مصطفی قهرمانی

و آنجا که تاریخ گزارش می‌دهد

 

  • و آنجا که تاریخ گزارش می‌دهد –

 

سیداحمد کسروی نویسندۀ «تاریخ مشروطۀ ایران» می‌گوید: “بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند، تیره‌بخت‌تر از آن ملتی که علاقه‌مند به دانستن تاریخ خود نباشد، شوربخت‌تر از همه ملتی است که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد.

 

امیراسدالله عَلَم (مرداد ۱۲۹۸- ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در نیویورک) یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران پهلوی دوم، وزیر دربار ( ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶) و نخست‌وزیر ایران (۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲) بوده‌است. او خیلی زود توانست با اعلام مراتب وفاداری و سرسپردگی خود به محمدرضاشاه پهلوی به مهرۀ فعالیت‌های سیاسی فراقانونی و ملاقات‌های پشت پردهٔ مورد نظر شاه تبدیل بگردد. او در دوران حضور خود در پست وزارت دربار توانست این نهاد صرفاَ تشریفاتی را به ابزار خودکامگی سیاسی شاه تبدیل کند. عَلَم به خاطر سِمتی که داشت يکی از دو سه نفری به شمار می‌رفت که مقتدرترين افراد دربار پهلوی بودند. اما هيچ‌کس نزديک‌تر و مورد اعتمادتر از وی به شاه نبود.

با این‌حال وقتی در اسفند ۱۳۵۶، در دوران نقاهت بیماری صعب‌العلاج‌اش از استراحت‌گاه خود در جنوب فرانسه نامه‌ای مفصل به شاه نوشت و در آن بسیار صریح در مورد وخامت اوضاع کشور به او هشدار داد و گفت اگر شاه دست روی دست گذارد باید در انتظار آشوب‌های بزرگ‌تری باشد. شاه -آریامهر- در مورد این نامه به هویدا گفته بود: “علم مشاعرش را از دست داده‌است!”

 

اسدالله علم ظاهراَ تاکنون تنها کسی از عصر پهلوی‌هاست که خاطراتش تحت نام «یادداشت‌های علم» منتشر شده است. او در یادداشت‌های خود بسیاری ناگفته‌ها‌ و ناشنیده‌های مهم و به لحاظ تاریخی دست اول را نقل می‌کند از آن‌جمله:

شاه: هیچ‌کس جز من در سیاست خارجی حق مداخله ندارد. نخست‌وزیر و وزرای خر هم به درد سفر خارجی با من نمی‌خورند.

– فرمودند به وزارت خارجه گفته‌ام که هیچ مقامی غیر از خود من حق ندارد در کارهای وزارت خارجه مداخله بکند، حتی گفته‌ام برادر هویدا که نمایندۀ ما در سازمان ملل است، حق ندارد به نخست‌وزیر گزارش بدهد، حتی تلفنی

بکند. او را هم توبیخ کردم که چرا به برادرت گزارش‌های وزارت خارجه را می‌دهی؟ (معلوم نیست این دو برادر چه غلطی کرده‌اند که این طور آبروی آنها بر باد می‌رود.)

  • خاطرات علم، ج ۳، ص ۳۶۷.

باری دوباره کارهای فوری را به عرض رساندم: ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزیره هیأت مطلعّی مرکب از وزیر اقتصادُ رییس بانک مرکزیُ، دکتر فلاحُ وزیر کشور(مسوول اوپک) و یک عده کارشناس باشند. فرمودند این خرها چه فایده دارند؟ عرض کردم خر و هرچه باشند لازم است باشند.

  • خاطرات علم، ج ۴، ص ۳۲۵.

 

دکتر علی‌نقی عالی‌خانی(۱۳۰۷-۱۳۹۸ ه. ش.) از دیوان‌سالاران نوگرا، وزیر اقتصاد در کابینه عَلَم و هویدا و ویراستار «یادداشت‌های علم» نقل می‌کند: “[علم] وقتی نخست‌وزير بود حتی عليه دستور شاه هم تصميم می‌گرفت. در مقدمۀ جلد اول نوشته‌ام وقتی جان اف کندی را کشتند و ليندون جانسون رييس‌جمهور آمريکا شد، شاه نامه‌ای نوشت به او و تبريک گفت و تأکيد کرد خوشحالم که شما آمديد چون رييس جمهوری قبلی با ما روابط خوبی نداشت. شاه نامه را می‌دهد به عباس آرام که وزير خارجه بود. می‌گويد به کسی نشان ندهيد و بفرستيد. قصدش اين بود که آرام نامه را به علم نشان ندهد. آرام وقتی نامه را می‌خواند می‌بيند نمی‌شود چنين نامه‌ای را فرستاد. درست است که تبريک به جانسون است ولی در مقابل چنين نامه‌ای حتماً واکنش تندی نشان خواهد داد. موضوع را با علم در ميان می‌گذارد. علم می‌گويد نامه را نفرستيد. بعد خودش بلند می‌شود به اتفاق آرام می‌رود پيش شاه. موضوع را مطرح می‌کند. شاه می‌گويد نامه کجاست؟ آرام نامه را دو دستی تقديم می‌کند. شاه نامه را می‌گيرد و پرت می‌کند به سمت علم و می‌گويد حالا که شما سياست خارجی مملکت را تعيين می‌کنيد هر کاری می‌خواهيد بکنيد و با علم قهر می‌کند. تا اين حد. چند ماه با علم قهر بود.”[1]

 

اینها را باید حتماً آنهایی بخوانند که متأسفانه تاریخ نخوانده و نمی‌خوانند. همانهایی که هنوز نیز نابخردانه و خشک‌سرانه سعی در تبلیغ و تثبیت این توهم دارند که گویا «ایران شاهنشاهی» دمکراسی از نوع «وست‌مینستری» آن بود و «آریامهر» نیز «ملکه الیزابت دوم»!!!. غافل از اینکه “اگر این‌طور می‌بود که دیگر مردم ستم‌دیدۀ میهن ما انقلاب نمی‌کردند.

 

کارل مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت می‌نویسد: “هگل در جایی می‌گوید که همه‌ رویدادها و شخصیت‌ها در تاریخ گویی دوبار رخ می‌دهند.” وی(هگل) اما فراموش می‌کند که اضافه کند: نخست به صورت تراژدی، بار دوم به صورت کمدی».

من نمی‌د‌انم که تکرار تاریخ برای بار سوم را دیگر چه باید نامید؟ جهالت!!!

[1]  سینا سعدی: اسدالله علم، تصوير رايج، تصوير واقعی، بی بی سی فارسی، ۱۹ آوریل ۲۰۰۴

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله