21 خرداد او از میان ما رفت. به قول خودش داشت (سیر را طی می کرد) که ناتمام ماند استبداد سیر را برید.
اما رفت شاید آن باب بگشا یا رفیقش می دانست که این تن باید زیاد از حد زجر وضع این مردم و جامعه را بکشد پس او را با خود برد.
او جان سخت روان بود بدون آرامش و لحظه ای توقف.
4 ساعت خواب برای او بس بود. می توانست صبح تبریز و عصراهواز و آخر شب تهران باشد،به راحتی چنین بود و خسته گی هم در تن نداشت.
سبکی نوشتاریش سناریو نویسی بود که به آن وارد بود دنیائی از اصطلاحات داشت که بر ذهن آدم می ریخت که بعد باید عادت کنی که منظورش چیست.نوشته هایش نیاز به ویرایش نداشت.مثلا می گفت فیلم پدر خوانده یک ثانیه اضافی ندارد.
فلانی سیرش را طی نکرده چرا به حنیف انتقادی خصوصی و خانوادگی می کند منظورش مقاله محمد قوچانی در برابر ازدواج حنیف نژاد بود.
می گفت رجوی سیرش را طی نکرده است برای همین چنین شد.این مشکل را بدیع زادگان گفته بود درباره رجوی.
منش را در کنار بینش و روش عمده کرد. اما برخلاف اقای عماد بهاور در منش منظور هدی مرام نبود. مرام امری شخصی بود اما منش از نظر هدی بسیارمهم بود. منش باید عمومی می شد پس به روش نیاز داشت. این منش قابل تعمیم به افراد بود. از نظر او جریان سیاسی اگر روشنفکری نباشد باید منش قابل تعمیم برای اعضا داشته باشد.
انتقاد را باور داشت اما می گفت هر انتقادی اگر در جایش نباشد بی اثر است پس به ژورنالیسم در کار تشکیلاتی چندان توجه نداشت. اما مخالف ژورنالیسم نبود.
امضا با هر کسی نمی کرد می گفت افراد باید سیر داشته باشند هر کس نمی تواند با فرد دیگری بدون سیر طی شده هم ردیف شود .معتقد بود مهندس سحابی نباید با هر فرد در میزگرد بشنیند چرا که باعث می شود هم فرد متوهم شود و هم گفتگوی غنی نشود. مهندس چنین فکری نداشت.
این نگاه وی تشکیلاتی و سازمانی بود به حقوق برابر شهروندی افراد ربطی نداشت.سحابی را چون جان می دانست اما در انتقاد به او هم ابا نداشت.
واژه نازل را به کار می برد . مانند بحث نازلی بود. این واژه نازل را برای نقد و سطح پائین بحث ها و رفتار های نادرست به کار می برد.
واژه بحث و رفتار دانشجوئی را هم به کار می برد در این موقع توجه او به بی تجربه گی بود نه نازل بودن بحث ،در این موقع می گفت بحث دانشجوئی است .
لوطی گری را باور داشت در این لوط گری کم نمی گذاشت. سختگیر بود به حدی که کلافه ات می کرد اما خیالت راحت بود که اگر هست مانند کوه است.
ناصر حجازی را به قلعه نوعی ترجیح می داد.
میان لوطی و لمپن فرق می گذاشت.عبدالله کرمی را اولی و شعبان بی مخ را دومی می دانست.
عاشق کشتی بود اما فوتبال را می دانست و تاجی بود.گارنیشای برزیلی و بعد پوشکاش مجاری را با امار و عدد بهترین بازیکنان تاریخ می دانست.
پهلوان حسن رزاز را می ستود که پهلوان پاتخت بود . تحقیقاتش در باره فوتبال و سینما و کشتی مثال زدنی بود به اوپروژه ها داده بودند همین پروژه ها را بازجوها مصداق جاسوسی می دانستند، آن هم برای هدی که با هر نوع خارجی مرزبندی پر رنگی داشت .
دوست داشت دوستش داشته باشند اما باج نمی داد محبتش گاه طرف مقابل را کلافه و گاه خجالت زده می کرد.
در زندان سپاه او دو روز در هفته روزه می گرفت افطارش را با لقمه ای که به هم سلولی می داد و نگهبان بند، باز می کرد. گاهی نگهبان به دلیل واهمه از مسولش از گرفتن لقمه پنیر ابا می کرد ،هدی اصرار می کرد. می گفتم بابا برایش دردسر درست نکن، اما او دوست داشت چنین کند.اهل سو استفاده نبود چیزی از آنان درخواست نمی کرد.
گوش هایش تیز بود شنوائی بالائی داشت بر عکس من که شنوائی معمولی هم ندارم. در درد دل ها نگهبانان شنیده بود یکی از آنان مشکل مالی دارد. به بهانه ای نشان از او گرفت بدون دانستن ان نگهبان مشکلش حل شد.
روحیه بابا شملی داشت این روحیه برایش دردسر ساز بود اگر ظلمی مدنی به دیگری می دید ساکت نمی شد مثلا چند باز دیدم موتورسواری که در پیاده رو می راند را دعوا کرد.
دنیای ورزش خوان بود موسیقی اعتزاضی دهه 40 . 50 را می دانست و گوش کرده بود.به حجاب تعصب داشت اما تحمیل نداشت.
عدالت برایش اصل دین بود. در میان پیامبران داوود را دوست داشت . محمد را دارای خلق عظیم می دانست اما می گفت که پیامبر در مورد ازدواج الگوی من نیست.
وفت شناسی عجیب داشت زودتر سر قرارمی آمد.
اصطلاح پاکار را به کار می برد چرا که هم به قولی چای می داد هم سخنرانی می کرد هم مدیر جلسه بود آرام قرارنداشت.
آشپزی بلد بود .خرید خانه اش عالی بود. قیمت ها را می دانست.
هر شماره تلفن را یک بار می گفتی به قول خودش با روش مخصوص حفظ می کرد دفترچه تلفن نداشت.با موبیل میانه نداشت.رانندگی بلد نبود.
تمام تهران را می شناخت و تمام غذاخوری های سنتی تجریش را می دانست.اگر روی فرم بود با همان چهره عبوس همه را شاد می کرد. اما همیشه شاد نبود.