حضور در شکاف‌های خطرخیز

برای ما که در تهران زندگی می‌کنیم، ماجراهای کردستان در تلویزیون‌ها و صفحات مجازی و اینستاگرام می‌گذرد. این گناهی نابخشودنی است. دم از اصلاحات زدیم اما همیشه سرمان را بالا گرفتیم و با حکومت سخن گفتیم. نه با دیگر روشنفکران در سطح ملی سخن گفتیم نه با فرودستان و نه با در حاشیه ماندگان.
تا کنون با روشنفکران اصلاح طلب کرد سخن نگفته‌ایم، همان‌ها که تلاش می‌کنند در چارچوب نظم موجود سخنگوی مطالبات یک قوم محروم باشند. بیشتر تلاش کرده‌ایم با آنچه در آنجا می‌گذرد، روبرو نشویم. همه چیز را نادیده بگیریم و بگذریم. اگر پیشترها سخن گفته بودیم، یک میدان تفاهم سیاسی جریان داشت و می‌توانست ماجرا را از حد تماشای همه چیز در رسانه‌ها بیرون بیاورد. می‌توانستیم در هر شکاف اجتماعی و فرهنگی و قومی، میدانی از تفاهم و گفتگو بگشاییم.
ماجرا وقتی از پنجره تصویرهای رسانه‌ای شده دنبال می‌شود، گویی صرفاً با یک نمایش مواجهیم. این نمایش هم در رسانه‌های جمهوری اسلامی و هم در رسانه‌های مخالفین دو سکانس بیشتر ندارد. سکانس اول در رسانه‌های جمهوری اسلامی، حمله نیروهای مسلح کرد به مرزداران ایران، و ناامن کردن کردستان است و سکانس دوم، حمله قاطع و انتقامجویانه ایران است به مراکز حزب دمکرات و اعدام چند عضو زندانی کرد. اما سکانس اول در رسانه‌های مخالفین، اعدام اعضا زندانی کرد و موشک باران مراکز تجمع رهبران کرد است و سکانس دوم، اعتصاب گروه گسترده‌ای از مردم کردستان و مغازه‌های بسته آنها. در نمایش رسانه‌های ایرانی، مغازه‌های بسته غیر قابل توضیح‌اند و در روایت مخالفین، حملات مسلح به مرزها.
در هر دو روایت یک سکانس وجود ندارد. سکانسی که نشان دهد این اتفاقات متاسفانه در درون یک خانه روی می‌دهند. در حال حاضر در هر روایت داستانی، یک دشمن وجود دارد که تنها با زبان خشونت و مرگ می‌توان با آن سخن گفت. جنگ است اما نه جنگ میان برادران که اگر گوشت هم را می‌خورند، استخوان‌های یکدیگر را نمی‌شکنند. هر دو روایت گویی با یک دشمن به کلی خارجی مواجهند.
افسوس افسوس که یک عرصه عمومی و توام با گفتگو روشنفکران دو طرف تا کنون نساخته‌اند تا میانداری کند.
آنکه از انحصار ماجرا به همین دو روایت سود می‌برد، تجزیه طلبان‌اند. آنها که می‌خواهند نشان دهند پیمان عادلانه‌ای برای همزیستی میان مردم ایران و کردهای ایرانی نیست. اگر هم بود، دیگر نقض شده است. آنها که می‌خواهند نشان دهند زندگی مشترک در قلمرو ملی امکان پذیر نیست و آنچه هست، ناشی از تحمیل است و زور صرف. آنهایی از انحصار ماجرا به همین دو روایت سود می‌برند که خواهان گشوده شدن شکاف‌های خونین و مسدود شدن امکان‌های آشتی و همزیستی در فضای کشورند. کسانی در کمین نشسته‌اند تا در پرتو تفوق منطق خشونت، بذرهای خطرناک خود را بکارند.
هر کس که نمی‌خواهد ماجرا تنها در نمایش‌های کینه ورزانه و انتقامجویانه خلاصه شود، هر کس که باور دارد انحصار ماجرا به همین دو سنخ نمایش، جز انبار خطرناک کینه و بغض چیزی نیست، وظیفه دارد همه چیز را از صرف الگوهای نمایشی بیرون بیاورد، عرصه‌ای بگشاید که نه تصویر، بلکه زبان و تفاهم دائر مدار آن باشند.
نباید پروژه اصلاحات صرفاً به ماجرای انتخابات و شورای نگهبان و نظارت استصوابی خلاصه شود. روشنفکران باید در هر شکاف خطرخیز کشور حاضر باشند. میدانی از گفتگو بگشایند و به این ترتیب، از نزدیک شدن عرصه‌های تنازع به خون و خشونت ممانعت کنند. همه ما از معجزه زبان غفلت کرده‌ایم. زبان در هنگام گفتگو، می‌زاید، خلق می‌کند و فضای مشترک تولید می‌کند. آشتی ملی پروژه‌ای است که قبل از هر چیز باید در این پایین جستجو کنیم. باید دست کم در قلمرو روشنفکری، میدانی از به رسمیت شناسی دیگری را در دستور کار قرار دهیم.
اجازه ندهیم همه چیز به خط و نشان کشیدن‌های طرفین منازعه خونین منحصر شود.
@javadkashi

مطالب مرتبط

سعید مدنی / زندان دماوند

بی‌تردید تفاوتی ماهوی در دامنه و ابعاد خشونت علیه دانشجویان و دانشگاهیان حامی مردم غزه و طرفدار آتش‌بس در آمریکا با سرکوب دانشجویان در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» ایران در سال ۱۴۰۱ وجود دارد

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

مطالب پربازدید

مقاله