سخنرانی حسین رفیعی در مراسم چهلم اعظم طالقانی

به نام خدای دانا و توانا

 

 

سخنرانی در مراسم چهلم اعظم طالقانی ـ 14 آذر 1398

این سخنرانی بعداً نوشتاری و تکمیل شده است.

مقدمه

درود به رجل سیاسی زمان ما، خانم اعظم طالقانی و عرض تسلیت به خانواده‌های شهدای اخیر که داغدار عزیزان خود هستند و در کفن و دفن و سوگواری عزیزان‌شان از مراسم مرسوم برخوردار نبوده‌اند. و به یاد شهادت مدرس در 7 آذر 1316 در زندان کاشمر و دکتر کاظم سامی و شهدای جنبش دانشجویی در 16 آذر، 18 تیر، 25 خرداد و آبان 1398.

در روزهای اخیر یک فاجعه‌ی ملی اتفاق افتاد که ضرورت تحلیل آن وجود دارد.

اول ـ گزاره‌های گفته شده توسط حاکمان:

* به 60 میلیون نفر یارانه معیشتی خواهیم داد.

* در 29 استان، 100 شهر و 719 نقطه کشور شلوغی بوده و 7 هزار نفر بازداشت شده‌اند.

* جنگ جهانی تمام‌عیار داشتیم، خدا ایران را نجات داد.

* کربلای 4 بود.

* می‌خواستند فروغ جاودان 2 ایجاد کنند، مرصاد 2 ایجاد کردیم.

* رئیس جمهور: افراد خرابکار بسیار محدود بودند و مردم به آنها نپیوستند. در آینده در مورد آنها سخن خواهم گفت. بعداً گفت: از دو سال پیش برنامه‌ریزی کرده بودند. اعترافات آنها پخش خواهد شد. با پرداخت پول نقد مخالف بودم. من هم از زمان اجرای طرح خبر نداشتم به وزیر کشور واگذار کرده بودم.

* لشکرکشی کردند.

* مجاهدین و سلطنت‌طلبان بودند.

* از قول وزارت اطلاعات: معترضین، بیکار، کم‌سواد و… بودند.

* حالا حالاها؛ تحریم‌ها ادامه خواهند داشت.

* آقای دکتر مطهری: مجلس و دولت مخالف بودند [افزایش قیمت بنزین] رهبری اصرار داشتند. مردم فقیر بودند.

* در قطع اینترنت 5/1 میلیارد دلار ضرر اقتصادی بود.

* وزیر ارتباطات: 1080 میلیارد تومان خسارت اپراتورها از قطع اینترنتت بود.

* هزار بانک و 50 تعاونی تخریب شده‌اند.

* آقای شمخانی: بیش از 85% از جانباختگان در هیچ یک از تجمع اعتراضی حضور نداشته‌اند. سلاح‌ها، سلاح سازمانی نبوده‌اند.

* سردار غیب‌پرور: آمریکایی‌ها فتنه‌های 78، 88، 96 و 98 را ایجاد کردند و هنوز فتنه‌های دیگری در راه هست.

اگر فرض کنیم که مسوولان با معنای واژه‌ها آشنا بوده‌اند، و هدف تبلیغاتی نداشته‌اند. آنوقت این سوال اساسی پیش می‌آید که: در چهل سال گذشته، طبق محاسبه‌ی دقیق اتاق بازرگانی و صنایع و معادن و کشاورزی خراسان رضوی، 3000 میلیارد دلار (سه تریلیون دلار) از منابع نفت و گاز و پتروشیمی به اقتصاد ایران تزریق شده است، شما با این پول عظیم، چه کرده‌اید که شرایط چنین شده است؟! که شصت میلیون (75 درصد جمعیت) احتیاج به یارانه دارند؟! نهادهای متعدد مسوول، امنیتی ـ اطلاعاتی که هر فعالیت معمولی رسانه‌ای، مدنی و دانشجویی را رصد می‌کنند، مشغول چه کاری بوده‌اند که چنین غفلتی انجام شده و خارجی‌ها به ایران لشکرکشی کرده‌‌اند و جنگ جهانی اتفاق افتاده؟!

سوال دوم این است که چرا مجلس را بلاموضوع کرده‌اید؟! شورای سه قوه که یک نهاد قانون اساسی نیستند و در ضمن هر کدام از آنها روایت متفاوتی دارند. رئیس قوه‌ی قضا، انتقاد به این تصمیم و اجرا دارد. رئیس قوه‌ی اجرا، مسوولیت را به وزیر کشور خود واگذار می‌کند تا عملاً نشان دهد که مخالف بوده است؟! شیوه‌ی اعلام موضوع و آمادگی نیروهای نظامی و انتظامی هم سؤال برانگیز است؟! و آنچه بعداً گفتند که عده‌ای شهید هستند و باید عضو بنیاد شهید شوند و از عده‌ای باید دلجویی شود و با بقیه هم با رأفت اسلامی رفتار شود بسیار سوال‌برانگیز و در تضاد با مواضع اوّلیه مسوولان می‌باشد!

دوم ـ شکاف ملت ـ حکومت:

در سال‌های اخیر دو درخواست عمومی، حاکمان از مردم داشته‌اند و عکس‌العمل مردم نشان می‌دهد که شکاف عمیقی بین حکومت ـ مردم ایجاد شده است.

در پدیده‌ی اول آقای روحانی در آغاز کار خود از مردم ثروتمند خواستند که از دریافت یارانه انصراف دهند. در حالیکه حدود 30 میلیون نفر احتیاجی به مبلغ 45500 تومان نداشتند، افراد بسیار معدودی، از این درخواست استقبال کردند.

در پدیده‌ی دوم، درخواست افزایش موالید بود و تسهیلاتی هم وزارت بهداشت فراهم کرد در حالیکه در 6 ماهه اول امسال کمترین موالید در 50 سال گذشته را داشته‌ایم. وزارت بهداشت اعلام کرد که آمار ثبت ولادت‌ها در سال جاری بیش از 300 هزار ولادت کمتر از سال 94 است. و حالا از سپاهیان و بسیجیان می‌خواهند که هر کدام 5 فرزند بیاورند تا کمبود موالید جبران شود! پاسخ مردم به این دو درخواست نشان می‌دهد که شکاف عمیقی بین مردم و حکومت وجود دارد. مردم همراهی و همدلی با حاکمان ندارند.

از این گذشته در چهل سال گذشته طبق قانون اساسی یازده فقیه بر ما حکومت می‌کرده‌اند و علاوه بر آن 900 امام جمعه و ده‌ها روحانی که مقام رسمی ندارند، در سیاست‌های کلان مملکتی تأثیرگذار بوده‌اند و علاوه بر اینها هزاران روحانی نمایندگی در نهادهای عادی مملکتی را دارند! عملاً، مدیریت کشور در دست فقها و روحانیون بوده است. علی‌القاعده کس دیگری را نمی‌توان مقصر اصلی قلمداد کرد.

سوم ـ سیاست امریکا در منطقه:

مدارک فراوانی در دست است که ساکنان فعلی کاخ سفید، برعکس گروه اوباما، رئیس‌جمهور قبلی، خواهان تشدید تشنج و تنش در منطقه هستند و در این راه هم سرمایه‌گذاری و هم انواع و اقسام اقدام عملی می‌کنند. کف اهداف آنها فروپاشی جمهوری اسلامی و سقف آن فروپاشی ایران است. منافع استراتژیک امریکا و اسرائیل و متحدان منطقه‌ای آنها در ایناستراتژی تعریف شده است. آقای دکتر ظریف ـ رئیس قوه‌ی دیپلماسی ـ هم بارها این هدف آنها را هشدار داده است. به عبارت دیگر، در منطقه خاورمیانه، فرآیند توسعه و تولید نباید شکل گیرد. مرحوم پرفسور نورث، اقتصاددانی که برنده جایزه نوبل هم بوده است، اثبات کرد که توسعه، رشد، رفاه، و… بدون آرامش مقدور نیست. اگر در انقلاباتی توسعه اتفاق افتاده، به دلیل آرامش پس از انقلاب است. چیزی که رهبران کشورهای انقلابی، لنین در 1920 و تنگ شیائو پینگ در 1977 و رهبران ویتنام در دهه 1990 بدان عمل کردند و ثمره‌ی مثبت آن را دیدند. برعکس؛ ما، عراق، افغانستان، سوریه، لیبی، سودان و… که به مراتبی در تنش و آشوب زیسته‌ایم از توسعه و رشد و رفاه محروم شده‌ایم. منابع مالی، انسانی و تمدنی ما، بی‌تأثیر بوده‌اند.

چهارم ـ نگرانی حاکمان از بعضی از شعارهای «بازگشت به گذشته»:

نقش رضاشاه؛ همکار محترم ما آقای دکتر زیباکلام که در سال‌های اخیر خیلی زحمت می‌کشند کتابی در مورد رضاشاه نوشته‌اند و نمی‌دانم چرا نگذاشته‌اند که چاپ شود. در این کتاب از اقدامات رضاشاه سخن رفته، مواردی که ما هم در آن شک نداریم مانند: ساختن راه‌آهن، دانشگاه،… ایجاد سیستم اداری مدرن و غیره. ولی مأموریت اصلی رضاخان متوقف کردن توسعه‌ی انقلاب مشروطه بود. رضاشاه با فریب روحانیون در اوایل به پادشاهی رسید و بلافاصله به ایجاد سدّ در مسیر مشروطه اقدام کرد. حرف مدرس شهید را آقایان علما نشنیدند و اگر شنیدند نفهمیدند که او (رضاخان) برای قربانی کردن انقلاب مشروطه با ظاهر فریب، ایجاد امنیت و مدرنیته، آمده بود. مدرس و مصدق که مظهر و نماد مشروطه بودند را به تبعید فرستاد و پس از 9 سال مدرس را شهید کرد و مصدق را یک تصادف نجات داد و الا قصد شهادت او در زندان بیرجند را داشت. اگر علمای بزرگ آن موقع از مدرس و مصدق حمایت می‌کردند، شرایط به شکل دیگری درمی‌آمد.

نقش محمدرضاشاه؛ شهریور 20 رضاشاه را بردند، جنبش ملی کم‌کم شکل گرفت، مصدق آمد که انقلاب مشروطه را عملیاتی کند. یعنی حکومت و قدرت را ملی کند، با کودتای 32 جلوی آن را گرفتند. لذا؛ امروز دیگر پوشیده نیست که بحران‌های کنونی ما، ثمره حکومت 57 ساله این پدر و پسر است. عملکرد این پدر و پسر مانند کسی است که در یک مهمانیپرزرق و برق، برای مهمانانش غذاهای خوشمزه و خوشبو تهیه می‌کند و غذاها را به سم مهلک سیانور آلوده می‌کند. طعم و بوی خوش غذاها، مهمان‌ها را از اینکه سم سیانور (استبداد و نفی مشروطه) را درک کنند،بازمی‌دارد. ایران در یک قرن گذشته، احتیاج به دمکراتیزاسیون، استقلال و حاکمیت ملی داشت تا کل ملّت ایران کشور خود را بسازد. حال عملکردهای جمهوری اسلامی در گسست تاریخی و تحریف تاریخ و تاریخ‌سازی، شرایط را به این حد رسانده که فقط کسانی که تاریخ نمی‌دانند برای دیکتاتور بی‌رحمی فریاد بزنند: «رضاشاه، روحت شاد»!آیا مسوولان در ایجاد این گسست تاریخی خود را مقصر نمی‌دانند؟!

* حاکمان ما در این 40 سال نتوانسته‌اند تاریخ را به جوانان بیاموزند و نه گذاشته‌اند که دیگران این کار را بکنند و حالا از این نسل جدید شعارهایی می‌شنوند که احساس نگرانی می‌کنند. این شعارها باعث شده بعضی‌ها در خارج با سوءاستفاده از این گسست تاریخی «بوی کباب» احساس کرده‌اند در حالیکه از ایران «بوی خون» می‌آید.

* سازمان مجاهدین خلق گرفتارتر و مفتضح‌تر و دارای بحران‌های گسترده‌تری از آن است که بتواند نیروی مردمی را در شرایط عادی جذب کند. بحران‌های چهل ساله‌ی آن امروز مشهود شده و اگر حاکمیت نتوانسته آن را برای جوانان توضیح دهد بدین علت است که خود گرفتار عملکردهای غلط گذشته است.

پنجم ـ ریشه‌ی این اعتراضات در کجاست؟!

اگر این چهل سال جمهوری اسلامی را به سه دوره‌یتاریخی‌ـ‌جامعه‌شناختی تقسیم کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که:

* در دورة اول؛ ستارگان جامعه اعتراض خود را از فردای 22 بهمن 1357، اعلام کردند:

** آیت‌‌اله طالقانی

** مهندس بازرگان

** مهندس سحابی

** دکتر حاج سیدجوادی

** نشریات؛ امت و میزان

** آیت‌اله منتظری

ستارگانی بودند که از همان آغاز انقلاب هشدار دادند و به عملکردهایخطرناک مسوولان اعتراض کردند، حاکمان حرف این دلسوزان را نشنیدندو اگر شنیدند عمل نکردند، بعضی از این دلسوزان را به حبس و بعضی را به حصر انداختند. نقش تأثیرگذاری این عزیزان را سدّ کردند. آنها را منزوی و محصور و محبوس کردند، اتهاماتی به آن‌ها وارد کردند. رابطه آنها با جامعه را قطع کردند.

* قشر متوسط جامعه؛

خرداد 1376، قشر متوسط جامعه به میدان آمد با مکانیسم انتخابات و زنده کردن قانون. نماینده این اقشار، آقای خاتمی بود، هر 9 روز یک بحران برای او ساختند. او در پایان 8 سال، غمزده و خسته، لوایح دوقلوی خود را پس گرفت و به عزلت رفت. ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الکلام شد. او باید ستاره‌ی گفتگوی تمدن‌ها و ادیان در جهان می‌شد تا امروز شاهد برخورد تمدن‌های آقای هانتینگتون نمی‌بودیم و از این وضع درمانده نمی‌شدیم. در 1388 باز این قشر متوسط شهری به میدان آمد. حبس و حصر و سرکوب، دریافت کرد و به لاک خود فرو رفت و باز در 92 و 96، با امیدی نصفه ـ نیمه و از روی لاعلاجی به میدان انتخابات آمد. این شد که می‌بینیم.

* اقشار مستضعف و جان به لب رسیده؛

سیاست‌های اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی حاکمان، آرام‌آرام در جامعه رسوب کردند و بحران‌ها را سلسله‌وار، ظاهر ساختند؛ این بحران‌ها که دیگر نه مکتوم هستند و نه غمض عین می‌شوند و تقریباً در مورد آنها اجماع وجود دارد، عبارتند از:

n حداقل 30 میلیون نفر زیر خط فقر هستند.

n بین 12 تا 19 میلیون حاشیه‌نشین داریم.

n آموزش و پرورش ورشکسته است (به گفته‌ی وزیر).

n از جمعیت 8/16 میلیون متولدین دهه 60، 3/9 میلیون نفر فاقد هرگونه شغل هستند (مرکز آمار ایران)

n شاخص فلاکت (ترکیبی از نرخ تورم و نرخ بیکاری) متوسط جهانی آن 5/8% و در ایران 49% (2018) است.

n 15 هزار نفر 52 درصد سپرده‌های بانکی را در اختیار دارند که سالی 150 هزار میلیارد تومان سود می‌گیرند.

n وزارت خزانه‌داری امریکا می‌گوید: که فرزندان مسوولین ایرانی در امریکا 148 میلیارد دلار در حساب‌های بانکی خود دارند.

n جنین فروشی، کلیه فروشی، کبد فروشی… رسمی عادی شده است به قول دکتر نبی، خیّر معروف، هر جنین پسر سه میلیون و هر جنین دختر دو میلیون به فروش می‌رسد در حالیکه یک گوسفند 6 میلیون تومان قیمت دارد.

n 25% مردم اختلال روانی دارند (هشدار وزیر بهداشت).

n به قول یک روحانی؛ ازدواج یک امر لوکس شده. ازدواج دائم جواب‌گو نیست. چون به طلاق منجر می‌شود. باید ازدواج موقت رواج یابد.

n 30 درصد مردم تمایل به زندگی در کشور دیگری دارند.

n آیت‌اله جوادی آملی می‌گوید: از ملتی که ستون فقراتش شکسته انتظار مقاومت دارید؟! یا کاری نکنید که مردم ما را به دریا بریزند.

n احمد خرم می‌گوید: تحریم‌ها هزار میلیارد دلار خسارت داشته

n مسوولین گفتند که موساد در میان مداحان جاسوس می‌گیرد.

n مرکز استراتژی ریاست جمهوری در یک طرح تحقیقاتی که انتشار داده است اعلام کرده که «ایران ناپایدار است» باید پایدار شود.

n فساد سیستماتیک، شبکه‌ای و بافتاری است.

n مدیریت‌ها ضعیف و بعضی فاسد هستند.

ششم: راه‌حل چیست؟

حاکمیت چرا برای تأمین بودجه خود این اقدامات را نکرد؟!

1- گرفتن مالیات از 40 درصد فعالیت‌های اقتصادی که به هیچ نهاد رسمی گزارش نمی‌دهند.

2- لغو، سوبسید به سوخت و تغذیه واحدهای پتروشیمی و فلزی که بیشترین سود را می‌برند.

3- چرا دوسوم بودجه در اختیار دولت نیست و دولت گزارش نمی‌دهد؟!

4- هشت میلیون موتورسیکلت تهران، چرا برقی نمی‌شوند؟!

5- ورود 30 میلیارد دلار کالای قاچاق که ادعا می‌کنید آن را به 15 میلیارد دلار کاهش داده‌اید؟ رابطه‌ی کالاهای قاچاق با بیکاری، اعتیاد و فساد، مبرهن است.

6- چرا، پول‌های گمشده در سخنان آقای روحانی در یزد و کرمان، وصول نمی‌شوند؟! و چرا مبارزه با فساد و غارت ملی انتخابی است؟

7- چرا اتومبیل‌هایی که در خیلی از کشورهای جهان ممنوع‌التردد هستند، در خیابان‌های ایران جولان می‌دهند؟

8- چرا ماشین‌های تولید داخلی بهینه‌سازی نمی‌شوند و چرا اتومبیل‌های ارزان‌تر و پیشرفته‌تر ممنوع می‌شوند و ماشین‌های مدل قدیمی فرانسوی پژو که در جامعه اروپا ممنوع‌التردد هستند در ایران به وسعت وارد و مونتاژ می‌شوند؟!

9- عضو هیأت مدیره انجمن تولیدکنندگان موتورسیکلت، ابوالفضل حجازی به ایسنا می‌گوید:

بیش‌تر آلودگی هوای تهران ناشی از موتور سیکلت‌هاست، موتورسیکلت‌ها از رده خارج شده، حدود 8 میلیون به یکی از سازمان‌ها واگذار شده و این سازمان از طریق مزایده با قیمت پائین‌تر آنها را فروخته و در شهر تردد می‌کنند. سال 95، سال پایان تولید موتورهای کاربراتوری بود، اما در سال 96 هم با چراغ خاموش تولید شد. برخی از نهادهای دولتی از این ادامه تولید آنها، پشتیبانی کردند. چرا موتورسیکلت‌های برقی تولید نمی‌شود؟! اگر 8 میلیون موتورسیکلت برقی می‌شد و مصرف روزانه 3 لیتر بنزین آنهابه قیمت خلیج‌فارس، فروخته می‌شد سالانه 8 میلیارد دلار درآمد داشت. علت این است که مافیایی تولیدکننده موتورسیکلت نمی‌گذارند!

10- دکتر راغفر اقتصاددان می‌گوید:

– فقط 20 شرکت خصولتی سال گذشته 76 هزار میلیارد تومان سود خالص داشته‌اند کل پولی که از محل افزایش قیمت بنزین حاصل خواهد شد 33 هزار میلیارد تومان است.

– رانت ارزی سال گذشته 400 هزار میلیارد تومان بوده است. عمدتاً به شرکت‌های پتروشیمی، فلزات و…

– اگر به‌درستی از فعالان اقتصادی مالیات بگیرند دو برابر بودجه دولت می‌شود.

علی اکرمی می‌گوید که اگر گاج و قلم‌چی و سایر «کنکورفروشان» که از پرداخت مالیات معاف شده‌اند، 15% مالیات پرداخت کنند، 4500 میلیارد تومان خواهد شد.

* درست است که 5000 کارشناس در اتاق‌های فکر مراکز تحقیقاتی ودانشگاه‌های آمریکا، در مورد مسائل ایران تحقیق می‌کند و به هیأت حاکمه امریکا مشورت می‌دهند و تمامی تحولات را رصد می‌کنند و بیش از 200 کانال تلویزیونی و رادیوئی در خارج کشور که عمدتاً توسط بخش خصوصی تأمین و اداره می‌شوند (به جز دو سه کانال که دولتی هستند)، علیه حکومت ایران برنامه پخش می‌کنند و عملاً گفتمان سیاسی مملکت به خارج از کشور منتقل شده و در داخل مردم به این تلویزیون‌ها و شبکه‌های اجتماعی مراجعه می‌کنند و اخبار داخل را از شبکه‌های داخلی تعقیب نمی‌کنند.

این شرایط برای پایداری جمهوری اسلامی بسیار خطرناک است. حتی از این به بعد جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود که اینترنت را هم طولانی‌مدت، خاموش کند، چون اقتصاد و روابط اداری و حکومتی آن با اینترنت پیوند خورده است.

لذا، راه‌حل استفاده از توان ملی و جرأت داشتن عمل به اصلاحات است. از نظر منافع ملی و امنیت ملی؛ حرکت به سوی پایداری ملی است. برای این منظور باید:

1- تشکیل کمیته‌ی ملی مستقل برای تحقیق وقایع اخیر و تعیین مقصران و اجرای قانون؛

2- عذرخواهی از مردم برای عملکرد حاکمان در چهل سال گذشته و پرونده‌های بازی که مرتباً و دائماً مطرح می‌شوند و یک روزی به آنها باید پایان داد.

3- ملی کردن حکومت و قدرت برای این منظور باید:

– حذف نظارت استصوابی و ملی کردن مجلس

– انتقال گفتگوی سیاسی از خارج به داخل

– آزادی مطبوعات، رسانه‌ها، سندیکاها و زندانیان و محصوران.

– آزادی احزاب (ایجاد طبقه واسط بین مردم و حاکمان)، تحقق یابد.

4- نمونه‌ای از این اصلاحات کارساز؛ عملکرد پادشاه جوان مراکش پس از مرگ پدر او که 42 سال استبداد کرده بود، می‌باشد. این پادشاه جوان، یک روز، در تلویزیون ظاهر شد و به مردم مراکش گفت که: پدرم 42 سال استبداد کرده و آدم کشته و مردم را شکنجه کرده، من می‌خواهم این روش را تغییر دهم. لذا، یک کمیته‌ی ملی مستقل تشکیل می‌دهم که هر کس شکایتی دارد به این کمیته‌ی تحقیق مراجعه کند. عده‌ای شکایت کردند، کمیته ملی تحقیق یکصد میلیون دلار به مردم خسارت دیده، برای جبران خسارت، جریمه پرداخت کرد، از عده‌ای اعاده‌ی حیثیت شد، از عده‌ای دلجویی شد. مقصرین، اقرار به گناه کردند و بلافاصله بخشیده شدند. کسی کیفر ندید. پادشاه جوان اختیارات خود را کاهش و اختیارات مجلس ملی را افزایش داد و جامعه آرام گرفت و دیدیم که در بهار عربی، مراکش آرام بود و هم‌اکنون هم با همه‌ی مشکلاتی که دارد، در آرامش، رو به پیشرفت دارد.

* ایران ما هم، احتیاج به الفت ملی دارد. روش نلسون ماندلا که بنیان‌گذار آن گاندی در هندوستان بود راه‌حل است و در جنبش سیاهان امریکا، افریقای جنوبی و مراکش پاسخ مثبت داده است. تهدید مردم به اینکه بعضی از افراد غیرمسئول می‌کنند که دو میلیون فدایی مسلح داریم و تا 5 میلیون حاضریم بکشیم راه‌حل نیست. بالفرض که اینکار را کردید چگونه می‌شود یک ملت بزرگ را اداره کرد؟!

5- انتقال گفتگوی سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی به داخل:

n گفتگوی ملی بدون سانسور و هراس از تعقیب و پرونده‌سازی، انجام شود. یکی از کانال‌های فراوان تلویزیونی به این گفتگو اختصاص یابد. تجربه مناظره‌های تلویزیونی انتخابات 88 که 40 میلیون مخاطب داشت، می‌تواند زنده شود.

n متهمان و مقصران پرونده‌های باز ملی که هم‌اکنون در سطح بین‌المللی مطرح‌اند (مانند کشتار 1367 زندانیان، تسخیر سفارت برای 444 روز، ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر، و…) مشخص شوند و،

n عفو عمومی؛ عفو حاکمان و مقصران توسط ملت و بدون کیفر،

n و سپس برنامه‌ریزی برای ساختن ایران؛

n به رفراندوم گذاشتن موارد اختلافی، همچون برق هسته‌ای، سیاست خارجی و…

n شیوه‌ی مبارزه با فساد، فقر و تبعیض و

n استقلال، اقتدار و قانونی عمل کردن قوه قضائیه

n بازگشت نظامیان به پادگان‌ها و عدم دخالت آنها در اقتصاد و سیاست

n پرداخت مالیات توسط همه‌ی نهادهای حکومتی

n استقلال حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها از حکومت

n ایجاد آرامش ملی و بازگشت ایرانیان مقیم خارج با تخصص و سرمایه خود (که تا 2 هزار میلیارد دلار هم تخمین زده شده است) به داخل کشور.

* این‌ها، راه‌حل بومی و درونی هستند که اگر عملیاتی شوند از تنش و درگیری داخلی و منطقه‌ای و تهدید خارجی، جلوگیری می‌شود. آنوقت خواهیم توانست با «عقل ملی»، «سرمایه ملی» و… «تخصص ملی»، «وحدت ملی»، «سیاست ملی»، «حکومت ملی»، ایران را اداره کنیم و الا سرنوشت خطرناکی در انتظار حاکمان، مردم و ایران در پیش‌روست.حاکمان باید بدانند که ایران نه قوی‌تر از یوگسلاوی سابق است و نه کمتر از آن مسأله دارد. باید رابطه‌ی خستگی مردم با اعتراض را فهمید و از آن غفلت نکرد. خشونت مردم‌ـحاکمان در آبان 1398 با خشونت 1360 متفاوت است. آن خشونت بین حاکمان و اعضای سازمان‌های سیاسی بود و این خشونت بین بخش اعظم ملت و حاکمان است. جنس آن خشونت سیاسی بود و جنس این خشونت معیشتی است. آن با کشتار، سرکوب شد و این با کشتار سرکوب نمی‌شود. مستضعفین را مقابل مستضعفین قرار دادن پایدار نخواهد بود. خون‌ریزی برادر توسط برادر وجدان‌ها را بیدار خواهد کرد و حاکمان را تنها خواهد گذاشت. روحانیت و حوزه‌های علمیّه هم با تغییر شرایط کنونی و دموکراتیک شدن جامعه از بین نخواهند رفت و نباید از تحوّل مدنی، قانونی و پایدار بترسند یا ترسانده شوند.

کسانی که در خارج به دنبال «آلترناتیو» سازی هستند، چه بخواهند سلطنت را بازگردانند و چه نخواهند تا با «سرمایه» نیروهای نابود شده خود در دهه 1360 و با کمک آمریکا در ایران حکومت تشکیل دهند، باید بدانند که با تخریب و نابودی ایران «بوی کباب» استشمام نکنند. مسائل ایران پیچیده‌تر از آن چیزی است که در سال 1357 اتفاق افتاد. همه به فکر نجات ایران باشیم و نه در مسیری حرکت کنیم که مافیاها و گانگسترها بعداً حاکم شوند.

سخن آخر

در جامعه، در 41 سال گذشته‌ی پس از انقلاب، اتفاقات بسیار خشن و سرمایه‌سوز اتفاق افتاده که این اتفاقات توسط بخشی از جامعه، علیه بخش دیگری از جامعه، انجام شده است. در این اتفاقات بخشی از جامعه، زخم‌های عمیقی بر تن دارند که توسط بخش دیگر جامعه ـ عمدتاً حاکمان ـ وارد شده‌اند. افراد جامعه روز به روز و حتی ساعت به ساعت از هم فاصله گرفته‌اند. بدون مسامحه و بدون ترس از عواقب باید گفت که بخش متهم جامعه اقلیت و بخش آسیب‌دیده، اکثریت است. دو راه در پیش جامعه‌ی ایران بیشتر نیست. یا این تنافر و واگرایی باید مرتباً افزایش یابد در چنین صورتی مرتباً خشونت و درگیری تشدید خواهد شد و در فرآیند تشدید تنافر و واگرایی در داخل کشور، عوامل خارجی هم شرایط را مغتنم شمرده، و تأثیرگذار خواهد شد. نتیجه این فرآیند چهل ساله، تنها به نابودی منابع انسانی و اجتماعی منتهی نخواهد شد، بلکه به احتمال زیاد منجر به فروپاشی و کوچک شدن سرزمین مادری هم خواهد انجامیده. در چنان شرایطی، آیندگان، همه ما را نفرین و محکوم خواهند کرد که چرا راه‌حلی جستجو نکرده‌ایم؟!

امیدی که در فاجعه ملی اواخر آبان ـ البته با خسارت‌ها و جان‌های زیادی ـ سرک می‌کشد، احساس مسوولیت اقشار متوسط روشنفکری، سیاسی، حقوقدانان، پزشکان، هنرمندان، معلمان، کارگران، نویسندگان و ایرانیان دلسوز خارج از کشور است که ضمن محکوم کردن اعمال خشونت، درد و دغدغه حفظ این سرزمین را هم دارند. این فاجعه آنقدر سهمگین بود که حتی میرحسین، پس از 9 سال در حصر، برای اولین بار احساس خطر و اعلام هشدار کرد و سکوت خود را شکست.

ممکن است حاکمان و طیف‌های حواشی آنها را به سادگی نتوان قانع به تغییر روش عملی‌شان کرد. بعضی منافع مادی دارند، بعضی تعصب حیثیتی، بعضی تعصب اعتقادی، بعضی فاقد جرأت انتقادی، بعضی توهمات انجام‌ناپذیری، بعضی احساس رسالت پیامبری و بعضی هم خود را مأمور و معذور می‌دانند و بعضی هم بی‌خبر از اوضاع و احوال به دنبال یک درگیری نظامی با امریکا هستند! و بعضی هم محصور در زندانی که خود ساخته‌اند. گزارش اخیر رویترز در مورد تعداد جان‌باختگان آبان ماه، نشان می‌دهد که جدایی حاکمان از مردم ـ حتی در اطلاع‌رسانی ـ چقدر خطرناک است. تلاطم و التهاب و تذبذب و سرگردانی و حیرانی حاکمان و قدرت‌ها هم به همین دلیل است.

از طرف دیگر، از «جان به لب رسیدگان»، «مستضعفین»، «گرسنگان»،«بیکاران و جوانان» هم انتظار زیادی نمی‌توان داشت. گاهی خشونت عریان حاکمان ممکن است عکس‌العمل متناسب و متناظر، از طرف این اقشار داشته باشد. این اقشار روشنفکری ـ فرهنگی ـ فرهیخته‌ی متوسط شهری هستند که باید در این مقطع تاریخی اقدام و خطر کنند و زبان بگشایند و راه‌حل ارائه دهند. حقوقدانان، دانشگاهیان، احزاب سیاسی، محافل فرهنگی، روحانیون و مراجع بی‌طرف و مستقل، رهبران سندیکاها و سازمان‌های کارگری و معلمی و… جزء این گروه‌های مسوول و دردآشنا هستند، مخصوصاً حقوقدانان که متأسفانه بسیار منفعل، کم‌تأثیر و مستقل از رسالت خود ساکت هستند، باید راه‌حلی حقوقی و مرضی‌الطرفین بیابند و مملکت را از این بحران‌های خانمانسوز با پیشنهادهای عملی خود،برهانند.

اینکه عده‌ای اعلام می‌کنند که جمهوری اسلامی راه‌حلی جز سرنگونی ندارد ـ حال با یا بدون عوامل خارجی ـ پیشاپیش انفعال خود را تئوریزه می‌کنند یا چشم به خارج دادند (همچون حمله‌ی اسکندر، اعراب، مغولان، افاغنه، روس‌ها، انگلیس در 1299 و متفقین در جنگ اول و دوم جهانی) و یا انتظار می‌کشند که این میوه از درون بپوسد و بیافتد! نتایج هر دو روش پیشاپیش معلوم و حسرت‌آفرین و تخریب‌کننده هستند.

راه سومی هم وجود دارد. راهی که یک ملت، درمان درد، کند و در این مقطع چیزی شبیه عملکرد گاندی در هند، نلسون، ماندلا در افریقای جنوبی، مارتین لوتر کینگ در جنبش سیاه‌پوستان امریکا و در ایران ـ هرچند بدون توفیق کامل ـ پدران ما در انقلاب مشروطه و دکتر مصدق در جنبش ملی. مسوولیت این راه سوم به دوش اقشار فرهیخته فوق‌الذکر است که بیان شد. این امر شدنی است. هرچند حاکمان کنونی و بهره‌مندان از شرایط کنونی، مقاومت کنند و منتظران حکومت آینده ترش نمایند. تحولات،موقعیتی فراهم کرده است. باید از آن استفاده کنیم. آیا مجموعه‌ی توان بالقوه‌ی نرم‌افزاری جامعه (اخلاق، مذهب، تمدن، تجربه‌ی تاریخی، ارجحیت منافع ملی بر منافع گروهی، خشونت پرهیزی و…) قادر نیست که یک راه‌حل مسالمت‌آمیز ارائه دهد و بین حاکمان و مردم مستأصل از شرایط کنونی، واسطه شود و مضرات و خطرات تداوم شرایط کنونی را به تصویر بکشد و آینده‌ی روشن مسیر مصالحه، مسامحه، الفت، بخشش و رواداری و دموکراتیزاسیون را توضیح دهد؟ به نظر اینجانب این امر شدنی است

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله