آقای خاتمی از خطر برآمدن براندازان می گوید. به نظام هشدار می دهد که اگر اصلاح طلبی نباشد براندازی در صفحه اول می آید. این نظر چقدر درست است. به این معنی که آیا در حال حاضر براندازی مسئله می شود یا تعلیق؟ به نظر می رسد تعلیق محتمل تر است اما چرا چنین است.
از شرایط جهانی منطقه ای شروع می کنیم.
در سال 1376 در دلبری دموکراسی بودیم. مشروعیت نظام ها مهم بود بعد از 22 سال امروز مشروعیت رای مردمی نظام در جهان و حتی منطقه زیاد تعیین کننده نیست. در سال 76 لیبرال دموکراسی چپ را شکست داده بود، امروز لیبرال دموکراسی تحت فشار راست قرار دارد. مدام هم راست تر می زند.در منطقه هم وضع جنگی و امنیتی مهم شده است. در سال 1376 هنوز امریکا به عراق و افغانستان حمله نکرده بود منطقه ناامنی این چنینی نداشت.
امروز اروپا به دلیل تاکتیکی، نظام فعلی ایران را شرط امنیت متزلزل منطقه می داند و بدیلی هم برای آن ندارد، پس با امریکا همراه نیست. روسیه هم اجازه نمی دهد که با دخالت خارجی حکومت ایران سرنگون شود.
در داخل هم اصلاح طلبان در پشت حکومت به معنی اصولگرایان افتاده اند. با خروج ترامپ از برجام روحانی دستش بالا رفته است .
روحانی که به دنبال تعامل با جهان بود امروز نگاهش به راهبرد سپاه در منطقه است و سیاست انها را توجیه می کند تازه سرزنش هم می شود.
دولت روحانی فشل است اما اصلاح طلبان در دولت روحانی منافع دارند، پست و مقام دارند اما نه در درجه بالا. اما اصلاح طلبان نمی توانند خود را از دولت روحانی جدا کنند. عملکرد دولت روحانی به پای کسانی نوشته می شود که حامی آن بوده اند.
در ایران در انتخابات مجلس، همیشه تا 45 درصد مشارکت به دلایل گوناگون است. در شهر های بزرگ، مشارکت کمتر بوده است. زمانی این مشارکت برای حکومت مشکل زا می شود که به 65 یا 70 درصد برسد.
خوب با توجه به شرایط حاضر اگر نظام احساس کند که به مشارکت بالا نیاز ندارد چرا باید افردی را تائید صلاحیت کند که تن امثال جنتی را بلرزاند؟
اگر افرادی مانند فراکسیون امید هم تائید صلاحیت شوند چه خاصیتی برای جامعه دارند؟
ممکن است خاتمی بگوید که مردم ناراضی شلوغ می کنند و کشور ناامن می شود باید گفت که اجماعی که بتواند میلیون ها نفر را به خیابان بیاورد چقدر ممکن است؟
اما چرا که میلیون ها نفر باید به خیابان بیایند تا حکومت را عقب زد یا تغییر اصولی در رفتار به وجود آورد لازم است؟
حکومت ایران دارای پایگاه حامیان مشخصی از مردم است که اقلیت جامعه هستند. اما متشکل و هم دارای زور و پول هستند. این حامیان می توانند در هنگام رای دادن زیاد هم بشوند اما حامیان مزبور کم نمی شوند. ایشان در بسیج و برخی از نهاد سازمان داده شده اند. میدان عمل سرکوب، فارغ از تعقیب نهاد های قضائی را دارند.اماده برخورد با معترضین مردمی هستند. برای عقب زدن این افراد باید میلیون ها نفر را به خیابان اورد اما چرا الان نمی شود میلیون ها نفر را به خیابان اورد؟
مردم ایران اقشار متنوعی با منافع متفاوت شده اند که برخلاف گذشته امکان ایجاد مرجعیت یکدست برای آنان ساده نیست.
اقشار شهری میانه و متوسط شهری و حتی روستائی که پایگاه رای اصلاح طلبان هستند و فضای مجازی را هم در اختیار دارند هم یک خواسته ندارند بلکه میزان مخالفت انان با حکومت متفاوت است. مشکلات اقتصادی برخی از این اقشار را منفعل کرده اگر چه معترض هستند. از طرفی میزان نوع مقاومت این اقشار در برابر حکومت از رای به مخالف دادن یا انفعال و هم گاه مخالفت محدود مدنی متغیر است. اعتراضات مدنی در ایران انجام می شود اما پراکنده است و توان انسجام و به هم آمدن را ندارند.
از طرفی عامه مردم به امکان اعتراض بزرگ امید ندارند چرا که رهبری منسجم و هم امید به اثرگذاری اعتراض را متصور نمی بینند. مجموعه این عامل باعث می شود که خطر براندازی در کوتاه مدت منتفی شود حالت انفعال عام با اعتراضات پراکنده اما قابل مهار بیشتر خود را نشان دهد.
اما مسئله این است که جامعه در مسیر کند خود دستاوردهایی بدست اورده است که به دلیل شرایط بد اقتصادی و فشل بودن اصلاح طلبان به نظر نمی اید اما مهم هستند. این دستاوردها را می توان مدنی شدن کم شتاب جامعه دانست که هر حکومت را به عقب نشینی در اینده وا می دارد اما این دستاورد ها می توانند نابود شود، این نابودی هم زمانی رخ می دهد که نظام دست به سرکوب مرگبار بزند یا با جنگ روبرو شود پتاسیل جامعه مدنی را به صفر تبدیل کند. نگارنده در سال 1360 نابودی پتاسیل سیاسی جامعه را با شروع مبارزه مسلحانه مجاهدین با حکومت و سرکوب خونین این مبارزه دیده است.
با این وضع چه می توان کرد.نظام فساد ساختاری نهادینه دارد پول نفت دارد و هم توان سرکوب ، اما جامعه در این شرایط سخت چه دارد را در قسمت بعد ادامه می دهیم