در نامه دکتر ابراهیم یزدی به محمد جواد حجتی کرمانی عنوان شد:

عصر حكومت‌هاي تك نفره‌ي مادام‌العمري تمام شده

دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادی ایران طی نامه ای به محمد جواد حجتی کرمانی از وی خواسته است حقایق در مورد وضعیتی که اینک کشور بدان دچار شده را به عنوان اتمام حجتی به گوش رهبر جمهوری اسلامی برساند.

این مبارز پر سابقه ضمن ارائه گزارشی از آنچه بر وی در بازداشت های اخیر رفته ، این روند را با روند دادگاه نهضت ازادی و دبیرکل آن در رژیم سابق مقایسه کرده است.

سراسر نامه خود هشداری است در باره وضعیت خطیر کشور وضرورت تغییر حقیقی ( و ونه الزاما حقوقی ) در کشور و مسئولیتی که بر دوش رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد.

متن کامل نامه به این شرح است:

بسمه‌تعالي

برادر بزرگوار جناب آقاي محمد جواد حجتي كرماني

با سلام و با آرزوي توفيق جلب رضاي حق سبحانه و تعالي و خدمت به ايران و اسلام

يادداشت مورخه‌ي 11 آبان‌ماه 1390 جنابعالي چند روز پيش عز وصول بخشيد. از ابراز لطف و محبت‌هايتان صميمانه تشكر مي‌كنم. شما مرد موفقي بوده‌ايد و من برايتان آرزوي سلامتي و موفقيت‌هاي بيشتر را از خداوند خواهانم.

مقالات ارسالي را خواندم. مقاله‌ي ” سال 90 – دقيقه‌ي 90، آشتي ملي ” اگرچه بسيار جالب و اميدواركننده اما متاثركننده بود. اميدواركننده بود از اين جهت كه هنوز هم در اين مجموعه، صداي منطق، عقلانيت، عشق و لطافت به گوش مي‌رسد. هنوز هم كساني هستند كه حقايق را مي‌بينند و با درك مسووليت از امكانات استفاده مي‌كنند و حقايق را به گوش رهبر انقلاب مي‌رسانند. اين خود بروز و ظهور ” حجت ” است كه نگويند، ادعا نكنند، بهانه نياورند كه “نمیدانستم” كسي به ما نگفت. مي‌گويند بعضي نام‌ها از آسمان نازل مي‌شود. شما حجتي هستيد، نه نامتان كه منش شما، رفتار شما حجت است. خوشا به حالتان. اما نامه شما مرا متاثر كرد. تاثرم از باب آن چيزي است كه بر اين ملك و ملت مي‌‌گذرد و من يكي از شاهدان آن هستم. نامه‌ي شما تاريخ 11 آبان‌ را داشت، روزي كه به دادگاه رفته بودم. شعبه‌ي 15 دادگاه انقلاب اسلامي تهران به رياست آقاي صلواتي. دادگاهي غيرعلني با حضور رييس دادگاه، نماينده‌ي دادستان آقاي نوریانی هم كسوت شما و يك خانم جوان، منشي، دو وكيل من و من متهم. تاثر من از دو نكته بود. نكته‌ي اول را كه در دادگاه بيان كردم. دو كيفرخواست عليه من صادر شده است. كيفرخواست اول، اقدام عليه امنيت كشور. اما در طول مدت بازداشت نه سندي ارائه دادند كه من چه كار كرده‌ام كه آن‌ها آن را اقدام عليه امنيت تشخيص دادند و نه از من توضيحي خواستند. كيفرخواست دوم تشكيل و اداره‌ي جمعيت غيرقانوني و ضد امنيتي نهضت آزادي ايران. اما درباره‌ي كيفرخواست دوم به گردش‌كار توجه كنيد:

در ساعت سه بعد از نيمه‌شب، در عاشورا شب، يعني شام غريبان – 7 دي‌ماه 1388 – يك گروه هفت نفري به منزل ما ريختند. من تنها بودم. مرا بردند. منزل را زير و رو كردند. هرچه خواستند از اسناد و اوراق و پول بردند. شصت روز در سلول انفرادي در 209 اوين و سپس بيمارستان و عمل جراحي قلب باز و آزادي با وثيقه براي گذراندن دوران نقاهت. سپس در 9 مهر ماه 1389 كه براي شركت در ختم يك دختر جوان دوستي به اصفهان رفته بودم، به اتهام “شركت در نماز جمعه‌ي غيرقانوني” با طرز بسيار زننده‌اي بازداشت شدم و اين بار سه ماه در سلول انفرادي و سه ماه در خانه‌ي امن و سپس آزادي با وثيقه در 29 اسفند 1389. در تاريخ 14 خرداد 1390 كه روز تعطيل هم هست تلفني به شعبه‌ي 2 بازپرسي اوين احضار شدم. از من خواسته شد روز دوشنبه 16 خرداد به بازپرسي بروم. اما چون به علت مراجعه به پزشك معالجم، رفتن به دادسرا در آن روز ميسر نبود. به روز سه‌شنبه 17/3/1390 موكول شد. روز سه‌شنبه باز زنگ زدند و خواستند كه با كفيل بروم. اما چون پيدا و آماده كردن كفيل به آن سرعت ميسر نبود، قرار به روز چهارشنبه 18 خرداد موكول شد. در آن روز مراجعه كردم. بازپرس محترم، آقاي فراهاني نامه‌ي مورخ 17/3/90 توجه كنيد يك روز قبل از بازپرسي وزارت اطلاعات را به من داد كه بخوانم. در اين نامه كه كيفرخواست دوم بود. اتهام من تشكيل و اداره‌ي جمعيت نهضت آزادي ذكر شده بود. اين يعني 426 روز بعد از بازداشت در 7 دي‌ماه 1388 وزارت اطلاعات تازه متوجه شده است، يا تازه به هر دليلي خواسته‌اند اتهام نهضت را در پرونده اضافه كنند !! در حالي كه بعد از بازداشت اول در 7/10/88 در دو نوبت از من كتبي پرسيدند که آیامسئولیت بیانیه های نهضت آزادی رامی پذیرم؟ و جواب من مثبت بود. در کیفر خواست دوم ، به سه بیانیه نهضت آزادی استناد شده بود. اما در دوره اسارت، وقتی از من پرسیدند درباره‌‌ي اسناد نهضت نوشتم كه به شرط اثبات صدور آن‌ها از جانب نهضت مي‌پذيرم. اما آن‌ها تنها دو مورد را به من ارائه دادند و خواندم. يك مورد آن نامه‌اي بود به تاريخ 5/5/88 خطاب به آقاي هاشمي رفسنجاني. در بازجويي كتبي نوشتم كه اين نامه اصالت ندارد. در 5/5/88 اكثريت اعضاي دفتر سياسي زندان بودند ومانامه‌اي در ان تاريخ ننوشته‌ايم.اما آن‌ها اصرار داشتند آن را اصيل تلقي كنند. در كيفرخواست اين سند نيامده بود. اما سه سند ديگر بود كه هرگز آن‌ها را به من ارائه ندادند و از من توضيحات نخواستند. در دادگاه نماينده‌ي دادستان با درخواست من براي كپي اين سه بيانيه موافقت كرد اما قاضي اجازه نداد كپي داده شود. نه به من كپي دادند و نه درباره‌ي مطالب آن توضيح خواستند. به قاضي گفتم رويه‌ي قضايي اين است كه سند را به متهم ارائه می دهند و بعد از او مي‌خواهند كه اصالت آن را تاييد كند يا نكند. اگر تاييد كرد درباره مطالب آن بازجويي مي‌شود اما اين رويه انجام نشد.

بعد از بازداشت در 9/7/1389 چندين بار به بازداشت غيرقانوني‌ام كتباً اعتراض كردم و در نهايت بازپرس شعبه‌ي 4 آقاي حاج محمدي در سلول انفرادي بودم كه جواب كتبي ايشان را به رويت من رساندند. او اطلاع داده بود كه پرونده همراه كيفرخواست به دادگاه ارسال شده است. چند روز بعد روز دادگاه 16 آذر 88 تعيين و كتباً به منزل مسكوني ابلاغ شد. من سپس طي نامه‌اي درخواست كردم اولاً يك نسخه از كيفرخواست به من داده شود. ثانياً ترتيب ديدار و گفتگو با وكيلم را بدهند. وكيل آمد اما كيفرخواست را ندادند. وقتي كيفرخواست صادره به دادگاه ارسال مي‌شود يعني پرونده كامل است. مگر در اين فاصله جرم و خلاف جديدي كشف شود، كيفرخواست جديد صادر شود. اما عضويت و دبیركلي من در نهضت يك امر پوشيده نبود. دادگاه در 16 آذر تشكيل نشد. به روز 29 دي‌ماه به تعويق افتاد و سپس به 23 اسفند 89. اما وزارت اطلاعات در 17 خرداد89 تصميم مي‌گيرد كه فعاليت‌هاي مرا در نهضت جرم بداند و اعلام جرم كند و كيفرخواست دوم را صادر نمايد!!

در جلسه‌ي دادگاه خطاب به دادرس دادگاه و نماينده‌ي دادستان گفتم به هوش باشيد اين دومين محاكمه‌ي نهضت آزادي در طي 50 سال عمر فعاليت‌هايش مي‌باشد. در طي اين 50 سال، نهضت هم در دوران ستم‌شاهي و هم در جمهوري اسلامي ولايت فقيه، تحت فشار و سركوب بوده و هست. و اكنون هم محاكمه‌ي دوم. دادگاه اول نهضت در محكمه‌ي نظامي بود،اما دادگاه علني بود. خانواده‌ها و دوستان باوفا و باجرات شركت مي‌كردند. كيفرخواست را به متهمين مي‌دادند. در دوران زندان هيچ‌يك از متهمين در سلول‌هاي انفرادي، محروم از قلم، كاغذ، كتاب، هواخوري، تماس با خانواده نبودند. همه با هم بودند. كتاب مي‌خواندند و مي‌نوشتند و آثار گران‌قدري چون پرتوي از قرآن و سير تحول قرآن را پديد آوردند. دبيركل حزب نيز به 10 سال محكوم شد. اين محاكمه‌ي دوم است و من دومين دبيركل آن. با اين تفاوت كه نهضت آزادي در تاسيس نظام سلطنتي هيچ نقشي نداشت اما ما در تاسيس جمهوري اسلامي خود را سهيم مي‌دانيم و اگر نقش اصلي نداشتيم، نقش تعيين‌كننده داشته‌ايم. شما در اين جمهوري، نهضت را و دبيركل‌اش را در يك دادگاه غيرعلني با اين وضعيت محاكمه مي‌كنيد. اعضاي بازداشت شده‌ي نهضت، از جمله دبيركل، ماه‌ها در سلول‌هاي انفرادي بوده و هستند. به آن‌ها يادآور شدم، در بازجويي كتبي به عنوان اعتراص نوشتم كه بر طبق نظر رييس پيشين قوه‌ي قضاييه آقاي شاهرودي، يك مجتهد مسلم و منصوب مقام رهبري، سلول انفرادي مصداق شكنجه است. خصوصاً وقتي نه كتاب، نه قلم، نه كاغذ و نه حق تلفن به خانواده را نداشته باشيم و دو نورافكن قوي نصب شده بر سقف سلول و روشن در تمام 24 ساعت، مانع خواب شما بشود.

من نه از زندان مي‌ترسم و نه از مرگ، اما شما چه بخواهيد و چه نخواهيد، اين دو محاكمه‌ را با هم مقايسه مي‌كنند و جمهوري اسلامي در اين مقايسه زيان مي‌بيند. من به نظام جمهوري اسلامي راي داده‌ام و به راي خود وفادارم. شما با اين ظلم‌ها وستم‌ها، مقدمات سقوط نظام را فراهم مي‌كنيد. حيف است نكنيد! در لايحه‌ي دفاعيه‌ي خود در اولين جلسه‌ي دادگاه – در 11/8/90 – يعني همان روز كه شما يادداشت براي من نوشته‌ايد در رد صلاحيت دادگاه نوشتم كه كار شما ظلم است و پيامبر خدا فرمود: الملك يبقي مع الكفر و لا يبقي مع الظلم. شما براندازان آرام و خاموش اين نظام هستيد. اما اين همه‌ي داستان نيست. علاوه بر چند جمله‌ي بازجويي كتبي، بارها بازجويي شفاهي شدم، در اين بازجويي‌هاي شفاهي كساني كه خود را يار غار سعيد امامي مي دانستند و از او به عنوان يك قديس و يك شهيد نام مي‌بردند از من مي‌خواستند تا درباره‌ي نحوه‌ي هزينه‌ي وجوه شرعي كه از جانب آقاي خميني دريافت مي‌كردم توضيح بدهم. به آن‌ها گفتم: آقاي خميني هرگز از من نخواست و نپرسيد كه من چگونه آن وجوهات را هزينه مي‌كنم شما چه‌كاره هستيد كه مي‌پرسيد! وقتي به كارشناس پرونده نظر نيازي را درباره‌ي سعيد امامي گفتم، كه مامور موساد بوده است، به او فحش‌هاي ركيك داد. در بازجويي‌هاي شفاهي از من مي‌خواست كه بگويم به دستور كارتر به همراه آقاي خميني به پاريس رفته‌ام!! به تندي جواب دادم اين ادعاي پهلوي‌طلب‌هاست كه آمريكايي‌ها آقاي خميني را به پاريس بردند و شاه را ساقط كردند. مگر شما پهلوي‌طلب هستيد!! در بازجويي‌هاي كتبي و شفاهي از من خواستند تا درباره‌ي نقش خودم در اعدام تيمسار رحيمي بنويسم! نوشتم و گفتم اين‌ها سخنان و ادعاهاي سلطنت‌طلبان است، كه شما آن را تكرار مي‌كنيد!! من در اعدام رحيمي هيچ نقشي نداشتم، دستور مستقيم رهبر انقلاب بود. به قول عرب‌ها: يا للهول، اعدام تيمسار رحيمي و سفر من به پاريس چه ربطي به وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي دارد!!

جناب آقاي حجتي عزيز، قصد من از نوشتن اين نامه شرح ماجراهاي اين دوره‌ي زندان و خانه‌ي امن نيست. آن‌ها را به تفصيل نوشته‌ام و در جايي محفوظ است و در فرصتي ديگر براي شما خواهم فرستاد.

اما نكته‌ي دوم من براي شما اين است كه آقاي خميني در پاريس و در موارد متعدد گفتند كه در نظام جمهوري اسلامي، حتي ماركسيست‌ها هم حق ابراز نظر و فعاليت دارند. اكنون كار جمهوري اسلامي به جايي رسيده است كه فردي مثل من حق حيات ندارد، آرامش از من و خانواده‌ام به كلي سلب شده است. در اين سن وسال كه بيش از هر زمان نياز به آرامش داريم، من و همسرم را آزار مي‌دهند. اما من در اين سن وسال آزاد باشم يا در زندان، برايم فرقي نمي‌كند. طالب رضاي حق هستم. اگر با زندان رفتن من مشكلات آقايان حل مي‌شود، باشد، زنداني‌ام سازند.

اما نكته‌ي سوم – وزارت اطلاعات زيرمجموعه‌ي قوه‌ي مجريه است. اما در جريان بركناري آقاي مصلحي و بازگشت او به سر كار بر اثر مخالفت مقام رهبري با بركناري‌اش، اكنون هر آن‌چه در وزارت اطلاعات مي‌گذرد، به پاي مقام رهبري نوشته مي‌شود، هم در محضر الهي، و هم در محضر مردم ناظر و آگاه به مسائل. آن‌چه من اشاره كرده‌ام، رفتار با خود من بوده است اما شاهد رفتار ماموران اطلاعات با جوانان و زنان بوده‌ام. اين‌ها را براي شما نوشتم، تا بر شما حجت باشد و شما خود دانيد كه چگونه عمل كنيد.

نكته‌ي چهارم- من با يادداشت شما، “سال 90، دقيقه‌ي 90، آشتي ملي” موافقم. كاملاً موافقم. بارها گفته و نوشته‌ام كه با تغيير در ساختار حقوقي ( حذف اصل 110 ) موافق نيستم. مشكل تاريخي ايران با تغيير در ساختارهاي حقوقي حل نمي شود. رضا شاه و پسرش، ساختار حقوقي قانون اساسي را تغيير ندادند ( جز در مواردي خاص ). اما آن‌ها در عمل قانون را زير پا گذاشتند. مشكل ما ساختار حقيقي است. ما بايد فكري براي تغيير در ساختار حقيقي بكنيم. در طول عمر مشروطه، تنها در يك دوره بود كه پادشاه نتوانست هر كاري را كه مي‌خواهد انجام دهد و آن دوره‌ي 12 ساله از 1320 تا 1332 بود. نيروي مردمي طيف وسيعي از گروه‌هاي سياسي فعال و حاضر در صحنه بودند. شاه جرات نمي‌كرد قدمي فراتر از قانون بردارد. راه حل مشكل تاريخي ما، تغيير در ساختار حقيقي است. يعني همين كه شما پيشنهاد داده‌ايد. در سال 1381، كه بعد از درمان سرطانم به ايران برگشتم، نهضت طي بيانيه‌اي، با شرح و بسط فراوان، ضرورت وفاق ملي را مطرح ساخت. هر خيرخواه ملك و ملت همين را مي‌گويد و مي‌خواهد. با شما هم كاملاً موافقم كه كليد اين كار در دست مقام رهبري است. اين بر عهده‌ي شما و ياران و همراهان شماست كه ايشان را قانع كنيد كه براي نجات كشور و نظام بايد اين كار را انجام بدهند. به دليل آن‌چه در انتظار ماست و قابل پيش‌بيني، بسيار وحشتناك است. در روزهايي كه در خانه‌ي امن بودم و آقايان اطلاعاتي، پنج – شش نفر بعد از شام يا ناهار مي‌نشستند و از من مي‌خواستند كه نظرات سياسي‌ام را توضيح بدهم به آن‌ها گفتم كه من سال‌ها با برادران روحاني، هاشمي، مطهري، بهشتي و ….. محشور بوده‌ام و با هم همكاري مي‌كرديم. بهشتي و هاشمي و شبستري، غفوري، آيت الله خرازي، دكتراحمدی، بنابیو…ين‌ها همه وقتي آمريكا آمدند بر من وارد شدند. ما با همه دوست بوديم همكاري مي‌كرديم. بعد از انقلاب، حرف‌ها و مواضع متفاوت شنيديم. آقاي خميني هم از اين‌ها حمايت مي‌كردند و ما هم به قول هاشمي « نجيبانه كنار رفتيم ». اما من مي‌دانم هاشمي كيست؟ از كجا آمده، چه كار كرده و مي‌كند. اما نمي‌دانم احمدي‌نژاد كيست.ويك رييس جمهور يهودي تبار چگونه مي‌خواهد كار كند. برخلاف مسلمانان زرتشتي‌تبار، مسلمانان يهودي‌تبار كارنامه‌ي خوبي ندارند. وزارت اطلاعات كتابي دارد درباره‌ي رجال سياسي ايران، كه موسسه‌ي اطلاعات آن را چاپ كرده است. نقش سياست‌مداران يهودي‌تبار ايران را بخوانيد. من از مسلمانان يهودي‌تبار صدر اسلام سخن نمي‌گويم. از همين عصر و همين دوران خودمان صحبت مي‌كنم. اگر قرار باشد مسير تحولات و تغييرات به جايي برسد كه منجر به تغيير در ساختار حقوقي بشود در اين شرايط من آن را به ضرر ايران مي‌دانم. شما مي‌دانيد ما با اصل ولايت مطلقه‌ي فقيه موافق نيستيم در دي‌ماه 66 يا 67، كه آقاي خميني آن را مطرح كردند در واكنش به آن، طي بيانه‌اي اعتراض كرديم. آقاي خميني در نامه‌اي به آقاي خامنه‌اي در بهمن همان سال نوشتند كه بعضي‌ها ايراد گرفته‌اند، انتقاد كرده‌اند، اين خوب است، حتي اگر تخطئه هم كرده باشند خوب است و بايد استقبال كرد(نقل به مضمون). اما ما تابع قانون هستيم. به هر حال اين اصل در قانون اساسي آمده است، اما حذف آن كارساز نيست. ما با عملكردها و سياست‌ها مخالفيم، ما خواهان تغيير در ساختار حقيقي هستيم. شرايط كشور، چينش نيروها، مناسبات نيروها، شرايط بحراني خاورميانه و همسايگان، همه و همه به گونه‌اي است كه تغيير در ساختار حقوقي موجب بر هم خوردن نظم و تعادلي مي‌شود كه پيامد سرنوشت بسيار نامعلوم و نگران‌كننده براي كشورمان خواهد بود. اما ادامه‌ي وضعيت كنوني، سرانجام اين تغيير را بر كشور و نظام تحميل خواهد كرد. اما كليد اين كار در دست مقام رهبري است. در دقيقه‌ي 90 هستيم. بايد كاري كرد، قبل از آن كه از دست شما و مقام رهبري و من ديگر كاري بر نيايد. اما چه كساني بايد اين جام را به دست مقام رهبري بدهند. شما و تمامي كساني كه با شما هم‌سو و هم‌فكر هستند و با ايشان نزديك، اين وظيفه و تكليف تاريخي را بر عهده دارند. من نمي‌دانم شما آگاهانه و يا بر حسب ترادف، سال 90، دقيقه‌ي 90 را انتخاب كرده و به كار برده‌ايد. در مسابقات فوتبال دقيقه‌ي 90، يعني پايان و يا نزديك به پايان مسابقه. گاهي يك بازيكن خوب، در دقيقه‌ي 90، با يك گل نتيجه‌ي مسابقه را عوض مي‌كند. اگر آقاي خامنه‌اي پيشنهاد شما را نپذيرد و در دقيقه‌ي 90 مسير و نتيجه‌ي بازي را به نفع ملت و نظام عوض نكنند، آينده بسيار وحشتناك خواهد بود.

اما نكته‌ي آخر، شما در جايي گفته بوديد كه آقاي هاشمي جزاي رفتارش را با مهندس بازرگان در مجلس اول مي‌دهد. شما اين داستان را از من نشنيده‌ايد. به آقاي هاشمي در همان مجلس و به همان مناسبت گفتم آقاي هاشمي نكنيد! مار در آستين پرورش مي‌دهيد! گفت سرنخ دست خودم است. گفتم شما اشتباه مي‌كنيد. شما فرانكنشتاين مي‌سازيد و آن شما را نابود خواهد كرد. با تعجب پرسيد منظورت چيست؟ داستان فرانكنشتاين را به اختصار گفتم و به او توصيه كردم كه از داداش محمد بخواهد فيلم ويدئويي فرانكشتاين را برايش ببرد و ببيند. من نمي‌دانم شما اين داستان علمي تخيلي را ديده‌ايد يا خير؟ خلاصه‌اش اين است كه يك شيميست ( كيمياگر ) انگليسي به دنبال كشف ماده‌اي بود كه به يك مرد عادي بدهد و او به يك غول تبديل شود و سپس دارويي بدهد كه به حال عادي برگردد. او در اين كار خود موفق شد. دارويي ساخت كه به همراه مستخدم آزمايشگاه به بانك مي‌رفت و آن را به او مي‌داد و او مي‌خورد و به يك غول فرمان‌بر و مطيع ارباب تبديل مي‌شد و به دستور ارباب بانك را مي‌چاپيد، رقبا را مي‌كشت و هركار لازم بود انجام مي‌داد و سپس قرص دوم را مي‌داد و مي‌خورد و غول به شكل عادي بر مي‌گشت. اسكاتلنديارد مبهوت كه اين چه پديده‌اي است كه در وسط شهر لندن غولي پيدا مي‌شود و جنايت مي‌كند. دزدي و قتل و سپس ناپديد مي‌شود. كيمياگر توانست رقبا و حريفان را از سر راه بردارد. ثروت خوبي به چنگ آورد. اما در يك نوبت غول حاضر نشد قرص دوم را بخورد و به حال عادي برگردد. كيمياگر را كشت، آزمايشگاه را آتش زد و خود در ميان آتش سوخت.

آقاي هاشمي فرانكشتاين‌ها تربيت كرده است و حالا آن‌ها نافرماني مي‌كنند. در حضور مردم در خيابان به دخترش زشت‌ترين حرف‌ها را مي‌زنند اما او توان مقابله و برخورد را ندارد. اكنون آقاي خامنه‌اي اشتباه آقاي هاشمي را تكرار مي‌كند. فرانكنشتاين‌هاي خلق شده همه را نابود خواهند كرد و همه چيز را بر باد خواهند داد. فرانكنشتاين كيمياگر داستاني با جواسيس رنگارنگ مكار همه فن حريف سر و كار نداشت، اطراف فرانكنشتاين‌هاي كيمياگران كشورمان، انواع جاسوساني هستند كه يوسوس في صدور الناس مي‌كنند.

در دور اول كه احمدي‌نژاد انتخاب شد، در تحليل انتخابات، در يك بند به ” پروژه‌ي تنهاسازي رهبر” اشاره كرده بودم. در انتخابات اخير ( خرداد 88 ) در تحليل آن، كه در اعتماد ملي چاپ شد، نوشتم پروژه‌ي تنهاسازي رهبر كامل شد. اما ننوشتم كه ” علي مانده و حوضش ” و تاريخ مملو است از نمونه‌هايي كه در يك بزنگاه، سر ايشان را زير آب مي‌كنند. به خدا پناه مي‌برم از آن‌چه ممكن است اتفاق بيافتد. اكنون شما و دوستانتان از نزديكان ايشان افرادي نظير مهدوي كني، ناطق نوري، هاشمي، خاتمي، موسوي اردبيلي و ……. مي‌توانيد با ايشان صحبت كنيد. همين پيشنهاد خود شما، ايشان را قانع كنيد كه اگر انعطاف به خرج ندهند، اگر در دقيقه‌ي 90 اين بازي را انجام ندهند، كشورمان آسيب‌هاي فراوان خواهد ديد.

از طولاني شدن نامه‌ام پوزش مي‌طلبم. ناگزير اين داستان را مي‌گويم و ختم مي‌كنم: مي‌گويند پيامبري يا عارفي از خدا خواست كه به جناب عزراييل دستور دهد هر زمان نوبت سفر او رسيد، او را از قبل آگاه سازد. خداوند درخواستش را اجابت كرد و به عزراييل دستورات لازم را ابلاغ فرمود. روزي جناب عزراييل آمد و به آن شخص دستور سفر داد. او اعتراض كرد و گفت قرار ما با خدا اين بود كه از قبل به من خبر بدهي. جناب عزراييل گفت خبر دادم اما تو نگرفتي! گفت كي؟ گفت پدرت رفت خبر بود، مادرت رفت خبر بود، و … همه خبر بود. اما آن‌ها را نخواندي. حال جناب حجتي عزيز شاه رفت خبر بود. صدام آن را نگرفت. صدام رفت، مبارك و بن‌علي نگرفتند. بن‌علي و مبارك رفتند، قذافي گفت آن‌ها بلد نبودند من مي‌دانم چه‌كار كنم. قذافي رفت، اسد خبر را نمي‌پذيرد؟ علي صالح عبدالله و حاكم بحرين و ساير اميران خاورميانه نمي‌پذيرند كه وقت رحيل فرا رسيده است. عصر حكومت‌هاي تك نفره‌ي مادام‌العمري تمام شده است.

بله من با شما موافقم كه گاهي در دقيقه‌ي 90 مي‌شود سرنوشت بازي را عوض كرد. اما به شرطها و شروطها و اين بار بر دوش شما و امثال شماست. خداوند يار و نگهبان شما باد.

من آن‌چه شرط بلاغ است با تو مي‌گويم و خواه از سخنم پند گير، خواه ملال. زنده و سالم باشيد. ارادتمند.

ابراهيم يزدي 11/ آذر1390

 

 

 

مطالب مرتبط

ضیا نبوی

اگر قرار است در کشاکشِ این تراژدی هولناک، جبهه‌ای را انتخاب کنیم، بهتر آن است که آن سو، طرفِ زندگی باشد و ازینکه بواسطه یک چنین انتخابی چگونه داوری می‌شویم و مطابقِ گفتارهای زندگی‌ناباورِ موجود، در کدام دسته قرار می‌گیریم، پروایی نداشته باشیم. اگر آری گفتن به شیوه‌ی پوششی که می‌پسندیم ما را از نظر مدافعین وضعیت، در صفِ براندازان تعریف می‌کند، نهراسیم و اگر بواسطه‌ی آری گفتن به غریزه‌ی زیستن یا همدلی با هموطنانمان آسیب‌دیده‌ از جنگ در صف مدافعین نظام قرارمان می‌دهند، پروایی نداشته باشیم.

گزاره ای خطرناک برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان

همه می‌دانیم جنگی که اکنون درگرفته، محصول مشترک «نظم بین الملل نابرابر» و وحشی، از یک طرف و «ساختار غیردموکراتیک و فاسد داخلی» از سوی دیگر است.
«این جنگ ما نیست، جنگ جمهوری اسلامی با اسراییل است». خطر این گزاره برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان در شرایط کنونی، بسیار بیشتر از جنگنده های F35 است. این گزاره ایست که اسراییل، خیلی بیشتر از ادوات جنگی اش روی آن حساب باز کرده است و بال رسانه ای اش یعنی شبکه اینترنشنال بسیار عریان در حال القای آن است و بی پروا مردم را به شورش دعوت می کند. متاسفانه بستر چنین گزاره ی خطرناکی را با هزار آه و افسوس، فساد نظام سیاسی ایران مهیا کرده است.

در پی حمله اسرائیل به مناطق غیرنظامی

بنا بر گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های بین‌المللی همچون هدف اصلی حملات، ایجاد اختلال در زیرساخت‌های برنامه هسته‌ای ایران و ضربه به فرماندهان ارشد نظامی اعلام شد. با این حال، شواهد میدانی و گزارش‌های منابع داخلی ایران از تلفات گسترده میان شهروندان غیرنظامی حکایت دارد.

مطالب پربازدید

مقاله