پیشگفتار
در بررسی سورههای حجر تا حجرات به تبارشناسی “ساختارگرانی” و اراده گرائی (سورههای حجر تا قصص)، به سوی اراده گرایی تاریخی (سورههای عنکبوت، روم، لقمان و سجده)،روش یادآوری و حفظ دستآوردهای انساین (سورههای سبا، فاطر و یس)، مبانی و روشهای خالص سازی (سورههای صافات، ص و زمر) ، دیرینه شناسی و تبارشناسی سورههای “حوامیم قرآن (سورههای مؤمن، فصلت، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف)، مبانی بروز مجادله و روش برخورد اصلاحی (سوره مؤمن)،توسعه روش برخورد اصلاحی (سوره فصلت)، نحوه تعامل با مجادلات در دوران توسعه برای رشد و اعتلای زندگی (سوره شوری)، تبارشناسی زیاده روی و نقش آن در بروز مجادله (سوره زخرف)، اوج گیری روند مجادله و نتیجه آن (سوره دخان)، ابعاد نگرش انسانها به جهان و شکلگیری گفتمانهای متفاوت (سوره جاثیه)، سرانجام مجادله و جدائی گفتمانها (سوره احقاف)، آمادگی برای شرایط جنگ و صلح و روش اصلاح (سورههای محمد، فتح و حجرات)، آمادگی برای شرایط جنگی جهت حفظ موجودیت (سوره محمد)، به سوی پاکسازی درونی (سوره فتح) و روش اصلاح رفتارها و کاهش اختلافات درونی (سوره حجرات) پرداخته شد(1).
با یک مرور کلی میتوان دریافت که محور عمده و جامع این سورهها “انسان” میباشد. به مرور که عوامل ساختاری کاهش مییابد و نقش شناخت انسان افزایش مییابد نقش اراده در سورهها پر رنگ میشود و به تدریج از طرح مبانی شروع شده و به روشهای پاکسازی و اصلاح میپردازد. طرح مبانی و روشها در قالب داستانها، تمثیلها و تشبیهات طرح و در بعضی موارد تبیین میشود. طرح واژههای معرفت شناسی به تنهایی و یا به صورت مجموعهای در ارتباط با هم سعی در نحوه نگرش و تنظیم رابطه با انسان و جامعه و سپس ارائه روشهایی جهت آموزش و پرورش انسان دارد. در بعضی اوقات واژهها به صورت تکراری ولی در مراتب و مراحل عالیتر و در شرایط پیچیدهتر مجدداً طرح میشوند. مثلاً واژههای توبه، اوّاب، منیب و انابه به تنهائی، دو به دو و یا به صورت مجموعهآی در شرایط فردی انسان به نحوی طرح میشود ولی در داستان داود و سلیمان که در اوج کشورداری هستند به نحو عالیتری طرح میشود. واژههای صبر و شکر به تنهایی یا با هم در روند نزول آیات در سورهها در مدارهای متفاوت طرح میشود و در حالت کاملتر با تمثیل انسان به حرکت کشتی در دریا شبیهسازی میشود.
در سورههای مؤمن تا احقاف به روند بروز، شکلگیری، توسعه، اوجگیری ، جدائی گفتمان و مجادله میپردازد و سپس شرایط برای درگیری مطرح میشود ولی بلافاصله درس گیری از شرایط جنگی برای یافتن ضعفهای انسانی و تلاش برای پاکسازی عمده میشود و توصیههایی جهت کاهش اختلافات ارائه میشود.
اگر به شرایط متفاوت این موضوعات در سورهها دقت شود محوریت انسان در قرآن نمایان میشود. طرح موضوعاتی از قبیل الله، رب و ملک و یا وعده اثرگذاری اعمال و اکتساب در آینده (واژه مصطلح قیامت) به نحوی به اتصال انسان با مجموعه هستی و هدفداری میباشد که محوریت انسان را در بردارد.
مقدمه
در مجموعه سورههای زیر فرآیند “عروج” انسان به شرح زیر ارائه میشود:
سوره انسان: فرآیند کسب آگاهی و شناخت
سوره علق: شناخت ساختار انسان و توسعه ارتباط
سوره مدثر: شناخت پاکسازی انسان در بُعد بیرونی
سوره مزمل: شناخت پاکسازی انسان در بعد درونی
سوره ضحی: فرآیند شوندگی محمد در تجربه بیرونی
سوره انشراح : فرآیند شوندگی محمد در تجربه درونی
سوره نازعات: روش آزاد شدن انسان از قیود جهت پاکسازی
هدف از طرح این سورهها چند نکته است:
1- در قرآن محور انسان است.
روند طرح شناخت و پاکسازی انسان در طول 23 سال درحال توسعه و پیچیده شدن است. در سورههای مکّی جنبه خودآگاهی و بیداری و در سورههای مدنی انسان سازی در استقرار و توسعه روابط اجتماعی مطرح است.
2- به تناسب توسعه شرایط بحث انسان نیز توسعه مییابد و تمامی این فرآیند با تاریخی شدن دریافت محمد(ص) در بستر تعاملات اجتماعی و همراه با تکمیل شخصیت پیامبر میباشد. با فوت پیامبر و پدیده خاتمیت کتاب به منزله یک امر خواندنی (قرآن) با شرایط جدیدی بسط و توسعه مییابد و دستآوردهای انسانی با “قلم” منتقل میشود. بنابراین ضرورت دارد متناسب توسعه شناخت، انسان نیز متناسب شرایط توسعه یابد و مبانی معنایی شناخت و پاکسازی انسان در طرح شناخت انسان مدرن نمایان شود.
3- سورههای مکی بخصوص آیات اولیه نازل شده بر پیامبر گویای ضرورت پاکسازی جامع پیامبر و آمادگی برای به دوش کشیدن، یا مسئولیت سنگین آینده است. طی 23 سال به تدریج شخصیت پیامبر متناسب شرایط و ضرورتهارشد توسعه مییابد.
سوره انسان : فرآیند کسب آگاهی و شناخت
مقدمه
همانطور که از اسم سوره مستفاد میشود محور بحث انسان است و سایر مطالب طرح شده که عمدتاً در مورد معاد و وحی میباشد نیز در رابطه با انسان طرح شده است.
پیامبر هدف خود را ایجاد قسط توسط مردم بیان میکند (2) و لذا لازم است به تشریح انسان بپردازد زیرا انسانها بدون شناخت خود و جامعه مبادرت به تغییر نخواهند کرد.
عموم رهبران دینی و غیر دینی جهت تحقق اهداف در جامعه با انسان تعامل دارند و متناسب با ماهیت اهداف خود، انسانها را نیز متناسب آن پرورش میدهند.
جوهر پیام قرآن در مورد انسان رهایی از وابستگیها (شرک) در هر سطح و مرتبه و پاکسازی جسم و فکر و روان جهت دریافت عمیقتر و حرکت به سمت شوندگی و اتصال به مجموعه جهان هستی میباشد.
تقسیمبندی سوره
سوره انسان دارای سه قسمت میباشد:
1- تبین ماهیت انسان (آیات 3-1)
2- تبین معاد (آیات 22-4)
3- تبین وحی (آیات 31-23)
طرح بحث معاد به کرات در سورههای مکی نیاز به بررسی محتوایی و نحوه ریزش آن در قالب واژهها را دارد که قبلاً به اجمال به آن پرداخته شده است (3). انسان جهت تحقق مسئولیت و رسالت اجتماعی خود نیاز به عمل و جهتگیری دارد و نتیجه اکتسابات او تعیین کننده است(5). در رابطه با وحی قرآن از نظر کار کردی بحث کرده(4) ولی وارد ماهیت آن نشده است.
ویژگی بارز دریافت وحی پیامبر تاریخی و زمینی کردن آن بوده است. پیامبران قبلی عموماً وحی را به صورت فرمان، دستور و ابلاغیه ارائه میکردند ولی پیامبر دریافت خود را طی 23 سال در قالب فرهنگ و سنت، شرایط و متناسب، فرایند رشد شخصیت خود فهم و ارائه کرده است و رمز مهم این روش در رابطه با انسان سازی و محور بودن انسان است زیرا دریافتها به تناسب ظرفیت پیامبر، مردم و شرایط به صورت تعاملی به قالب گفتمان در آمده است.
تاریخی و زمینی شدن وحی باعث پویائی وحی شده است و این پویائی در نظرگیری افق زمانی با توجه به محتوای پیام به قالبهای جدید در روند و عرصههای تاریخی در آمده است و این دستآوردها را قرآن خواندنی و کتاب نامیده است. به عبارت دیگر محتوای پیام باید همواره بازخوانی شود و به قالب روز در آید تا کارآیی و کاربرد داشته باشد و گرنه برداشتها و قرائتها به صورت مجرد و ایستا و به دور از شرایط مطرح و با روشهای تحکمی اجرا خواهد شد.
بنابراین علت تاکید زیاد قرآن در مورد معاد و وحی ارتباط آن با انسان است. بنیاد معاد و وحی برپایة آگاهی و شناخت انسان بنا شده است و لذا سوره انسان به فرآیند آگاهی و شناخت رسیدن او میپردازد.
محتوای سوره: شناخت انسان
در قرآن به کررات و مستمر در مورد انسان با واژههای مختلفی نظیر بشر، آدم و انسان بحث کرده است و در مورد شناخت انسان با آیات مشخص ساختار شناسانه در ابعاد فردی و یا در روند اجتماعی بحث کرده است. در مواردی با اشاره به داستانهای تمثیلی نظیر خلقت انسان در داستان آدم در سوره بقره – به این موارد پرداخته است. مجموعه موارد فوق نگرش قرآن به انسان را بدست میدهد که در زمان خود مرزبندیهای مشخص و قابل تمیزی با سایر نگرشها داشته است.
در سوره انسان در سه آیه اول چکیده شناخت انسان آمده است که بررسی دقیق آن جایگاه انسان را مشخص خواهد کرد. ترجمه سه آیه اول سوره به شرح زیر است:
«مگر نه این است که بر آدمی روزگاری گذشت که هنوز چیز قابل ذکری نبوده است؟»
البته ما آدمی را از نطفهای آمیخته (مخلوط و معجون و ممتزج) که دارای استعدادهای بالقوه زیادی میباشد در بستر تغییر و تحولات مرحلهای آفریدیم و در این بستر شوندگی تدریجی و مرحلهای به شناخت نایل کردیم، و براساس این شناخت بود که قدرت انتخاب در راه را بدست آورد که به صورت شکر یا کفر نمایان میشود.»
موضوع استفهام
سوره با واژه “هل” آغاز شده است(7) و موضوع استفهام با واژه هل آمده است. برحسب نوع استفهام موضوع “شیئاً مذکورا” مفاهیم و معنایی متفاوتی برداشت خواهد شد. در زبان عرب سه نوع استفهام وجود دارد:
1- استفهام حقیقی
2- استفهام انکاری
3- استفهام تقریری
و موضوع “شئیا مذکورا” در برداشتهای مفسرین سه معنای متفاوت ایجاد کرده است.
در استفهام حقیقی منظور از سوال کردن فهم موضوع است ولی در استفهامهای انکاری و تقدیری منظور از سوال کردن فهمیدن نیست بلکه فهماندن موضوع به مخاطبین است. در آیه اول سوره انسان منظور قرآن قصد دارد موضوعی را به مخاطبین بفهماند و لذا استفهام یا انکاری و یا تقدیری است. دراستفهام انکاری معنای آیه به صورت مثبت یعنی همیشه قابل ذکر بوده است درمیآید.
استفهام تقدیری که برای تأکید و تایید موضوع است بیشتر از سیاق آیات دریافت میشود و معنای آن این است که به طور مسلم روزگاری بوده است که انسان دارای نام ،نشان و تاریج نبوده است.
بعضی قرائتها معنای کلمه هل را “قد” گرفتهاند که اگر به معنای تاکید باشد همان استفهام تقدیری است ولی اگر به معنای “به تحقیق” باشد معنا تغییر میکند به صورت مثبت یعنی همیشه قابل ذکر بوده است درمیآید.
واژه انسان
منظور از “انسان” در آیه گویای فرآیندی از یک دوران میباشد(بشر). دورانی بوده است که مانند حالت حیوانی و بدون شناخت بوده است و بکارگیری واژه انسان بیشتر برای وجود فیزیولوژی و طبیعی او بوده است. وقتی دوران حیوانی را پشت سرمیگذارد و به شناخت میرسد (آدم) از حالت طبیعی به یک حالت ساختاری میرسد که دارای وجود “دنی- عالی” و ابعاد “ذهنی – روانی” است و با انتخاب و اختیار عمل میکند. وقتی این حالت ساختاری در بستر اجتماع قرار میگیرد و انسان موجود اجتماعی میشود که قرآن عموماً واژه انسان را بکار میبرد.
بنا به آیات بسیاری میتوان برداشت کرد که خلقت آدم حالت فرآیندی و تدریجی داشته است (8) وقتی در آیهای که میگوید خلقت آدم مانند خلقت عیسی میباشد (9) یعنی فرآیند خلقت عیسی از مریم نیز مانند خلقت آدم فرآیندی و تدریجی بوده است. در آیات اولیه سوره انسان این برداشت بسیار با تأکید مطرح میشود.
واژههای “حین” و “دهر”
هر دو کلمه در رابطه با زمان بکار میروند و فرآیندی هستند یعنی شوندگی، شدن و صیرورت مستمر را میرساند. کلمه “حین” به معنای یک دوره محدود از زمان چه کوتاه و یا بلند میباشد. کلمه “دهر” به معنای زمان پیوسته، بدون حد وبی کران است.
در قرآن برای همه پدیدههای طبیعی، انسانی و اجتماعی “صیرورت” قائل است و بکارگیری واژه دلالت بر شدن مستمر دارد در صورتیکه بسیاری از فلاسفه یا عرفا این “شدن” رادر بعضی از پدیدهها و نه تمامی آنها تصور میکنند.
واژه “شیئا مذکورا”
موضوع “شیئا و مذکورا” در آیه 1 این سوره انسان میباشد. و منظور این است که انسان چیزی نبوده (به شناخت نرسیده) که قابل ذکر باشد . یعنی هنوز موجودیت پیدا نکرده است. پس تا اینجا با توجه به واژههای “انسان ” به مفهوم بشر، حین و دهر، شیئاً مذکورا در قالب استفهام تقدیری “هل” میتوان فهمید که قصد قرآن تبیین شکلگیری انسان به صورت فرآیند تدریجی “شدن” است. تاریخی شدن انسان و قابل ذکر شده او (شیئا مذکورا) به معنای مرحلهای است که انسان دارای شناخت میشود و وارداجتماع وزیست- محیط میشود و با توجه به قدرت اراده و دانش که در اثر شناخت حاصل میشود به تولید گفتمان میپردازد واین گفتمان خود انسانها را میسازد. به عبارت دیگر انسان به عنوان فاعل شناسا همان هم میشناسد و هم شناخته میشود، هم میسازد و هم ساخته میشود و در این دوران انسان شناسی مدرن ، انسان چیزی جز گفتمان نیست و همواره در حال شوندگی است(10).
واژه امشاج”
کلمه “امشاج” که جمع “مشیج” و یا “مشج” میباشد به معنی اختلاط و امتزاج است. “نطقه امشاج” اشاره به استعدادهای گوناگون نهفته است که بعضی از طریق DNA ها در ژنها منتقل میشوند ولی وقتی انسان دارای شناخت شد و وارد عرصه اجتماع گردید استعدادهای مختلفی را کسب میکند و به میزان سامانه دانایی و پاک بودن به دریافتهای جدید و بیشتر نائل میشود و استعدادها را خلق، شکو فا و توسعه میدهد.
پس انسان خود را میسازد و از حالت طبیعی حیوانی خارج شده است و دارای ابزار شناخت شده است. انسان در زمان تولد هیچ چیز نمیداند ولی به کمک امکان شناخت ارادی وجود فردی – اجتماعی خود را هویت میبخشد(11) این نوع بینش مرزبندی مهمی با تفکر افلاطون، ارسطو و فلاسفه اسلامی دارد (12) و نوع نگاه به انسان را متمایز میکند. به واقع بسیاری از مفسرین سنتی با نگرش فلسفی خاص وارد قرائت متن میشوند و متن را با روشهای کافی قرائت نمیکنند و لذا در بسیاری از موارد به تناقض میخورند و برای رفع تناقض مبادرت به توجیه میشوند.
واژه “نبتلیه”
کلمه “نبتلیه” مشتق از کلمه “ابتلاء” به معنای نقل چیزی از حالتی به حالتی دیگر و از مرحلهایی به مرحله دیگر میباشد . مانند فرآیندهای طبیعی تحولات پدیدهها که دائماً در حال تغییر میباشند. ابتلاءانسان یعنی از مراحل متفاوت نطفه و سپس علقه و مضغه و خلق میکند و پس از کسب شناخت وارد مراحل بعدی میشود.
در اینجا ابتلای انسان به معنای آزمایش و امتحان نیست بلکه تغییرات مرحله به مرحله است اگر ابتلای انسان به معنای آزمایش باشد با “فا” تفریع” فجعلناه سمیعا بصیراً ” سازگار نبود زیرا سمیع و بصیر شدن انسان نمیتواند متفرع بر امتحان انسان باشد.
واژه “فجعلناه سمعیا و بصیرا ”
براساس کسب شناخت بود که انسان قدرت انتخاب را با اراده بدست آورد و فرآیند شوندگی دائماً او را سمیع و بصیر میکند.
واژههای “هدایت ، سبیل، شکرو کفر”
کلمه هدایت به معنای ارائه طریق برای رسیدن به هدف و سبیل به معنای مسیری است که در مرحله انسان رابه غایت مطلوب میرساند. شکر به معنای بکارگیری نعمتهای کسب شده به صورت سالم و در جایگاه خودش میباشد و اگر در مسیر مخالف آن و به ضرر یگانگی بکار رود کفر است. شکر و کفر در اختیار انسان است.
بنابراین انسان مراحل طبیعی- حیوانی را طی دورانی از زمان طی کرده است و تا اینجا قابل ذکر و تاریخی شدن نبوده است. پس از کسب شناخت و ورود به مرحله اجتماعی فرآیند شوندگی را با اختیار و اراده طی میکند. و به “لم یکن شیئاً مذکورا” پایان میدهد.
تا قبل از اینکه انسان “شیئاً مذکورا” شود مانند سایر پدیدههای طبیعی به صورت غریزی حرکت میکرده است ولی پس از کسب شناخت به تدریج آزاد شد و به عنوان سوژه شناسا و شناسنده در انسان شناسی مدرن مطرح شد.
پس به صورت خلاصه و محوری میتوان ویژگیهای انسان قرآنی را به شرح زیر مطرح کرد:
1- انسان در اثر شناخت که به صورت ارادی و اختیاری خلق انسان میشود و اساس انسان همین است و قبل از آن هیچ چیز نبوده است و این دریافت مرزبندی عمیقی با نظریه فلاسفه قدیم و فلاسفه اسلامی دارد.
2- خلقت انسان تدریچی، مرحلهای و فرآیندی و در مسیر شوندگی صورت میگیرد.
3- معیار انسانیت شناخت است که به صورت اکتسابی و در فرآیند عمل و رفتار حاصل میشود.
4- انسان شناخت لدنی ندارد.
5- انسان در بستر اجتماعی وزیست- محیط انسان میشود.
6- سوژه فاعل شناسا یا انسان به کمک اراده و دانش خالق گفتمان است و گفتمانهای خلق شده نیز خالق انسان میباشد. انسان تغییر میدهد و تغییر میپذیرد.
7- انسان اکتسابات و تجارب خود را از طریق خلق صداها، کلمات، جملات، نوشتارها و گفتمانها (قلم) به سایر انسانها و نسلها منتقل میکند (13).
8- انسان دائماً در فرآیند شوندگی به بازنگری و اصلاح بوسیله فرآیند “توبه، اوّاب، منیب و انابه” دست میزند و سامانه دانایی و پاکی خود را توسعه میدهد.
معاد
کسب شناخت انسان را به فکر فرو میبرد که به نتایج اعمال، اکتساب و آینده خود و دیگران بیندیشد و در پی نقش خود در شکلگیری آن باشد.
آیات بسیاری در قرآن در مورد معاد است اگر چه واژه معاد در قرآن نیامده ولی با مشتقات دیگری مانند توعدون و غیره آمده است که بیشتر در رابطه با نگاه به اکتسابات آینده و جهت گیری آن است.
در این راستا به روشهای مختلف به تبیین فلسفی و تشریح معاد دست زده است و آنرا در قالبها، واژهها تمثیلها و داستانها شبیهسازی کرده است که متناسب شرایط فرهنگی و فکری دوران خود است.
ولی آنچه قابل توجه است قرآن معاد را نتیجه شوندگی طبیعی و اجتماعی در همین جهان و منشاء پایه آنرا عمل انسان میداند (14).
در رابطه با قیامت قبلاً بحث شده است (15).
وحی
آیات 23 تا 31 سوره انسان به وحی میپردازد که پس از طرح اساس و مبانی شناخت انسان طرح وحی مهم به نظر میرسد. در سوره شوری نیز بحث وحی طرح شده در حالیکه اسم سوره شوری است. لذا درک رابطه انسان، شوری و وحی مهم است و انسان نمیتواند جدا از وحی باشد.
از آیات انتهایی اشاره به نزول تدریجی طی سی سال بر پیامبر دارد (16) یعنی دریافت،رشد شخصیت پیامبر و قرآن طی 23 سال شکل گرفته است و حاکی از زمینی شدن وحی و شکلگیری آن براساس روند شکلگیری شخصیت پیامبر و جامعه میباشد. لذا قرآن بهصورت مجموعهای از عوامل شکل گرفته و به صورت دستآوردی خواندنی (قرآن) در آمده است و پس از خاتمیت در قالب خود اجتماعی پویائی خواندنی خود را حفظ و تداوم خواهد بخشید.
آیه بعد (17) که با “فاء” تفریع آمده است پیامد آیه قبلی است که نتیجه تدریجی بودن نزول قرآن است و پیامبر دریافت کنند.
باید متناسب شرایط با صبر حرکت نماید. جهت اجرای پیام باید صبور بود و لذا پیامبر نیاز به پاکسازی دائمی دارد (18) و باید دائماً خود را در مسیر پرورش دهد. اگر انسانها نیز خود را با تلاش و پاکسازی در این مسیر قرار دارد متصل خواهند شد و گرنه به دنیای زودگذر وصل خواهند شد و نقش پیام تو تذکر است ولی چون وصل به انسان و حرکت براساس شناخت است آنها باید با اراده اختیار راه خود را انتخاب کنند. در مورد وحی و شناخت آن قبلاً بحث شده است (19)
پاورقی و منابع:
1- سایت ملی – مذهبی، قسمت اندیشه، حسن پویا
2- سوره حدید آیه 25
3- سایت ملی – مذهبی، قسمت اندیشه، حسنپویا
4- سایت ملی- مذهبی، قسمت اندیشه، برداشتی از سوره شوری، حسن پویا
5- سورههای انفطار آیه 5، آل عمران 30، نباء 40
6- سایت ملی– مذهبی، قسمت اندیشه، برداشتی از شوری، حسن پویا مراجعه شود.
7- سوره انسان آیه 1. در برداشت واژه ها و معنای آیات ازاکثر کتب لعت و تفسیر های مختلف استفاده شده است.
8- برای مثال آیات 38-30 سوره بقره، 45 نور، 11 اعراف، سوره طه آیه 121-116، سوره سجده آیات 9-7
9- سوره آل عمران آیه 59، آیه 78 سوره نحل
10- ای برادر تو همین اندیشه ای، مابقی استخوانی ریشهایی – مولوی
11- سوره نحل آیه 78
12- به سایت ملی – مذهبی، قسمت اندیشه، برداشتی از سوره شوری، حسن پویا مراجعه شود.
13- سوره علق آیات 1 تا 5، سوره الرحمن آیات 4-2 سوره قلم آیه 1
14- سوره انفطار آیه 25 سوره نازعات آیه 35، سوره عنکبوت آیه 64، سوره انبیاء آیه 45
15- سایت ملی –مذهبی، قسمت اندیشه، سوره های قبلی، حسن پویا شود.
16- سوره انسان آیه 23
17- سوره انسان آیه 24
18- سوره انسان آیه 25
19- به سایت ملی – مذهبی، سوره شوری، قسمت اندیشه، حسن پویا مراجعه شود.