در شعر معروف حافظ دربارهی نوروز و بهار، در همان بیت اول، آنجا که به نسیمِ بادِ نوروزی اشاره میکند، میگوید که با مدد جستن از این باد “چراغ دل برافروخته” میشود. شعر زبان رمزآمیز است و ما نمیتوانیم معنای قاطع و نهایی از آن مراد کنیم اما میتوانیم امید داشته باشیم به تاویلی در خورِ حال و زمانه خویش دست یابیم. به ظاهر مدد جستن از باد و نسیم بهاری فینفسه و بویژه در روزگار سخت، چندان مفهوم نیست و بلاموضوع هم به نظر میرسد چه رسد به اینکه به کار دلافروزی و روشنبینی نیز بیاید. اما شاعر بزرگِ دوران ما احمد شاملو نیز نسبت به این مضمون توجه داشت و در یکی از معروفترین اشعار خود چنین سرودهاست:
وقتی که بیامید و پریشان
گفتی:
«ــ مُردهست باد!
بر تیزههای کوه
با پیکرِ کشیدهبهخونش
افسرده است باد!» ــ
آنان که سهمِ هواشان را
با دوستاقبان معاوضه کردند
در دخمههای تسمه و زرداب،
گفتند در جواب تو، با کبرِ دردِشان:
«ــ زنده است باد!
تازَنده است باد!
توفانِ آخرین را
در کارگاهِ فکرتِ رعدْاندیش
ترسیم میکند،
کبرِ کثیفِ کوهِ غلط را
بر خاک افکنیدن
تعلیم میکند.»
(آنان
ایمانِشان
ملاطی
از خون و پارهسنگ و عقاب است.)
گفتند:
«ــ باد زندهست،
بیدارِ کارِ خویش
هشیارِ کارِ خویش!»
معلوم است که هر دو شاعرِ بزرگ ما معنایی دگرگونه از مفهوم “باد” میفهمیدند که به هر حال و با هر تاویلی، سمت و سوی تحول و دگرگونی از آن استنباط میشود و در این میان حافظ، لابد که میان وزش نسیم و باد با چرخش فعّال و همه جانبه حیات نسبت روشنی میدید که میگفت: “سخن در پرده میگویم، چو گل از غنچه بیرون آی”. هر چند از شباهت پرده و لایهلایه و پردهپرده بودن غنچه و تحول آن به گل، سِر نگهداری و مخفیکاری به سبک گروههای سیاسیِ معاصر و آشکارگی آنها را در نقطه و مرز نهایی و فیصلهبخش معنا نمیکنیم، اما بسادگی هم از این پرسش که چرا توصیهاش به تحول و شکفتگی را در پرده و با رمز و اشاره میگوید نمیگذریم بخصوص که بلافاصله در بیت بعد تجاهل عارف میکند و میگوید: “ندانم نوحه قُمری به طرف جویباران چیست مگر او نیز همچون من غمیدارد شبانروزی”؛ و حتماً که این نوحهسرایی و اندوهِ شبانهروزی، دردی عمیق را نمایندگی میکند و هیچ هم بعید نیست که شاملو این درد را همان” کبرِ کثیفِ کوهِ غلط” معنا کردهباشد.
به هرصورت غرض، تدقیق و معنایابیِ سخن شاعران بزرگ ایران نیست. اینها همه اشاراتی بود به این که ایستادن در آستان بهار و آستین گشادن در نسیمِ بادِ نوروزی، در تاریخ ما چهرهای دو سویه دارد. از یکسو به ضرورت شادیهای نجیب و دامن از غبار غم افشاندن و امید به زندگی رو نشان میدهد و از سوی دیگر وجود روزگار غمبار و اندوهزده را انکار نمیکند. این است که باد، در آغاز بهار، تنها یک بشارت دهنده یا یک پیام امیدِ صرف نیست؛ نیروی حیاتبخش تحول و دگرگونی و زیر و زبَر کنندگی هستی است که باید به دستان ما برانگیخته و فعّال شود. حافظ در “جبین” این نیروی بزرگ و سترگ، چشماندازِ “فتح و فیروزیِ صبحخیزان” را میدید و شاملو با درک همین چشمانداز بود که گفت، صبحخیزان با وجود “کبر دردشان”، همچنان ایمان دارند که “زنده است باد! تازَنده است باد!”؛ “بیدار کار خویش، هشیار کار خویش”.
منبع: ایران فردا
@iranfardamag