عباس امیرانتظام هم رفت. سخنگوی دولت بازرگان که در همان ماههای نخستین انقلاب قربانی کینه انقلابیونی شد که خواستند دولت تکنوکرات بازرگان را ساقط کنند و عنان کار را به روحانیون ناآشنا به رسم کشورداری بسپارند. به او اتهام جاسوسی زدند و او را به اعدام محکوم کردند. با رایزنی های بی وقفه بازرگان حکم اعدام او به حبس ابد تغییر یافت. بازرگان گفته بود دست من از قبر بیرون خواهد ماند، تا روزی که بیگناهی امیرانتظام به جهانیان اثبات بشود.
بی گناهی امیرانتظام نه در دادگاههای جمهوری اسلامی که در دادگاه وجدان عمومی ثابت شد. به خاطر مذاکرات محرمانه با آمریکایی ها که با اجازه نخست وزیر وقت صورت گرفته بود او را جاسوس خواندند اما چندسال پیش، گازیورسکی مورخ آمریکایی، مواردی از مذاکرات امیرانتظام و یزدی را با مقامات امریکایی افشا کرد و به سرسختی معاون نخست وزیر دولت موقت در دفاع از منافع ملی ایرانیان اذعان کرد.
تمام کسانی که از دیوار سفارت بالا رفتند به خاطر هزینه های این اقدام نابخردانه که در راستای حذف کامل و قطعی میانه روها از قدرت بود به ما بدهکارند اما بیشتر از همه به امیرانتظام بدهکارند. به غیر از چهره های معدودی که به دیدار او رفتند خیلی از آنها شهامت عذرخواهی از امیرانتظام را نداشتند. آنها با انتشار اسناد و جوسازی، زمینه را برای دادگاهی ناعادلانه علیه امیرانتظام فراهم کردند؛ دادگاهی که حتی می توانست به اعدام سخنگوی دولت موقت منجر شود.آنها حتی عبارت عباس عزیز که در نامه نگاری غربی ها امری متداول است نشانه ای از جاسوسی دانستند.
امیرانتظام مصدقی بزرگ بود که سالها رنج زندان را به جان خرید تا حقانیتش را ثابت کند. در برابر انبوه ظلم، آخ هم نگفت و در پیشگاه مردم و تاریخ سرافراز شد. اما سرافرازی بیشتر او زمانی بود که به عیادت محمدی گیلانی قاضی بیدادگاهش بر بستر بیماری شتافت تا درس رواداری و مقاومت بدون کینه ورزی را به همگان بدهد. امروز ایران بیشتر از هر چیز به روحیه امیرانتظام نیازمند است: مقاومت کن اما روادار باش. بر اصولت پای بفشار اما کینه نداشته باش. فراموش نکن اما ببخش و تا آخرین لحظه حیات برای تحقق حاکمیت ملی تلاش کن بدون چشمداشت به قدرت.
دردیدارهای معدودم با امیرانتظام او را عاری از هر گونه پیچیدگی ، عاشق ایران و مردمش یافتم. بدرود مرد بزرگ ، راوی رنج های سخت انقلاب.