هدی صابر اگر بود شصت ساله بود. احتمالا با شور خاصش سازمان مردم نهادش را در سیستان و بلوچستان مدیریت میکرد و از کارآفرینی برای مردم فراموش شده آن دیار لذت میبرد.
اگر بود به خوزستان و لرستان سفر میکرد تا کلاسهای درسش را بدون امکانات حکومتی برگزار کند. حسینیه ارشاد یا جای دیگر “باب بگشا” و “تاریخ معاصرش” را برگزار میکرد و نهادسازان را برای روایت تجربه شان در مبارزه با فقر و اعتیاد به جمع شاگردانش میبرد. در خیابانهای جنوب تهران با کارتن خوابها مینشست و گفتگو می کرد . به خانواده زندانیان سیاسی بدون توجه به گرایش سیاسیشان سر میزد تا اندکی از غم دوریشان بکاهد، در مورد سازمان های مردم نهاد چه در قالب سنتی و چه مدرنش پژوهش می کرد، با استواری خاصش علیه فساد و غارت منابع ملی هشدار می داد و اعتراض میکرد،نسبت به وابستگی به قدرت خارجی و حفظ استقلال در مقام نیروی ملی تلنگر می زد، ” وطن مصدق سحابی” اش را می کاوید و در اوج ناامیدی و در جمع ناامیدان با کنش و منشش، امید می داد.
اگر بود بن بست معنایش را از دست میداد چرا که برای چریک مدنی هر نقطه از ایران و هر مساله از مردم محل تلاش و عرق ریختن است. به قول خودش پاشنه ورکشیده بود،آماده کمک به پایینی ها، به نادیده شدگان به تحقیر شدگان ، …
اگر بود به روشنی فردای ایران اعتقاد داشت، اگر بود حال همه ما بهتر بود….