حسن روحانی این روزها و به دنبال اعتراضات گسترده بازاریان تهران با پاک کردن صورت مساله و علی رغم اینکه در این عصر با وجود رسانه های مجازی گسترده یک سیاستمدار برای موضع گرفتن باید بسیار اهل حساب و کتاب باشد،شمشیر را از رو بست و خواهان مجازات شدید معترضان شد.حامیان دولت همواره سعی کرده اند از دولت پنهان سخن بگویند و ضرباتی را که آنان بر پیکره ی دولت مستقر می آورند. روحانی اما با هر بحرانی تمام سعیش را مصروف داشته تا اتفاقا وفاداری خود را به طریقی به همان دولت پنهان اثبات کند و خود را حافظ تمامیت وضع موجود بداند و به قیمت بد نامی تاریخی، شدیدترین مواضع را علیه کسانی بگیرد که سال گذشته با هزار آرزو و اضطراب توامان،در اعتماد به او به پای صندوق رای ریختند.شاید رای دهندگان به روحانی هرگز تصور نمی کردند نامزدی که از مردم می خواهد به پای صندوق رای بیایید و به کسانی که در 37 سال گذشته طرفدار زندان و شکنجه و اعدام بودند،نه بگویید،حالا خودش یکی از همان هایی شده که راه حل مساله را اعدام و خشونت می داند.آقای روحانی اما حق داشت در مقطع انتخابات چنان سخن بگوید و اینک چنین خط و نشان بکشد. چه که او با روحیات مردم ایران آشناست.او به چشم خویش دید که مردم ایران در یک لحظه ی تاریخی در دور نخست نامزدیش از یاد بردند که او سالها علیه فضای دموکراتیک و مضراتش صدها موضع گرفته بود.از خشونت های دهه 60 دفاع کرده بود.علیه دوم خرداد و اصلاح طلبان موضع گرفته بود.علیه فعالان سیاسی و جنبش مدنی طلب مواضع سرسختانه گرفته بود و در تیر 78 در جمع تندروهای انصار حزب ا… علیه دانشجویان مظلوم و آزادیخواه سخن گفته بود.روحانی حتی در خرداد 88 هم از لفظ فتنه گر درباره معترضان صحبت کرده بود اما با تمام این مواضع و پیشینه شاهین بخت در یک پیچ ناگهانی بر دوش او نشست و او خود را در یک قدمی ریاست جمهوری دید و این ویژگی شاید تنها منحصر به کشوری مثل ایران باشد که از ضعف حافظه ی تاریخی آن بسیار سخن رفته است و شگفتا که درباره روحانی شاهین بخت از گذشته ی متفاوت از امروزش بر دوشش فرود نیامد که از امروز همچون گذشته اش بر دوشش نشست.
حالا تصور کنید سیاستمداری با چنان گذشته ای تا به اکنونش حالا از منظر عده ای قیام کننده علیه چیزی باشد که روحانی در آن سهیم و شریک بود،آیا روحانی به تنهایی مقصر است و یا همه ی کسانی که به او نقشی دادند که حتی بازیگر خوبی هم برای این پیس نبود؟خرداد 92 را مجسم کنید.میر حسین موسوی و مهدی کروبی در حصرند و هاشمی رفسنجانی با ناباوری رد صلاحیت شده است.احمدی نژاد سابقا همراه هم وضعیت را به گونه ای در مؤلفه های سرافکندگی در افکنده و فقط کافی بود زیرکی چون حسن روحانی موقتا خاک بر تمام گفتارها و کردارهای خویش افشاند و خود را نماینده ی طبقه ی معترض بداند. بی آنکه عبای بلند اعتراض به قبای ناساز 35 سال گذشته ی سیاسیش رفوآید.او آمد و در هر کجای این سرزمین رفت شعار رفع حصر از سوی حامیان کروبی و موسوی بلند شد.حسن روحانی اما زیرک تر از آن بود که از نان حصر،آب رای نسازد و تمام قصه را به پیروزی خود در انتخابات معطوف نسازد.او پیام این مردم را به نیکی دریافت که او یک دولت زاپاسی است و اگر کلید حصر گشوده شود،اولین ناکارآمدی کلیدی که هویدا می شود کلید تدبیر اوست.
از همین رو در چهار سال نخست کوششی در جهت رفع حصر و دفاع از حقوق دیگر زندانیان بی گناه نکرداما هم زمان با دور دوم انتخابات ریاست جمهوری،حسن روحانی این بار با توجه به عمق نارضایتی ها و بی عملگی های دور نخست،تصمیم گرفت با تمام قوا در انتخابات ریاست جمهوری ظاهر شود.به نظر نگارنده روحانی به نوعی با هماهنگی پاره ای از اجزای فوقانی قدرت، چراغ سبز آن حرف های اپوزسیونی را گرفته بود.باری چه این تحلیل درست باشد و چه نادرست حسن روحانی این روزها نیازمند مراجعه به آرای عمومی برای افزایش مشروعیت خود نیست. آنچه که او بیش از همه نیازمند است، ترمیم مشروعیت او در هیات حاکمه است.از همین رو درست در لحظاتی که رای دهندگان به حسن روحانی متوقعند، او آشکارا در صف ملت بایستد،روحانی اما با ادبیاتی تند و حکومتی علیه معترضان سخن می گوید.حوادث دی ماه سال گذشته و اعتراض این روز بازاریان و دفاع عریان حسن روحانی از زور عریان علیه معترضان،علاوه بر اینکه نشان دهنده ی باورهای پیشینی و تغییر نیافته ی حسن روحانی است،بیش از همه ی المان سوگند وفای او به ساختار سیاسی کنونی است اما به نظر می رسد روحانی نه تنها موفق نشده تا به اکنون حمایت نهادهای حکومتی را به نفع خود بسیج کند،بلکه همه ی شواهد حکایت از بحران رو به تزاید رای دهندگان روحانی به او و اساسا ناکارآمدی رای در ایران است.