از چند سال پیش با برنامههای دقیق، هر روز آمریکا و اسراییل، ایران را بیشتر و بیشتر به گوشه رانده و حلقهای از دشمنان را برای آن فراهم آوردند. ایران نیز با خام طبعی و بلندپروازی و آرمانگرایی انقلابی خود در شعلهور کردن این آتش نقش موثری داشت. فرصتسوزی آن پس از هدیه ای که آمریکادر حذف صدام برایش فراهم آورد ودر عوض با دادن شعارهای تند و تو خالی و غیر سیاسی علیه اسراییل و آمریکا، به عبارتی شعار را جایگزین شعور کردن و نشناختن توان دشمن برای گلاویز شدن با او کار را هر روز برخود سختتر کرد. غافل آز آن که این دشمنان غدار قدرتشان نه تنها در موارد نظامی است بلکه بیشتر در امور مالی و فنآوری است . و بالاتر از این دو، چنان ابزار تبلیغاتی را در جهان در اختیار دارند که می توانند سیاه را سفید جلوه دهند و به آسانی با فریب افکار جهانیان جایگاه قربانی و قربانی کننده را عوض کند.
نمونهای چند : ازجمله ترساندن همگان از مسئله موهوم بمب اتمی ایران، اختلاف بین شیعه وسنی را که معمول اختلاف بین شعبات هر دینی است تبدیل به دشمنی خونین و خطرناک شیعه وسنی کردن ، ایجاد ترم موهوم هلال شیعه و با آن دولت های سنی منطقه را ترساندن، برکناری صدام و انحلال حزب بعث و ارتش عراق و سرکوب بی رحمانه اقلیت سنی حاکم بر عراق رابه گردن جنگ شیعه و سنی انداختن، ایجاد داعش با برنامه انحراف خشم مردم قربانی تجاوز آمریکا به عراق وویران کردن آن کشور رادر مسیر جنگ میان شیعه وسنی انداختن، واین ممکن نمی شد مگر به دست متعصبین کور دلی که با تفسیری من در آوردی از اسلام حاضر به انجام هرجنایتی باشند. نادانان متحجری که به آسانی فریب امثال سناتورمک کین را خوردند و بجای مبارزه با آمریکا و اسرائیل که هدف اولیه آنان بود در مسیر انحرافی جنگ شیعه و سنی افتادند.
حاصل این برنامه ها این شد که رقابت بین عربستان و ایران تبدیل به یک درگیری همهجانبه شد. تا جایی که عربستان با هزینه بسیار شروع به یارگیری ازکشورهای عرب و مسلمان کرد و جبهه واحدی علیه ایران شکل داد. مرتب کنگره تشکیل داد و فشار برای صدور بیانیه علیه ایران. امارات بیش از همه همراه و حامی فعال عربستان شد. اما قطر که حاضر به مقابله با ایران نشد مورد تحریم عربستان و متحدینش قرار گرفت. ترکیه و مصر که خواستار برکناری بشار اسد بودند با ایران اختلاف پیدا کردند. داعش در عراق و سوریه درگیر با ایران شد و آن را دشمن اصلی خود دانست و با بی رحمی کامل شیعهکشی کرد . عربستان نه تنها به آن که به گروه های مشابه آن چون النصره و الجهاد مستقیم یا به نیابت آمریکا از نظر مالی و نظامی یاری کامل می کرد.
از اسراییل گفتن نیازی نیست. و همگان دانند این ایدئولوژیکترین نظام جهان خواستار تشنج و نا آرامی هرچه بیشتر منطقه است تا به هدف اصلی خود که تسلط کامل دولت یهود در سرزمینی که مدعی است موعود است برسد . سرزمینی که با تفاسیر متفاوت مرزهای متفاوت دارد. و این خواسته عمومی انان در دولت ناتینیاهو در اوج خود است. این دولت ایدئولوژیک و شدیدا مذهبی به خوبی می دانست ایران از جنس خود اوست، لذا جمهوری اسلامی دشمن اصلی و خطر اصلی است. به همین سبب ناتینیاهو حزب دموکرات را که پایگاه اصلی آن در آمریکا بود را فدای رابطه با جمهوریخواهان کرد و با آن پشتوانه در کنگره آمریکا و سازمان ملل و کاخ سفید و هرجا که فرصتی یافت گفت ایرانیان از آغاز تاریخ (توجه شود جمهوری اسلامی را نمی گوید ) دشمن سرسخت یهودیان بوده اند وهمیشه منتظر فرصت هستند تا مارا قتل عام کنند ازاین روی ما حق داریم در هر فرصتی به آنان حمله کنیم و مانع قدرت گیری ایران شویم.
مجموعه این عوامل و دیگر عوامل سبب شد که ایران در منطقه تنها بماند و به جز چند واحد های محلی چون حزب الله و نیروهایی که بعدا در عراق و یمن شکل داد پایگاهی نداشته باشد .
با آمدن ترامپ و سیاست های افراطی اشو دادن امتیاراتی به اسرائیل که حتی ناتینیاهو هم در خواب نمی دید اتفاقی افتاد که تصور ناکردنی بود. دولت های عربی با اسرائیل رابط سیاسی بر قرار کردند تا جبهه واحدی علیه ایران شکل دهند . بدین سان حلقه محاصره ایران تنگ تر و تنک تر شد وایران در منطقه منزوی تر.
تغییر شرایط
اما این سد محکم و عظیم اندکاندک ترک برداشت و در زمان ترور سردار سلیمانی در معرض خطر فروریختن بود
سوریهنجات بشار اسد را امری درست یا نادرست بدانیم، به هرحال یک پیروزی مسلم برای ایران شد. پیروزی ای که خلاف خواسته ترکیه مصر عربستان سعوی و هم پیمانانش بود و مهمتر پای ابرقدرت نظامی روسیه را در مقابل آمریکا به منطقه کشید.
عراقپایگاه ایران در عراق قویتر و قویتر شد تا آنجا که نخست وزیران آن ناگزیر از طرفداران ایران شدند. سلیمانی نه تنها در میان شیعیان نفوذ عمیق یافت بلکه بخش قابل ملاحظه ای از عشایر سنی را نیز جذب کرد و آنان نیز با اسلحه و کمک ایران برای شکست و بیرون رفتن داعش وارد جنگ شدند. در کردستان نیز سردار سلیمانی با جلب همکاری طالبان بارزانی را ناگزیرکرد از جدایی و استقلال کردستان از عراق با وجود برنده شدن قاطع در رفراندم چشم بپوشد. وی نه تنها مانع جنگ خونینی بین کردها و ارتش عراق شد بلکه شر داعش را نیز از سر آنان باز کرد
افغانستاندر افغانستان نیز بر خلاف میل آمریکا هر روز بر دامنه نفوذ ایران افزوده شد .تا آنجا که نزدیک سی هزارتن از آنان به نام لشگر فاطمیون در جنگ سوریه به عنوان یک بازوی جنگی ایران شرکت کردند وهم اینان در سیل خوزستان کمک بسیار به مردم مستاصل سیل زده کردند. این نفوذ تا بدانجا رسید که بر خلاف تمام تلاش های آمریکا ایران رابط دولت افغانستان و طالبان شد. طالبانی که با تمام سرکوب های آمریکا هربار به نوعی از مذاکره با آن اجتناب می کرد و برخواست خود در خروج آمریکا پا فشاری می کرد.
پاکستان و ترکیهاین هردو رابطه خودرا با ایران هیچ گاه شدیدا زهر آلود نکردند تا آشتی با آن کاری سخت باشد. از جمله زمانی که ترکیه دیگر به دنبال سرنگونی اسد نبود تضاد اصلیش با ایران هم بر طرف شد
جبهه اعرابدر این جبهه نیز کم کم در مقابله با ایران خلل پیش شد . آن چه ستون این خیمه بود عربستان و پول فراوانش بود . بن سلمان بر مبنای فرهنگ خاور میانه ای بر آن بود که اگر رئیس جمهور آمریکا را با خود داشته باشد قدرت اصلی منطقه خواهدشد و راه مطمین رسیدن به آن کنار آمدن با اسراییل است. لذا تا بدانجا پیش رفت که خود و امارات را بر آن داشت که اسراییل را به رسمیت بشناسند به امید آن که با این اتحاد کمر ایران رقیب اصلی خود ایران را برای همیشه بشکند و قدرت بلا منازع منطقه شود
اما به زودی همه رویاهایش اندک اندک بر باد رفت. می دانیم که یکی از هدف های اصلی او در این قمار بزرگ سرکوب کامل یمن بود . جنگی که به امید یک پیروزی بزرگ شروع کرد ولی نه تنها ده روزه تمام نشد بلکه مردابی شد که چندین سال در آن گیر کرده بود . پاکستان و افغانستان وحتی مصر درجنگ با یمن به گرفتن پول و تحویل مقداری تعارف بسنده کردند. قطر نیز در برابرش ایستاد و همه فشار او ویارانش قطر را مجبور به تسلیم که نکرد هیچ مانع رابطه خوب آن با ایران هم نشد.
خانوداه آل سعود غافل بودند که درست است رئیس جمهور آمریکا قدرت بسیار دارد ولی آنجا خاورمیانه نیست که هرچه سلطان بگوید آن شود. در آنجا با همه اشکالاتش قانون حرف آخر را می زند. ومهمتراز آن آمریکا جامعه مدنی بسیار نیرومندی دارد که ساکت نخواهد نشست که او با اسلحه آمریکایی مردم بی دفاع یمن را قتل عام کند.
اگر بن سلمان آز آن مورد درس لازم را نگرفت، قتل جمال خاشقچیی به او نشان دارد داشتن ترامپ و پر کردن جیب او کافی نیست که صدای جامعه مدنی غرب و آمریکا را خفه کندو او به عنوان یک حاکم قاتل شناخته نشود.
ولی بزرگترین باخت عربستان و هم پیمانان عربش دست در دست اسرائیل گذاشتن بود، حکومتی که بیش از هفتاد سال اعراب را دچار عقده حقارت کرده بود و نفرت از ِآن در ژن مردم آن جا گرفته بود. تا جایی که انور سادات جانش را در راه صلح با اسراییل گذاشت در حالی که آن صلح برای پس گرفتن صحرای سینا بود. تنها بهانه ای که می توانست این جام زهر را در گلوی اعراب بریزد همان بود که حاکم امارات گفت. ایران مانع اصلی صلح اسراییل با فلسطینیان است. با این اتحاد ما صلح برقرار می شود وفلسطینان از این زندگی فلاکت بار نجات پیدا می کنند . اما دیری نکشید که دیدند این یک فریب بزرگ بود اورشلیم، شهری که هر فلسطینی آن را پایتخت کشور آینده خود می دانست، با وجود مخالفت تمام جهانیان به اسراییل داده شد . به دستور ناتینیاهو اسراییلیان هر روز زمین های بیشتری از فلسطینان را غصب کرده و شهرک های جدید ساختند. ضمیمه کردن رسمی بلندی های جولان به اسراییل با وجود اعتراض جهان میخی بود که بر تابوت این رویای سازش با اسراییل زده شد. حاکمان سعودی و یارانش در چشم حتی یاران نزدیک خودشان حاکمان حقیر و فریب خورده ای شدند و به قول معروف گرگ دهان آلوده و یوسف ندریده شدند.
چنین شد که ایران نه تنها در حد زیادی از انزوا به در آمد بلکه عربستان سرخورده از ترامپ به این فکر افتاد که بالاخره ایران و ما همسایه ایم. این که جمهوری اسلامی یا خانواده آل سعود بمانند یا بروند بازهم ما همسایگان ناگزیر به زیست با هم هستیم واگر جنگی در گیرد دودش به چشم ما می رود و ویرانیش برای ما خواهدبود نه آمریکا که آن سوی جهان است ویا اسراییل که خود را از این منطقه نمی داند بلکه خودرا چماقی میداند که غرب به کمک آن بر خاورمیانه حکومت می کند.