به روایت قران کریم، حضرت ابراهیم در مواجهه با صنمپرستان میگوید که: “شما دروغ خلق میکنید” (و تخلُقونَ اِفکاً)؛ و این تا حدّی غیرمتعارف است زیرا دروغ یعنی”امر غیرواقعی”، پس چگونه میتوان چیزی را که غیرواقعی است، خلق کرد. همچنین وقتی قرآن به بتهای معبودِ یک قوم اشاره میکند، بدین معناست که صنمپرستی خود گونهای دین بوده و ابراهیم با چنین دینی مبارزه کردهاست. بدین اعتبار میتوان گفت که ظهور وی به مثابه نخستین تلاشها برای نقد دین مستقر بودهاست و میدانیم که به همین دلیل درگیر چه مخاطرات هولناکی شد. این مخاطرات تنها بدان علّت نبود که آن دینی که دروغ خلق میکرد و ابراهیم به مخالفت با آن برخاسته بود، با نظم سیاسی و پیشواسالاریِ نمرودی آمیختگی داشت بلکه به شکلی وسیعتر، در میان تودهی مردم نیز از پایگاهی وسیع برخوردار بود. این است که تصمیم بر قتل و شکنجهی ابراهیم بیش از هر چیز خواسته و پاسخ همان مردمی بود که ابراهیم برای رهایی آنها میکوشید: “فما کان جوابّ قومِهِ الّا اَن قالوااقتُلوا اَو حَرِّقوهُ” (آن گروه مردم جوابی جز این ندادند که او را بکشید و در آتش بسوزانید؛ عنکبوت،۲۴).
به زبان امروزی خَلقِ دروغ یعنی همان “آگاهی کاذب” که به اَشکال مختلف در هر دورهای بهگونهای جنبه عمومی پیدا میکند و امروزینترین شکل بازتولیدِ ایدئولوژی و آگاهیِ کاذب را “صنعت فرهنگ” نام نهادهاند که با تسرّی یافتن آن در حوزه ادیان برخی اصطلاح “صنعت دین” را نیز بهکار گرفتهاند. به روایت قرآن، ابراهیم در مقابلِ این صنعت دین یا همان دین مستقرّی که بازتولید دروغ میکرد و در مصاف با جمعیت خشمگینی که قصد مجازات او را به دلیل ایستادگیاش در برابر عرف دیرین و ارتجاع داشت، گفت: “آیا آنچه را بندگی میکنید که به دست خود خلق کردهاید و تراشیدهاید؟” (قالَ اَتَعبدونَ ماتنحِتونَ؛صافات،۹۵). درواقع ابراهیم به ما میگوید که چگونه انسان به بردگیِ آنچه خود خلق کردهاست، تن میدهد و این محدود به هیچ زمان خاصی نیست. قرآن از زبان ابراهیم یاداور میشود که چگونه حتّی این دینِ مولّد دروغ و در متن یک مناسبات ارتجاعی، متضمّن وحدت و مودّت و برخوردار از کارکردهای انسجامبخش و مرسومِ ادیان است (وقالَ انّمااتَّخَذتُم مِن دونِالله اَوثاناً مّوَدَّتَ بَینَکُم فیالحیاتِالدّنیا؛ عنکبوت،۲۵).
ماجرای ابراهیم و مصافش با ارتجاع و دینی که با نظم سیاسی درآمیختهاست و از پشتیبانی تودهوار برخوردار است و دروغ بازتولید میکند، در این مرحله به پایان میرسد و او ناگزیر مبادرت به هجرت میکند (انّی مهاجرًُ الی ربّی؛عنکبوت،۶ // انّی ذاهبًُ الی ربی سیهدین؛۹۹،صافّات). هجرت ابراهیم، منفعلانه نیست و در جایی دیگر باید توضیح داد که به روایت قرآن، او چگونه مسیر رهاییبخشی و ضد عبودیت و بردگیِ خویش را تبدیل به تاسیس فکری و عملیِ مشخّص و قابل استمرار میکند و روح بالندهی آن گسترده میشود و به حیات خود فراتر از زمانهاش ادامه میدهد.
آنچه گفته شد اما مدخلی بر گونهای قرآنپژوهی نبود و یادآوری ماجرای ابراهیم نبی نیز صرفاً به انگیزهی اشارهای نمونهوار به یک شیوهی پژوهش در قرآن صورت نگرفت بلکه این مقدمه بالنسبه طولانی با اشاره به آیات قرآن، تنها برای تبیینی مختصر از یک سنّت فکری و سیاسیِ معاصر بود که بخشی از برجستهترین نمایندگان آن در ایران خانواده سحابیها، یدالله، عزّتالله و هاله سحابی هستند. سحابیها مسیر زندگی استبدادستیز خود را بر مدار تفسیر ویژهای از قرآن بنا نهادند که عمدتاً وام گرفته از بازرگان و طالقانی بود. این شیوهی تفسیری، قرآن را در جایگاهی قرار میدهد که عناصر ضداستبدادی- ضداستثماری و در کل ضد عبودیت و بردگی و استیلا در آن برجسته میشود و مخاطب را به ضرورت اجتنابناپذیر مواجههی فعّال با هستی برمیانگیزد. این کنش، حتّی امری فراتر از یک مسئولیت اخلاقی و بلکه گونهای مشارکت در خلقِ هستیِ خود و دیگران است. در این میان عزتالله سحابی در مقام حلقهی واسط میان دو نسلِ قبل و بعد از خود قرار داشت. وی این جایگاه را به دلیل حسب و نسب به دست نیاورده بود. دهههای متوالی مجاهدت فروتنانه و زندانهای یکی پس از دیگری، او را در مقام موحّدی نستوه و خستگیناپذیر قرار داد که سنّت ابراهیمی صراحت و شجاعت و میل به تاسیس و بنیانگذاری، تا آخرین دمِ حیات با او بود. به اهتمامِ او و همنسلانِ سختکوش وی بود که این شیوهی دینشناسانه و قرآنی، از محدوده یک گرایشِ فرهنگی و روشنفکری صرف، فراتر رفت و وسعتی چشمگیر یافت و به همین نسبت، بیش از نیم قرن است که از هر دو سویِ ارتجاع مذهبی و سیاسی مورد تهاجم قرار میگیرد و با وجود این همه، اکنون به بنیان بزرگی از اندیشه و عمل، و جهاد و شهادت مبدّل شدهاست.
هاله سحابی نیز قران پژوهی تیزبین بود و مصداقی از همان آیهی”اِنّی ذاهبًُ الی ربی سیهدین”. رونده به سوی خداوند، فارغ از هر بیم و هراسی.
او در این مقام زندگی کرد و در همین مقام به شهادت رسید. این همان چهره کریه شرکِ تجاوزگر بود که تاب روح توحیدی و پاک و رهایِ هاله را نداشت و جسم وی را از این روح تهی گرداند.
جهان سحابیها مصافی درازدامن بود که شریعتی آن را با عنوان مذهب علیه مذهب صورتبندی کرد. مذهب ابراهیمی و ضدِ عبودیت بردهوار در تقابل با مذهب بتوارهای که اجسادِ متحرّک و تراشیده شده به دست خویش را در جایگاه خداوند قرار میدهد و چنان بدان رنگ تقدّس میبخشد که فراموش میکند که این بتهای سنگیِ بیروح را خود از کنج زاویهها بیرون کشیده و به صورتی باژگونه و دگرگون خلق کردهاست. این بخشی عمده از منازعهی بزرگ تاریخ ایران است که سحابیها در ثقل آن قرار داشتند و از تودهوار بودن هجومِ همهجانبهی دروغی که با نام ایمان بسیج میکرد نهراسیدند.