فاجعه کشتار لاس وگاس: « تقدس اسلحه»

کشتار پریروز در لاس وگاس بی سابقه ترین کشتار در قرن بیستم کشور امریکا محسوب می شود– تا این ساعت 60 نفر کشته، و 527 نفر مجروح شده اند. قتل عام بوسیله شخصی به نام Stephen Paddock  در حین یک کنسرت موزیک صورت گرفت.

در لحظات اول، رسانه ها حدس داشتند که این یک تروریسم داعشی به سبک اروپا است. بر خلاف صانحه های شبیه به این در امریکا، عامل این فاجعه استیو پداک، هیچ جنبه غیر عادی و سابقه مشکوک در زندگی شخصی اش نداشت: مثل پرونده خلافکاری، افسردگی، ناراحتی روانی، کشش های سیاسی یا نژادی، یا خدمت در ارتش. این شخص باز نشسته 64 ساله، با درآمد بالا،( شغل اش حسابداری)، از طبقه متوسط، صاحب چندین خانه بود که آن ها را اجاره داده است. سئوالات مقامات این است که چرا استیو پداک به این عمل دست زد؟

در آن شب کذایی وقتی که نیروی پلیس به اطاق پداک در هتل رسید، جسد وی را یافتند که خودکشی کرده بود. ولی مهم اینکه در اطاق اش تعداد کثیری تجهیزات مثل دوربین نظامی و به تعداد 23 سلاح یافتند که اکثر آن ها تفنگ های سنگین اتوماتیک بود. در عین حال، مقامات در بازرسی منزل عامل این کشتار 19 سلاح و هزارها فشنگ یافتند. در امریکا دسترسی شهروندان معمولی به سلاح های سنگین خیلی راحت و آسوده است. به عبارت دیگر، جامعه امریکا مشگل اساسی و بسیار جدی با سلاح و اسلحه (در بین مردم) دارد. حداقل، سالی دو بار این چنین جنایت های تیراندازی به مردم صورت می گیرد. ولی لابی تولید کنندگان اسلحه که درآمد بالایی از فروش اسلحه دارند، مانع یک بحث عمومی در جامعه شده، و از مطرح شدن لایحه قوانینی که توزیع سلاح  بین مردم را روشمند نماید، با موفقیت جلوگیری می کنند.

ارقام و آمار رسمی دولت حاکی از آن  است که در کشور امریکا حدود 300 میلیون عدد سلاح در دست مردم موجود است. سالیانه 30 هزار نفر بوسیله این سلاح ها به هلاکت می رسند. درصد بالایی از این رقم خودکشی بوده، ولی بقیه آن قتل عمدی، و یا شلیک تصادفی و اتفاقی در منازل مردم است.  چند سال پیش قسمتی از بوروکراسی دولتی می خواست که مساله خطر سلاح در جامعه را مورد مطالعه قرار دهد، ولی کنگره آن دفتر را تهدید کرد که در صورت چنین اقدامی، بودجه آن دفتر را قطع خواهد کرد.

در فرهنگ و جامعه امریکا اسلحه (برای شهروندان) یک شأن منحصر به فردی پیدا کرده است. « روایت غالب» (بوسیله برنامه های پاپ و تلویزیون و تبلیغات) به مردم القا می کند که اسلحه جزیی از هویت تاریخی امریکا بوده، و این میراث حق طبیعی و خدا دادی شهروندان است که سلاح داشته باشند. القا می شود که دولت در هیچ موردی حق ندارد که این آزادی شهروندان را سلب کند.

در این روایت فرهنگی، سلاح به عنوان یک اوبژه و شئی دیده می شود– که  نیرومند، و از نظر معماری و طراحی زیباست Objet d’art. در این دید، بطور غیر مستقیم واقعیت وجودش از ذهن کمی دور می شود– واقعیت یک دستگاه که در یک ثانیه عمر کسی را می گیرد، یا فردی را ناقص می کند. بدین طریق اسلحه در جامعه امریکا یک فتیش شده و شئی واره عمل می کند. در جامعه افرادی که احساس ناتوانی کرده، فقط با تهیه یک سلاح، ناگهان احساس توانمندی می کنند، یعنی در این روایت، سلاح قدرت مردانگی را نیز القا می کند.

بعضی برای سرگرمی اسلحه خود را تمیز می کنند، روغن کاری می کنند، گویی که یک فندک گران قیمت است. ولی فندک عمر انسان را به خطر نمی اندازد. بعضی کلکسیون دارند، آقای Robert Mercer میلیاردری که در زمان انتخابات به دولد ترامپ کمک مالی فراوانی کرد، بزرگترین کلکسیون مسلسل را در منزل خود نگه دارد. طراح معروف لباس، آقای بیژن، امریکایی ایرانی تبار، یک تپانچه طلایی برای مشتریان سطح بالا طراحی کرده بود. دو هفته پیش در رقابت پیش انتخاباتی در حزب جمهوریخواه برای سناتور آلاباما یکی از آن دو کاندید Roy Moore در حین سخنرانی با غرور خاصی اسلحه ای را از جیب بیرون کشید و به مردم نشان می دهد.

در نمایشگاه های اسلحه، مردم می توانند که سلاح شبهه–اتوماتیک (مسلسل) هم تهیه کرده و بخرند. منتقدین قوانین کنونی می پرسند که چرا شهروندان باید بتوانند به سلاح پر زور نظامی دسترسی داشته باشند؟ برای حمل سلاح، شهروندان در ایالت نیویورک احتیاج به ثبت نام و مجوز دارند، ولی در اکثر ایالت های امریکا حتی چنین حداقل محدودیت ثبت نام نیز وجود نداشته، و فرد می تواند وارد مغازه شده و اسلحه بخرد.

چند سال گذشته نماینده یک انجمن پزشکان، به کمیته کنگره گفت که مجروحین و قربانیان سلاح معمولی را جراحان بهتر می توانند نجات دهند، ولی گلوله اسلحه پر قدرت نظامی صدمه جانی قطعی دارند.

متمم دوم قانون اساسی امریکا، سلاح را برای شهروندان مجاز می داند. ولی زمانی که این این الحاقی وضع شد، امریکا جامعه بسیار متفاوتی بود. درآن زمان امریکا یک جامعه کشاورزی با جمعیت بسیار کمی بود، تنش نظامی با انگلستان داشته، و مزارع دور افتاده از پلیس مرکزی دور بودند. اکنون امریکا نیازمند قوانین مناسب جامعه کنونی اش است.

از طرف بعضی نهاد های مدنی تلاش شده است که در مورد توزیع اسلحه در امریکا یک “بانک اطلاعاتی سراسری” ایجاد شود، ولی لابی اسلحه با نفوذ خود در کنگره از آن جلوگیری کرده است.

بعد از تیراندازی در یک مدرسه ابتدایی Sandy Hook در ایالت کنکتیکات که کودکانی را به هلاکت رساند، پرزیدنت اوباما لایحه (حداقل) نظارت بر فروش اسلحه را تهیه کرده و برای تصویب به کنگره فرستاد. آن لایحه حق سلاح را از شهروندان نمی گرفت، ولی قدرت تحقیق چند روزه در مورد سابقه خریدار را به نهاد دولتی می داد. کنگره آن لایحه را تصویب نکرد.

در بحث علم روان شناسی، به فرآیندی ارجاء می دهند به نام  Compartmentalization. به این معنی که دستگاه روانی انسان برای توجیه و دفاع از تناقضات رفتاری خود، ناخودآگاه به یک فرآیند “جداسازی” متوصل می شود. به عبارت دیگر، مغز افراد، ارتباط مسائلی که به هم مرتبط اند را نفی می کند، و ارتباط علت و معلول را نمی بیند. از نظر روانشناسی اجتماعی، “سیستم قدرت” با توانایی ایجاد سپهر غالب، فرآیند “جداسازی” را در بین الاذهان را ایجاد می نماید. بدین وسیله بخشی از جمعیت به خطر اسلحه در جامعه باور ندارند، و به این باور دارند که فقط افراد خلافکار مسئول تیراندازی ها هستند.

در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، در بین همه کاندیدها، لابی اسلحه (معروف به N.R.A.) از دونالد ترامپ حمایت کرده بود. در حادثه خونین لاس وگاس مدت زمان شلیک به مردم حدود یازده دقیقه بود، متخصصین به این نتیجه رسیدند که در هر ده ثانیه، سلاح های پداک 90 گلوله شلیک می کرد. قانون، National Firearms Act  از سال 1932 حاکم بوده، و آن قانون در سال 1986 بازنگری شد. منتقدین می گویند که در آن سال ها چنین سلاح های خطرناکی اصلا وجود نداشت. اکنون جامعه و کنگره امریکا به یک آچمز رسیده و اتومات شده، و به این مسائل نمی پرداخت، باید دید که آیا این بار، فاجعه هولناک لاس وگاس شرایط تغییر قوانین حمل سلاح را باز خواهد کرد؟

منبع: شرق

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله