امروز سالروز تسخیر سفارت آمریکاست. اقدامی به غایت نابخردانه که هزینه های سنگینی بر کشور تحمیل کرد. این تسخیر میخی بود بر تابوت میانه روی در انقلابی پر از خشم و هیاهو. می توانستیم بدون شعار” مرگ بر آمریکا” و تسخیر سفارت که حرکتی خلاف ضوابط بین الملل بود استقلال خود را حفظ کنیم و این همه هزینه سنگین بر کشور هم تحمیل نشود. دانشجویان ساده اندیش آنروز بازیچه کسانی بودند که برای حذف بازرگان و ملی ها از صحنه سیاست ایران نقشه می چیدند. تسخیر سفارت در واقع برنامه پیچیده برای تثبیت حاکمیت انحصاری روحانیون بر عرصه سیاست ایران بود. تسخیر کنندگان و عاملان پشت پرده این بحران را بیش از 400 روز طول دادند تا تمام امکانات آمریکا علیه ایران بسیج شود. چند دهه بعد که انتقادها از این اقدام نابخردانه در فضای رسانه ای ایران مطرح شد باز هم شاهد حمله و تسخیر سفارت های انگلیس و عربستان بودیم. هزینه تسخیر سفارت آمریکا به مراتب از این دو اقدام اخیر سنگینتر بود و هر دو اقدام محکوم و مغایر با منافع ملی اند.
تسخیر سفارت آمریکا هیچ توجیهی ندارد. نه می توان به بهانه دیدن شرایط زمان و مکانی توجیهش کرد و نه با ارایه استدلالهای عجیبی مانند ضرورت اجماع ملی و وحدت ملی در آنزمان. اگر تسخیر سفارت آمریکا انتقام از کودتای 28 مرداد و سقوط دولت مصدق بود چرا بسیاری از تسخیرکنندگان و البته عاملان اصلی پشت پرده، مصدق قربانی کودتا را تکفیر کردند و حتی اجازه نامگذاری یک خیابان را به او ندادند؟ مگر از بازرگان، مصدقی تر هم بود ؛کسی که از نهضت ملی شدن صنعت نفت دوشادوش رهبر نهضت تلاش کرده بود. انتقام از کودتای 28 مرداد بهانه است. چرا که مصدق نه شعار مرگ بر انگلیس داد و نه منافع ملی را قربانی خصومت با انگلیس کرد مصدق از حقوق ملی ایرانی ها دفاع کرد؛ از شخصیت تحقیر شده ایرانی در برابر زورگویی قدرتهای خارجی اعاده حیثیت کرد اما تسخیر سفارت بیشتر از هر چیز مصرف داخلی داشت. تسخیر کنندگان سفارت می گویند این اقدام به وحدت و اجماع ملی منجر شد. تاسف اور است که حذف ملیون، بازرگان و نهضت، گروههای بعضا روشنفکری مستقل از گرایشهای مختلف را به رسمیت بشناسیم و از وحدت ملی سخن بگوییم. این حرکت نه وحدت بود و نه اجماع ملی؛ استبداد اکثریت بر اقلیتی بود که به خاطر گستردگی شبکه روحانیت و برخورداری از حمایت توده ای نتوانست از حقوق خود در جامعه و قدرت برخودار شود در نتیجه حذف و منزوی شد.مگر می شود حذف و تحمیل سکوت قبرستانی در کشور را اجماع ملی نامید؟مگر حمایت اکثریت مردم از یک حرکت خلاف ضوابط بین الملل مشروعیت آور است؟ آیا مایه تاسف نیست که برخی از شخصیت های محترم اصلاح طلب از این اقدام حذفی به عنوان اجماع ملی یاد کنند؟
اگر انتظار دارید چند جوان بسیجی تحریک شده توسط عوامل موذی پشت پرده اقدام خود را نقد کنند، اشتباهتان را توجیه نکنید. نقد شجاعت می خواهد و به خصوص اقدامی در این گستره وسیع که تبعات منفی اش آشکار شده جای توجیه ندارد. به جای توجیه برای نسل جوان انقلابی متکی به رانت حکومت نفتی، معلمی کنید. بگویید اقدامتان اشتباه بود .هیجان زده شدیم. دید درستی به خاطر جوانی به سیاست نداشتیم. اشتباهاتمان را بعدها تصحیح کردیم. نگاهمان را با آزمون و خطا تغییر دادیم. بگذارید یاد بگیریم اقرار به اشتباه خطری متوجه کسی نمی کند. بگذارید جامعه در مسیر تصحیح خطا به جای توجیه خطا گام بردارد.