تورج اتابکی در کتاب «فتادگان در گردباد»مینویسد، زمانی که پاکسازیهای قومیِ استالینی آغاز شد، ابتدا سراغ مهاجران رفتند، چون بیپناهترین گروه بودند. رؤسای حزب در جمهوریهای مختلف، برای نمایش اقتدار و اثبات وفاداریشان به حزب، شروع کردند به تهیه فهرستهای بلندبالای بازداشتیها و اعدامیها تا در رقابت داخلی از یکدیگر پیشی بگیرند.
با به حرکت درآمدن چرخه خشونت و بیرحمی، دایره حذفها بهتدریج گستردهتر شد و بدنه حزبی و دولتی نیز بیشازپیش با این روند همسو شدند. دولت، نهادیست که اگر به رویهای مبتنی بر بیقانونی و خشونت خو بگیرد، تغییر مسیر برایش دشوار میشود؛ بهویژه در شرایط بحرانی و جنگ، که جامعه در وضعیت خاموش، مضطرب و منفعل قرار دارد.
تجربه تاریخی به ما نشان میدهد، اگر دولت برای حل یک معضل به خشونت، بیقانونی و زیر پا گذاشتن کرامت انسانی متوسل شود، این روند بهمرور بسط مییابد و قربانیان بیشتری خواهد گرفت.
امروز نیز در سایه موجهای بیقاعدهی اخراج مهاجران افغان، همان الگوی آشنای تاریخ در حال تکرار است: حذفِ بیپناهترینها به نام امنیت یا نظم، با همراهی رسانهای و سکوت جامعه. اما حذف هر «دیگری» به دست ساختار قدرت، فقط آغاز یک روند است؛ روندی که دیر یا زود، دایرهاش گسترش مییابد و به بدنهی جامعه بازمیگردد. اگر جامعه در برابر بیقانونی علیه مهاجران ساکت بماند، فردا ممکن است همان سازوکار خشونت، گریبان شهرونداناش را نیز بگیرد. سرنوشت خاموشان، همیشه شبیه هم است.