانست درآن جامعه اقدام به رابطه متقابل نمایند وکاری را از پیش ببرنداصلا چنین نیروی در صحنه وجود داشت ۰
یا اومانند پیشینیان خود در آن جوسنتی وبسته زمین گیر می گردید، کاری رانمی توانست از پیش ببرد۰از سوی دیگر به او اجازه تحرک نیز نمی دادندحتا امکان حذفش نیزمی بود.
در اینجا بازاین پرسش پیش میآید که چرا سید جمال ، محمد عبد، ومحمد اقبال و…به صورت کلان در :نقد سنت وعبور از آن به سوی تفسیر نو: مانند: شریعتی موفق نشدند:
آیا این جز آمادگی شرایط اجتماعی آن روز ایران چیز دیگری بود؟
اکنون پس ازگذشت 40 سال از آن دورمی گذرد و اکثریت مخالفین رژیم کنونی و باقی ماندگان از آن زمان یعنی کمونیستها ،چریکها ،مجاهدین ،روشنفکران دینی وغیر دینی از همه مهمترحتا بسیاری از خود رژیم فعلی اکنون بر این باورند که باید با غرب در راس آن آمریکارابطه بر قرار کرد وتنظیم رابطه نمود.همینها در آن زمان ضد این نگاه بودند والگوی اینها شوروی ،کوبا ،الجزایر وویتنام بود.ولی اکنون نه حرفی ازکوبا ،الجزایر وویتنام ونه مبارزه با غرب در میان است بلکه در مقابل در پی یک رابطه طبیعی با غرب می باشنداگرهمین شیوه را درآن دوره در پیش گرفته بودهاند آن به نفع منافع ملی ما تمام می شد .
باز این پرسش از آن دو نسل کنشگر دهه 40و50 که به جای اراده گرایانه خیالی وبا پیش فرضها ی خود ساخته وبرخود مسلحانه و با الگو قراردادن کوبا ،الجزایر وویتنام و…،
لازم بودبه فکر استفاده از آن امکانات عملی آنهم در روی زمین در کشور به وجود آمده بود ازاندیشه گرفته تا واقعیت عملی وجاری در جامعه جریان داشت بهره میبردند که چنین نکردند و فرصت به وجود آمده را به بادداده شد ،ای کاش ازآن شرایط استفاده عقلانی می شدو سعی براین می گذاشتندکه آن چیزی که واردایران شده بود با آن تنظیم رابطه بر قرارمینمودند ودرصددهم آهنگ شدن با آن می پرداختند کهi درجامعه روبه گسترش بود ودر جهت رشد وسازندگی قرار می گرفتند .حتا نقد سنت وتفسیرنواز منظر نظری ودادن طرح برآن اساس درعمل نشان داد که این روش درآن روزنیزکافی نبودولازم بود که به بعد عملی در جامعه جریان داشت مد نظر قرار می گرفت. البته در مجموع چنین نشداگر آنگونه می شد شرایط ما جور دیگر رغم می خورد اکنون مطمئنا موقعیتمان فرق میکرد، وشاید ما راه دیگری راطی میکردیم که در جهت منافع ملی مان گام برمی داشتیم.