پنل هفتم سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» با موضوع «امر اجتماعی» با مدیریت دکتر حسین راغفر برگزار شد. در این پنل آیدین ابراهیمی بحثی با عنوان «شریعتی به مثابه یک فرم اجتماعی» ارائه کرده و تاکید کرد که انقلاب شریعتی در واقع پیدا کردن فرمی از هستی اجتماعی ایرانیان بود که شالودهی طرحی را ریخت که رویدادهای نظری و عملی تاثیرگذاری را در جامعهی ایران رقم زد. دکتر محمدامین قانعیراد نیز سخنرانی خود را با عنوان «انقلاب، تحول جامعه و انحلال امر اجتماعی» ارائه کرد.
آیدین ابراهیمی: شریعتی به مثابه یک فرم اجتماعی
شریعتی در ایران همواره محل نزاع نمادینی از برخورد سنتهای فکری مختلف (آکادمیک و غیرآکادمیک) بوده است. در تمامی این برخوردها آنچه کمتر بدان پرداخته شده، خوانشی متنی به نام شریعتی و یافتن روشی است که او در برخورد با پدیدههای اجتماعی به کار برده است. میتوان از فرمی سخن گفت که فارغ از کارکردها و ریشههای اجتماعیاش، شریعتی را از دیگر روشنفکران ایرانی متمایز میسازد. تعریفی که زیمل از فرم ارائه میدهد، مبنای بررسی آثار شریعتی است. فرمها دارای منطق میدان درونبود و ابژکتیو هستند. فهم شیوهی بازتولیدشدهی هستی در نظام معنایی شریعتی جز با خوانش دقیق متن شریعتی میسر نیست. این فرم به مثابه یک واقعیت است و نه یک آرمان. واقعیتی که خود را در متن شریعتی به عنوان فرم تحلیلی پدیدهها نشان میدهد. پرهیز از کار تفسیری و هرمونتیکی در متن شریعتی به خاطر تفاوت عمیق گزارههای سنت اسلامی با الهیات مسیحی و همچنین خوانشهای سیاسی و هدفمندی است که ما را هر چه بیشتر از خود متن دور کرده و فرامتن و روایتهای پیشین و پسین را جایگزین خود متن میکند. همچنین بیانتهایی تاویل میتواند ما را به هذیانگویی و پریشان نویسیهای هیستریک برساند. به همین منظور انتخاب فرم در معنای زیملی آن برای مفهومسازی و کشف قواعد خودبنیاد درون متن انتخاب شده است. شریعتی فرمی است که با گزارههای نظاممند و غیرنظاممند خود نوع مواجهه با پدیدههای اجتماعی و نحوهی اندیشیدن و صورتبندی پدیدهها را به ما نشان میدهد. متن شریعتی فرمی است که با خود زندگی سروکار دارد و خود را از «گفتوگوهای تنهایی» تا «مذهب علیه مذهب» نشان میدهد. شریعتی در پروژه خلق فرم خود شاید شتابزده بود، اما انقلاب او در واقع پیدا کردن فرمی از هستی اجتماعی ایرانیان بود که شالودهی طرحی را ریخت که رویدادهای نظری و عملی تاثیرگذاری را در جامعهی ایران رقم زد.
محمدامین قانعیراد: انقلاب، تحول جامعه و انحلال امر اجتماعی
شریعتی برای بسیاری از ما نقش پدر فکری دارد. به این دلیل که پیش او تلمذ کردیم و خواندیم و از او اندیشیدن و نگاه نقادانه و عمق فکری را بر حسب ظرفیت زمانی سعی کردیم بیاموزیم. شریعتی شاید جزو اولین روشنفکرانی باشد که اندیشید. او با یک نگاه ترکیبی و نوآورانه به میراث فکری ایران و اسلام و جریانهای فکری جهان پرداخت و توانست سنتزهای بسیار قابل توجهی در زمینههای مختلف عرضه کند.
با این حال در رابطهی پدر و پسر همیشه میزانی از عصیان هست و شریعتی هم این انتظار را از فرزندان خود نه فقط فرزندان بیولوژیک، بلکه فرزاندان فکری نیز دارد که گفتوگوی نقادانهای را با او پیش ببرند.
بحث من امر اجتماعی است؛ شریعتی در الگویی که ارائه داد تا نصف کار به امر اجتماعی توجه کرد و البته تاحدی نیز از امر اجتماعی غفلت ورزید. اگر نوشریعتی بخواهد تحولی رقم زند باید بیشتر به امر اجتماعی توجه کند. منظور از امر اجتماعی روابط و مناسبات اجتماعی بالفعلی است که زندگی دستهجمعی ما را شکل میدهد. شرایط کنونی ما هم تا حدود زیادی استقرار در امر اجتماعی را میطلبد. نظر من این است که هم انقلابیون (طرفداران انقلاب اسلامی) و هم اپوزیسیون، امر اجتماعی را معلق کردند و به عبارتی خود این دو گروه معلق هستند و روی امر اجتماعی مستقر نشدند.
در سنت مبارزه سیاسی ما این قضیه وجود نداشته که امر اجتماعی را از امر سیاسی تفکیک کنیم و اگر مبارزهای انجام میدهیم، مبارزه در قلمرو امر سیاسی صورت میگیرد و نه لزوماً در قلمرو امر اجتماعی. در واقع چنین نبوده که برای امر اجتماعی استقلالی قائل باشیم. همیشه مبارزه کردن برای ما به معنای این بوده که کل افق زندگی اجتماعی در جنبههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را دگرگون کنیم و حتی در اعماق وجود افراد هم برویم و آن را هم دگرگون کنیم. انقلاب در سنت ما معانی عجیب و غریبی دارد. این نیست که صرفا دعوایی بر سر امر سیاسی باشد. در همهی سنتهای انقلاب مثل انقلاب فرانسه، انقلاب مرادف با تغییر امر اجتماعی است اما در مورد انقلاب ایران چنین نیست.
از نظر من شریعتی در مرحلهای که میخواهد آسیبشناسی انقلابی کند و توضیح دهد چرا انقلاب لازم است به امر اجتماعی توجه میکند. اما در مرحلهای که میخواهد استراتژی تغییر را برای جامعه بگوید، به امر اجتماعی توجه ندارد و استراتژی تغییر را در حوزهی انسانشناختی جستجو میکند. به عبارتی شریعتی مسئله را جامعهشناختی میبیند، اما هنگام راهحل به انسان ها توجه دارد.
شریعتی در خودسازی انقلابی سه وجهی کار و مبارزه و عبادت را مطرح میکند. عبادت رابطهی انسان با انسانهای اطراف را قطع میکند و شما را در پیوند با خدا قرار میدهد. به علاوه شریعتی نقشی برای آزادیبخشی کار قائل است. کار انواع اسارتهایی را که جامعه ایجاد میکند پس میزند. عبادت هم نقابهای انسان را پس میزند تا خود واقعی او تحقق پیدا کند. تصور میشود که بیماریای که روشنفکران با آن درگیر هستند با کار قابل رفع است. خودسازی انقلابی ناظر بر این است که از طرفی باید مبارزه کنی، از طرفی در عبادت غرق شوی و از طرفی در کار! پس خانواده چه میشود؟ زندگی چه میشود؟ انقلابیبودگی حالتی است که بر جامعه میرود و تمام میشود! اما کسانی هستند که شغلشان انقلابیگری است.
جامعهشناسی به انسان کمک میکند از خودبیگانگی را بشناسد؛ زندانهای انسان را به انسان نشان میدهد و حتی میگوید کجاها مقابل این زندانها مقاومت میشود. جامعهشناسی اما نمیتواند راه آزادی را به شما نشان دهد. از نظر شریعتی جامعهشناسی بیان راهحل نیست؛ بلکه فقط به شما میگوید که مسئله چیست. این نگاه 50 درصدی شریعتی به امر اجتماعی است. زمانی شریعتی به امر اجتماعی توجه میکند که میخواهد بگوید امر اجتماعی بد است و شما را از خود بیگانه میکند. اما موقع راهحل از انقلاب فکری و جوهری در جان ما سخن میگوید؛ راهحلها بیش از آنکه جامعهشناختی باشد، انسانشناختی، عرفانی، وجودی و … است؛ بازگشت به انسان و مفاهیمی مثل این را مطرح میکند. این تعارض، تعارض بین مشکلات و راهحلها، مسائلی است که ما باید در نوشریعتی از آن احتراز کنیم.
نمیتوانیم بگوییم مسئله جامعهشناختی است، اما راه حل باید در وجود و افکار ما رخ دهد. در حالی که بسیاری از راهحل میتواند از مطالعه جامعهشناختی به دست آید. الان بسیاری از روشنفکران نمیدانند که در کدام جامعه سیر میکنند. دعواهایی که در ذهنشان میگذرد، دعوای این سرزمین نیست. روی این سرزمین نایستادهاند.
باید بتوانیم نسبت به امر اجتماعی یک حس مراقبت پیدا کنیم؛ به این معنا که بگوییم چیزی داریم، باید مواظب آن باشیم و آن را بهبود ببخشیم. نسبت ما با امر اجتماعی باید نسبت مسئولیت باشد. در حالی که آن نگرش انقلاب ذهنی، مرادف فروپاشی است و از صفر شروع کردن و این تجربهایست که جامعهی ما اغلب داشته است.