حماسه هدی(صابر)

جان بر کف. پاشنه کشیده. سر قرار می آید. رفیق باب گشا است. بله می شود هزاران نقطه چین که اما خط نمی شد در واژه های مخصوص در ادبیات هدی دید.که طوفان واژگان با گیومه در نوشته هایش بر پا می کرد یا در سخنانش.

ادبیاتی که با رفتار و شخصیتش و هم وجودش بیان می شد به آن باور داشت اگر خلافی می گفت دچار عذاب وجدان می شد گاه سر خودش و دیگران داد می کشید چرا که می خواست یک دست باشد اما سخت و سفت و هم رونده همراه با رفتاری پهلوانانه خطای دیگران را ببخشد ولی فراموش نکند.

هدی با هزاران اصطلاح که هیجانی وحرکتی و انگیزه ای هم با معنا بود سخن می گفت فن سناریو نویسی را می دانست از کلمات کیمیائی و هم علی حاتمی الگو داشت اما ولی کلام مخصوص به خود داشت.

گذشته برایش طلائی و حال غیر قابل قبول و آینده باید تابناک باشد .

برای  پروراندن این   باور الگوهایش را پیرایش می کرد به تعبیر شریعتی تیپ ایده ال می ساخت که از چهره واقعی آن الگو فراتر می رفت به تعبیری او صادقانه به تغییر روایتی از  گذشته هم برای  ساختن اینده تابناک باور داشت با روحی که حماسی بود .

می شود گفت هدی پیام آور سرزمینی بود که  در آن انسان کمی مانده بود .

حال ن انسانی زیادی نبود مردی با معیار های سخت و گاه ذهنی که انگار دو دهه برای آن نوع مبارزه دیر آمده بود اما این همه داستان نیست عهدی ذهنی سرشار داشت وی دعوت مجاهدین خلق را هم در دهه 1360 پس زده بود این نشان می دهد که

چنین روحی و جان سخت روانی را اگر بداند که یکی از معبودهایش را رفیق تیمار دار(خدا) برده است چه خواهد کرد .هدی سه معبود داشت حنیف، مصدق و سحابی .

این سومی همان معبودی بود  که هدی را از آرمان های دور و دراز به زمین آورده بود همان معبودی که که اگر نبود شاید هدی هم مانند مجید تفرشی ها با جریانی که رفتارش قابل قبول نیست سال ها پیش رفته بود.

بلی این  معبود که عزت ایران شد خود آرمان گرائی بلند  پرواز در آرمان بود اما به تجربه در یافته بود تا در آرمان گرائی به ذهنیت کامل نلغزد.

همان معبودی که با آرمان انسانی نظریه توسعه متوازن را برای ایران به ارمغان آورده بود و امثال هدی ها را که چیزی نمی توانست جلو دار باشد در رفتار و کنش  پرهیزدار و هوشیار کرده بود یا کمک به هوشیاریش در رفتار سیاسی  کرده بود.

هدی آن معبود را عصاره موجود خانواده ملی –مذهبی و ملی و چپ مسلمان ایران می دانست حال این معبود رفته ،اما او از مهندس  دور است. وی دوست داشت کسی را هم عاشقش هم بود و این عشق گاه به جدل می کشید اما باز به سویش عاشقانه تر می آمد آن سان عاشقش بود که می خواست او را مراقبت ویژه کند اما این معبود از مراقبت ویژه چه فکری و هم عملی گریزان بود.اما برای هدی این گریزان بودن مهم نبود وی مهندس را می یافت. معبود هم باز گاه با داد و گاه خود با تماس هدی را می خواست. اگر چه همین عاشق در نقد معبود بس گستاخ هم می شد اما این  عاشقی  را  چاره نبود .

حال او رفته و عاشق در صحنه  نیست تا معبودش را نزد رفیق تیمار دار بدرقه بدون کم کاست  کند و پر پی پیمانه مراسم برگزار کند و چیزی را کم نگذارد.

هدی دوست داشت مسول بدرقه معبودش باشد بدون ذره ای عیب و نقص رفیق تیماردار(خدا) را  که در  گشوده بود  برای بدرقه مهندس به دیگر سومدیریت کند.  سحابی را با تمام آداب لازم تا دروازه دگر سوهمراهی کند تا  معبودش را به رفیق تیمار دار بسپارد.

می دانم او چه  کشید وقتی خبر مرگ مهندس را شنید زمانی که مهندس به کما رفت در حیاط زندان بعد از دو روز گفت مهندس دیگر برنمی گردد. این سخن از زبان او برایم عجیب بود من تا لحظه اخر امید داشتم که مهندس برگردد. مرگ او برایم فاجعه بود و هست من به 5 سال حضور او می اندیشیدم.

هدی انگار خودش را آماده می کرد. اما هدی چه کشید وقتی که خبر مرگ هاله را شنید نمی دانم از جزئیات از دفن مهندس چقدر آگاه شد در بلبشو و نامردی حمله و هتاکی  مغول وار که با جنازه مهندس  می کردند  یک لحظه با خود گفتم خوب است هدی نیست او با این قاحت و بی شرمی چه می کرد.

که در جریان بدرقه معبودش جنازه بدزدند ،دختر بکشند،مردم را بزنند،آمدن دوستان را از دهانه ورودی شهر ببندد ،صلوات برای مسخره جسد بفرستند،در جریان دفن به برخی  افراد حمله کنند و کتک بزنند  تا دیگران مرعوب شوند و آنچه وقاحت بود را انجام دهند. هدی با این وقاحت اصولگرایان چه می کرد؟ هدی با مرعوب شدن دوستان چه می کرد؟

آنان که هدی بعد از مرگ هاله را روایت می کنند از شورید گی و معقول بودنش روایت می کنند. پای برهنه بر زمین اسفالت داغ بند 350 نماز ظهر گذاشتن خود را تنبیه کردن است  و هم برای آرام شدن است.

سوختن جان  هدی از نامردی مدعی مردانگی است  ز پیمان شکنان که رسمشان پیمان شکنی است. هدی چگونه خود را باید ارام می کرد؟

او دنیایی از ایده خلاق  بود و برنامه جدیدی در فعالیت مدنی داشت .

از طرفی می شود، ایا  می شد  به این حد از وقاحت اعتراض نکرد؟ آنان که با مهندس بر سر خاک رفته بودند و هاله هم دفن کردند در کوران جهنمی از رفتار  مدعیان اصول گرایان بودند که عمق وقاحت را  که دیده بودند حس نمی کرند چون در معرض حادثه  بودند اما هدی که معبودش این چنین فجیع مورد هجوم قرار گرفته و هاله قربانی این ظلم شده بود باید کاری می کرد. اعتصاب غذا بدون در خواست .

اعتراض ،بله اعتراض بدون درخواست با رعایت اصول معین .

اعلام این که می خواهد بگوید که به نامردی و بی عهدی معترض است.

از سال 1384 به بعد هدی که می رفت در پیوند با تجربه مدنی میدان جدیدی از فداکاری را تجربه کند و تجربه ای از فعالیت مدنی و هم کار نظری را به جای بگذارد. او دنیایی از ایده و انگیزه برای آینده داشت.

با این وصف او تصمیم به کاری عقلانی اما اعتراضی گرفت چرا که با معبود او ناروا بد اخلاقی کرده بودند آن هم هنگام بدرقه مهندس به دیگر سو.

اما انگار تقدیر و روح حماسی می خواست مهری بر فاجعه مرگ مهندس و تراژدی هاله بزند که از تدبیر همه دیگران جلو تر افتاد باز دوست و دشمن دست به کاری شدند تا خواسته وناخواسته حماسه ای را رقم زنند.

او که عاشق خرداد حادثه بود این ماه برای او ماه ایران و ماه ملی مذهبی  ها بود که جان دادند و خون دادند و هزینه دادند برای ایران و مردم.

حال خودش هم باید در این ماه حماسه می شد . نامه ملی مذهبی ها به او نرسید تا اعتصاب بشکند. زندانبان به رسم بد قولی بدعهدی به تیمار او توجه نکرد . پس حماسه هدی خلق شد تا سه پرده خرداد را در سال 1390 کامل کند. فاجعه مرگ مهندس ،تراژدی مر گ هاله و حماسه هدی این سه پرده را کامل کرده و جلوی روی ما گذاشته است این سه پرده موج ها خواهد داشت .

این سه پرده از خود فراتر رفته و ثبت شده اند رفتار غیر انسانی حکومت هم این سه پرده را مظلوم و تاثیر گذار کرده است.

مطالب مرتبط

رضا خندان / زندان تهران بزرگ

به جرئت می توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است. آن ها مرز وحشی گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب دیدگان را نجات می دادند، حالا خود، هدف حمله ی نظامیان و مقامات شده بودند

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

لحظاتی را از نزدیک دیدیم که نفس کشیدن در میان آتش و دود و انفجار، خود به یک رویا تبدیل شده بود. زمانی که صدای جنگنده‌ها و بمب‌ها همچون کابوسی بی‌پایان بر سر ما فرود می‌آمد، زنده ماندن تنها آرزویی دست‌نیافتنی بود. هر لحظه ممکن بود صدای انفجاری دیگر، جان هر یک از ما را بگیرد

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

مطالب پربازدید

مقاله