اسلامگرایی تسلیم مدرنیته شده است؟

نویسنده این مقاله سمير ادواعراب است که توسط آقای علی سرداری به فارسی ترجمه شده است:

این مقاله روی دو موضوع متمرکز شده است: مدرنیته و نقد اسلام گرایی. نویسنده در این دو زمینه نظرویژه ای از خودش ارایه می دهد. اینجانب نسبت به موضوع نخست نظر ویژه ای ندارم ولی دومی یعنی نقد نگاه اسلامگرایی و نسبتش با مدرنیته برای من مهم است، به همین جهت این مقاله را ترجمه کردم. مدتی است در پی این نوع مطالب هستم که دید اسلامگراها را در مورد مدرنیته ونگرش آنها را بدانم.

متن ترجمه:
فریب تاریخ .. به این علتها، جنبش های اسلامی موفق به هضم مدرنیته نشده اند.
من به سختی می توانم بگویم مفهوم “مدرنیته” هرگز محبوب و مورد پسند قرار نگرفته ، به همین خاطر در اطراف آن بررسیهای متضادی صورت گرفته واین رویکرد برای عده ای این گونه جا افتاده که یک گرایش بر این باور است باید با گذشته قطع رابطه کرد و تنها باید بر مدرنیته تاکید کرد، در مقابل عده ای دیگری برحمایت از اصالت گذشته باور دارند و نسبت به ناقدان سنت (حافظه تاریخی ) زاویه دید دارند. به همین خاطر این اختلافات ادامه یافته تا جایی که برای تعیین اهمیت آن دست به کار شدند وهر نگاهی نکته نظرات خویش را ارایه داده است اما همه مورخان بر خلاف آنها معتقدند که مدرنیته واقعیت تاریخی است که در نکات زیر خلاصه می شود:

انقلاب اقتصادی: (توسعه سیستم سرمایه داری و سقوط فئودالیسم)
احیای میراث باستانی در فلسفه و قانون: (لیبرالیسم)

انقلاب علمی بر اساس مشاهدات و تجربیات: (کنترل و زیر پا گذاشتن طبیعت)

انقلاب دینی در رویا رویی با کلیسا و انحصارتفسیر متن مقدس آن: (اصلاحات دینی)

انقلاب فکری بر اساس عقل (عقلانیت)

انقلاب سیاسی علیه فئودالیسم و کلیسا: (ظهور دولت مدرن)

بنا بر این، اختلافی که ما در بالا به آن اشاره کردیم منظوراتفاقاتی نیست که حول وحوش تاریخ مدرنیته پیش آمده باشد بلکه اولویتهای آن است که تعیین کننده هستند.
یعنی جدایی بین اصل وفرع ، علت و نتیجه، مقدم وموخر که باید درمورد مدرنیته درنظر گرفته شوند. از این رو، توسعه و مفهوم مدرنیته مرحله به مرحله شکل گرفت که حول مفاهیم زیر متمرکز هستند:
قدرت فرد، آزادی او، عقل او، مدیریت امورش و تسلطش بر طبیعت.
همین طور اجزای مفهوم “مدرنیته” در این چهار چوب مشخص شده:(1)
فردگرایی، عقلانیت، آزادی خواهی، دموکراسی خواهی، سکولاریسم / علمی ،
جنبش اسلامی گمان می کرد که کاملا قادر ، توانمند ،آگاه و با اراده آزاد وبا اختیارتام می تواند به انتخاب آنچه که متناسب با مرجعیت(سنت) خویش می باشد دست بزند، در همین راستا ازدست آورد های تکنولوژی و مدرنیته برخوردار گردد، در ضمن موضوعهایی که به فلسفه ی مدرنیته مربوط می گردد را نه پذیرفت و نه دست رد به آن زد.
در همین جا ما کمی تامل می کنیم بدون اینکه وارد جزئیات توسعه تاریخی مدرنیته شویم. در ضمن بحث را با پرسش از نظریه ای آغاز می کنیم که در میانه دو گروه سابق (حامیان مدرنیته ومخالفانش) قرار دارد. از جانب دیگر ما نظریه سوم رامورد کنکاش قرار می دهیم که در آن به عنوان سازش بین دو گرایش موجود مطرح است. این نظریه شعار اصالت و مدرنیته را با هم مطرح می کند؛ وهر گونه سازشی را با اصل قرار دادن میراث، چه از نظر روشی و محتوا ی آن درالویت می داند. از جانب دیگر نگاه این جریان به مدرنیته در حد تکنولوژی وشکلی می باشد. این نظریه را جنبش اسلامی ارایه داده تا از تنگنای نظری که گرفتار آن است خارج گردد. این سمت گیری ویژه پس از آن صورت گرفت که جنبش اسلامی وارد عمل سیاسی واقدام به بررسی های نظری کرد، نتیجه آن منجر به نظریه تلفیقی ( اسلامی سازی مدرنیته) شد..
پس ازگذشت یک دوره زمانی، جنبش اسلامی متقاعد شد تا تناقض بین دولت مدنی و اسلام را بپذیرد ( حاکمیت در نگاه سید قطب) ، دموکراسی (اراده مردم) با شورا (حاکمیت) وقانون (قانون گذاری) همراه با شریعت (احکام الهی).. ( اراده خدا)
نتيجه اين مراجعات به جنبش اسلامی، به اینجا منجر شد که مدرنيته مکانیزمهای خود را از طريق نهادهایی مانند شوراهای شهرداری، پارلمان ، جامعه مدنی و غيره اخذ می کند.
ولی این نوع برخورد با دموکراسی، به این معنا نیست که جنبش اسلامی موفق به هضم تمام عناصر مدرنیته شده است ،با یاد آوری این نکته که جنبش اسلامی در گذشته گمان می کرد که به طور کامل وبا آگاهی قادراست با اراده و آزادی آنچه را که با مرجع ( سنتی ) دستاوردهای تکنولوژی مدرنیته مطابقت دارد انتخاب کند و آنچه که از فلسفه مدرنیته را با خود حمل می کند نادیده انگارد. پس بنابراین دموکراسی به عنوان مکانیسم وشیوه برای پیشبرد پروژه سیاسی حکومت پذیرفته میشود. از جانب دیگرسکولاریسم به طور کلی با مرجعیت اسلامی که (جهان شمول) است مخالفت میکند. مرجعیت دینی همچنین فردگرائی را نفی می کند چون با ارزشهای دینی مانند (العفة، الاحسان…) ناسازگار است .به همین جهت جنبش اسلامی سعی بر فریب کاری و تظاهر به سر پیچی از فلسفه مدرنیته گذاشت.این جریان پس از تجربه طولانی نزدیک به 20 سال در عمل سیاسی (چه درحالت اپوزیسیون ویا در حاکمیت )این شیوه را در پیش گرفت. آیا این نظریه جنبش اسلامی در مقابله با چالش های واقعیت عینی و الزامات آن قرار گرفته است؟
در صورتی که مدرنیته کلیتی است تجزیه نا پذیر ، وحتا در میان اجزای آن نمی توان به انتخاب دست زد واز سوی دیگر نمی توان آنچه را که به نظر ما بر خلاف مرجع تمدنی ماست کنارگذاشت. باید توجه داشت که مدرنیته از منظر عینی به طور کامل خودش را تحمیل می کند.
برای پاسخ به این پرسش، چه بسا ما نیاز داریم در مواضع اخیر رهبران جنبش اسلامی تامل نماییم (عدالت و توسعه در مراکش و جنبش النهضه تونس)، به ویژه پس ازانتقا ل آنها ازحوزه اپوزیسیون که ماهیت گفتمان ایدیولوژیک داشت به گفتمان واقع گرایی و عملگرایی لذا عینیت و واقع گرایی خودش را به گفتما ن و عمل به طور کامل تحمیل می کند.
خلاصه مدرنیته با این دومورد عینی وواقعی هیچ اختلافی ندارد بلکه در این میان دیدگاههای اسلامگرایان است که در این راستا شروع به انعطاف پذیری قابل توجه ای نسبت به موضوعهایی کرده که در گذشته آنها جز ثابتها وقطعیات به حساب می آمدند (حجاب، لباس، اعتراف به حرمت زندگی خصوصی وقداست آن)
پس اهمیت این تحول در کجا قرار می گیرد؟
نخست، دایره گسترده ای مراجعات به جنبش اسلامی با جهت گیری پرسشگرایانه ، نشان می دهد که نظریه جنبش اسلامی که تحت فشار واقعیت سیاسی قرار گرفته چیزی جزدر تگنای نظری قرار گرفتن آن نمی باشد، زیرا این بررسی های جدید نشان می دهد که گفتمان آن به آرامی و ناخودآگاه جا را برای سکولاریسم باز می کند. البته جریان جنبش اسلامی این روند را باور ندارد، به این ترتیب، جنبش در اسلامی کردن ارزشها وعناصر مدرنیته شکست خورد..
دوم، این تحول نشان می دهد که مدرنیته تقسیم شدنی نیست، از سوی دیگر انتخاب بین اجزای آن و یا تمایزقائل شدن میان آنها نیزپذیرفتنی نمی باشد لذا نادیده انگاشتن آن چیزی که به نظر ما بر خلاف مرجع تمدنی ما است مورد قبول نمی باشد.
پس مدرنیته چه به صورت آگاهانه یا ناخودآگاهانه خود را بر ما تحمیل می کند، ما باید آن را بگیریم و جذبش نماییم. بنابراین، نظریه ای که بر اساس منطق اراده ،آگاهی در انتخاب بعضی ازاجزاء مدرنیته بنا شده است نشانه شکست آن جریان را هویدا می کند. مدرنیته در اندیشه جنبش اسلامی به طور مخفیانه وبدون آگاهی و اراده آن نفوذ كرده، چرا که مدرنیته واقعیت عینی و تاریخی است به همین جهت خود را بر آن جنبش تحمیل می نماید. در این مورد مسئله دیگر، مسئله هدفها وارزش ها نیست، بلکه این ادعا افسانه ای بیش نیست ازهمه مهمتر دروغ محض است.
در ضمن همه ما خواهان رفاه، امنیت و فرهنگ هستیم. همه می خواهند از چیزهای خوب لذت ببرند، در غیر این صورت چرا دست به اعتراض می زنند وتظاهرات راه می اندازند واقدام به دست کشیدن از کار می کنند (2). موج اعتراضا ت ودر گیر شدن با مدرنیته ماجراجويي خطرناکی خواهد بود. از جانب دیگر درادامه این وضعیت چه باقی خواهد ماند؟
در غواصی در هنگامی که موج از سرما عبور می کند چیزی جز کف باقی نخواهد ماند ولی هنگامی که ما ازتمام توانی که بر خورداریم با آن همراه شویم نجات خواهیم یافت .
منابع:
(1)،(2)عبد الله العروي، عوائق التحديث، مقالة منشورة في مجلة فكر وابداع (جريدة الاتحاد الاشتراكي).
(3) عبد الله العروي، مفهوم الحرية، المركز الثقافي العربي، بيروت- الطبعة الرابعة، 2008، ص.
منبع الجزیره 2019 . 4.

مطالب مرتبط

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

ایرج سبحانی، استاد علوم پزشکی دانشگاه کرتی پاریس، فرانسه


در سال‌های اخیر، نظم بین‌الملل که روزگاری بر پایه احترام به قواعد و گونه‌ای اخلاق جمعی بنا شده بود، با بحران بی‌سابقه‌ای مواجه شده است. نه تنها ارزش‌های مشترک مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون تضعیف شده، بلکه نهادهای جهانی که وظیفه‌ی پاسداری از این ارزش‌ها را داشتند، به شدت مورد بی‌اعتمادی و تردید قرار گرفته‌اند.

مطالب پربازدید

مقاله