خشکسالی و بلایی که بر سر روستاها آورده است

فاطمه کریمخان در گزارشی که برای ایسنا تهیه کرده است نشان داده است که  خشکسالی چه تاثیرات منفی بزرگی را بر روند زندگی در روستاها بر جای گذاشته است. در این گزارش علل خالی شدن روستاها از سکنه تشریح شده است.

متن کامل این گزارش به شرح زیر است:

10 صبح به وقت تابستانی و 9 صبح به وقت ساعت‌های جلوکشیده نشده در روستای کردستان،‌ هوا آنقدر گرم است که باید در به در دنبال سایه کوچکی برای پناه گرفتن باشید.

اینجا یکی از غربی‌ترین نقاط ایران است که مثل منطقه مرکزی،‌ جنوبی،‌ شرقی و شمال کشور سال‌هاست با خشکسالی درگیر است. مثل خیلی از روستاهای کشور، اینجا در کردستان هم زندگی روستایی در حال انحلال است و سال به سال تعداد خانوارهای روستایی کمتر می‌شود.

مردم این روستا می‌گویند «خشکسالی» یعنی چه یک هکتار زمین داشته باشی، چه 30 هکتار،‌ وقتی آب به زمین نمی‌رسد،‌ تراکتورهای 30، 40 ساله و کمباین و کارگر داشتن هم فایده ندارد. سهم آب کشاورزها کم و گران است،‌ کشت دیم هم که دهان را به ‌آسمان بازکردن است و یک سال خوب می‌شود و یک سال دیگر نه. قیمت تضمینی خرید محصولی که بیشتر گندم است هم کشاورزان را راضی نمی‌کند.

اینجا روزی مسیر عبور آب از میان روستا بوده
ولی به مرور آب کمتر و کمتر شده تا امسال که چیزی
جز بستر خشک رودخانه باقی نماند

می‌گویند: «آب آنقدر کم است که بیشتر از یک بار در سال نمی‌شود زمین‌ها را زیر کشت برد، تازه محصول ترسالی با خشک‌سالی فرق می‌کند؛ قیمتی هم که دولت می‌پردازد کافی نیست،‌ کشاورزی روی زمین سخت است،‌ درآمد هم کفاف زندگی را نمی‌دهد؛ چاره‌ای جز ساختن با این شرایط هم نداریم».

مرد سالخورده‌ای که من را به خانه‌اش دعوت کرده در مورد بی‌آبی در روستایشان می‌گوید: «بیشتر چاه‌هایی که تا چند سال پیش آب داشت، این روزها خشک شده و آن‌هایی را هم که دولت گفته غیرمجاز بوده‌اند، کور می‌کنند.»

طرح‌های دولت برای جلوگیری از مصرف بی‌رویه و بی‌ضابطه آب‌های زیرزمینی که به فاجعه نشست دشت‌های ایران منجر شده است،‌ این روز اعتراض روستاییان را به دنبال دارد،‌ اما این موضوع هم از نگاه مردم دور نمانده است که «حجم آب رودخانه‌ها در این سال‌ها مدام کمتر می‌شود، آب پشت سدها هم کمتر شده و نتیجه‌اش همین می‌شود‌ که سهم آب زمین‌های کشاورزی هر روز کمتر می‌شود.»

با همه این‌ها‌، تجربه‌های موفق سبز کردن زمین‌های خشک در دنیا وجود دارد. علم کشاورزی و مهندسی اصلا برای همین است که کشاورزی را راحت‌تر،‌ زمین‌ها را پر محصول‌تر و هدررفت منابعی از جمله آب را کمتر کند؛ پس چرا اینجا، کسی به سراغ شیوه‌های مدرن آبیاری زمین‌ها نمی‌رود؟

یکی از اهالی روستا،‌ این موضوع را تصحیح می‌کند: «این‌طور نیست که هیچ‌کس به سراغ این کارها نرفته باشد. در همین روستای 70 خانواری ما،‌ چند نفری هستند که زمین‌هایشان را آبیاری قطره‌ای می‌کنند،‌ اما این کارها هزینه می‌خواهد. باید پول استقرار وسایل آن را داشته باشیم و بتوانیم هزینه‌هایش را بپردازیم.»

اهالی روستا می‌گویند هنوز شش ماه هم از خالی شدن این خانه در
مرکز روستا و کوچ اهالی‌اش به شهر نگذشته که تبدیل به مخروبه شده است

با وجود اینکه دولت سال‌هاست اعتبار‌هایی برای بهسازی روستاها اختصاص می‌دهد و در قالب پرداخت وام به کشاورزان، آنها را تشویق می‌کند که به سمت شیوه‌های تازه‌تر کشاورزی حرکت کنند،‌ برخی مردم هنوز برای مراجعه نکردن به دفترهای وزارت کشاورزی و فراهم نکردن مقدمات استفاده از این تسهیلات دلایلی دارند.

یکی از کشاورزان دیگر که موهای سپیدش را به دقت زیر سربند کُردی‌اش پنهان کرده در این مورد می‌گوید: «این‌ها که جوان هستند یا بی‌چیز،‌ شاید بتوانند بروند در یک اتاقی در یک اداره‌ای سه ساعت هم بایستند و بعد هم 10 بار به آنها گفته شود که برو روز دیگر بیا،‌ اما یکی مثل ما این‌ها را تحمل نمی‌کند. خود شما هم که باشی تحمل نمی‌کنی. برخوردشان خوب نیست، طوری که آدم را بیزار می‌کند. اصلا چه کاری است آدم برود جایی و سبُک بشود،‌ بعد هم آیا پولی بدهند یا نه».

علاوه بر کشاورزی، برخی روستاهای کردستان با حرفه باغداری خود و خانواده‌شان را اداره می‌کنند. اما اینجا هم مثنوی شکایت‌ها و نارضایتی‌هاست. تغییرات جوی در سال‌های اخیر،‌ مدام ضررهای جبران‌ناپذیر به محصول هر سال باغ‌ها زده است. یکی از گردوکاران در یکی از این روستاها در این مورد می‌گوید: «سرمایه باغ، درخت است. سوای این که آب نیست، سرما هر سال سردرختی‌ها را می‌زد،‌ همین دو سال پیش طوری به درخت‌های گردو زد که ناچار شدیم نصف شاخه‌ها را ببریم. هیچ کاری هم نمی‌شود کرد که بتوان جلوی سرمازدگی درخت‌ها گرفت».

زندگی در روستا به غیر از شغل سخت کشاورزی و باغداری که با بحران کم‌آبی هم درگیر است،‌ مشکلات دیگری هم دارد. با اینکه بیشتر روستاهای کردستان امروز گازکشی شده و دسترسی به آب لوله‌کشی دارند، اما هنوز در مورد زیرساخت‌ها کمبودهایی وجود دارد. معماری روستاها بی‌نظم و قاعده و کاملاً غیر ایمن است. بعید است که کسی به این زودی فاجعه زلزله در ورزقان و ویرانی‌های عظیم به خاطر استفاده از مصالح ساختمانی غیراستاندارد و معماری غیراصولی را فراموش کرده باشد. این مشکل در کمین دیگر روستاهای ایران است که اغلب مصالح سنگین ساختمان‌سازی مثل سنگ و آجر را برای ساخت دیوارهای قطور به کار می‌گیرند و سقف‌ها را با تیر چوبی علم می‌کنند و روی همه‌چیز را با کاهگل می‌پوشانند.

اقلیم کردستان اجازه پرورش انواع محصولات باغی پیوندی را می‌دهد اما سرمای
اول بهار هر سال خسارت زیادی به کشاورزان می‌زند و شاخه درختان را خشک می‌کند؛
برای همین باغدارها اغلب نگران محصولتشان هستند

اغلب طویله‌های نگهداری حیوانات به فاصله خیلی کمی از خانه‌ها قرار دارد که هرچند باعث می‌شود مردم هر زمانی بتوانند از سلامت دام‌هایشان مطمئن شوند، اما دردسرهای بهداشتی هم به دنبال دارد.

یکی از جوان‌ترهای روستا در این مورد می‌گوید: «شاید بشود یک سوله استاندارد درست کرد که برای تمام دام‌های یک روستا جا داشته باشد و در آن هر کسی در قسمت خاصی دام‌هایش را نگه دارد. این‌طوری هم بازرسان بهداشت می‌توانند راحت‌تر کارشان را انجام دهند و هم دیگر به این شکلی که الان هست،‌ گوسفندهای مردم از وسط راه روستا رد نمی‌شوند. هزینه‌های دامداری هم کاهش پیدا می‌کند. اما هیچ‌کس نمی‌تواند روستایی‌ها را در این مورد راضی کند که راه‌های دیگری هم می‌تواند وجود داشته باشد. نه امکان و پول لازم برای این کارها وجود دارد و نه اطمینان از اینکه مردم روستا چنین چیزهایی را قبول می‌کنند».

از طرف دیگر، با وجود اینکه اکثر روستاهای منطقه این روزها به راه شوسه دسترسی دارند، اغلب دبیرستان ندارند و همین مسأله زمینه مهاجرت جوان‌ترها به شهرها را فراهم می‌کند. بیشترشان برای مشکلات ساده‌ای مثل در رفتگی استخوان هم باید راه شهرها را طی کنند و دسترسی مناسبی به امکانات بهداشتی و خدمات سلامتی ندارند.

همچنین، زیرساخت‌های مدرنی مثل مکانی برای جمع‌آوری و سامان‌دهی زباله هم در بیشتر روستاها وجود ندارد. با یک قدم زدن ساده در طول یک روستا می‌شود خانه‌های مخروبه‌ای را دید که بعد از مهاجرت ساکنانشان تبدیل به زباله‌دانی شده‌اند، هم ظاهر روستا را زشت کرده‌اند،‌ هم هوا و زمین را کثیف می‌کنند و منبع بیماری هستند.

درآمد پایین و نبود استانداردهای قابل قبول برای زندگی در روستاها،‌ از جمله مسائلی است که حیات کشاورزی را تهدید می‌کند و مردمی را که روی زمین‌های خودشان آقایی می‌کنند، به شهرها می‌کشاند تا گاهی مجبور به انجام کارهای سطح پایین و زندگی در مناطق حاشیه‌ای شهرها شوند. با همه این سختی‌ها،‌ بعضی از مردم هم هستند که بعد از تجربه مهاجرت به شهر، دوباره به روستا برگشته‌اند، اما امیدشان کجاست؟

در بیشتر روستاها سیستمی برای مدیریت زباله وجود ندارد و اهالی معمولا زباله‌ها را
گوشه‌ای جمع می‌کنند و چندوقت یک بار آن‌ها را آتش می‌زنند که منظره بوی بدی دارد

یکی از آنها،‌ دانشجوی سال آخر رشته کشاورزی است که مردم می‌گویند نوه خانِ روستا است. هرچند چیز زیادی از زمین‌های آبا و اجدادی‌اش باقی نمانده است،‌ با این حال از اینکه به روستا برگشته راضی است: «چند سالی در شهرهای مختلف کار کردم؛ نصب شومینه و برق‌کشی و کارهایی مثل این. پولی که درمی‌آوردم همیشه کمتر از کاری بود که می‌کردم و تازه پول خودم را هم با هزار منت می‌دادند. مدام باید در حال دویدن باشی و دستت هم به هیچ‌چیز بند نباشد. برای همین برگشتم و کنکور دادم که کشاورزی بخوانم و در روستا ماندگار شدم. اینجا هم وقت آزاد دارم که به کارهایی که دوست دارم برسم و هم می‌توانم درس بخوانم».

مهدی حالا برای خودش در زمینی که کمی با از روستا فاصله دارد، باغ نمونه درست کرده است: «زمینی که زیر کشت برده‌ام از یک هکتار کمتر است. برای اینکه باغداری به‌صرفه باشد، باید زمینش از پنج – شش هکتار بیشتر باشد. به هر حال تا وقتی که دانشجو هستم همین‌جا امتحان می‌کنم که چه چیزی در این منطقه بهتر عمل می‌آید‌. فعلا گردو و هلو انجیری دارم اما باید بیشتر وقت بگذارم و درخت مناسب را پیدا کنم».

می‌گوید به سختی می‌شود در مورد درآمد سالانه یک کشاورز اظهارنظر کرد: «اینجا مردم خیلی ساده زندگی می‌کنند. هیچ‌وقت دنبال این نیستند که مثلا حسابدار استخدام کنند یا درآمد و هزینه‌های سال را محاسبه کنند. برای همین نمی‌شود درست حساب کرد. خود این باعث می‌شود انگیزه کار کمتر شود. اما برای یک کار حسابی باید آدم به فکر نگه داشتن دخل و خرجش باشد و حساب کارگر و کود و هرس و چیزهای دیگر را داشته باشد».

او حالا با خوشحالی علمک‌های گاز را نشان می‌دهد: «درسم که تمام شود می‌توانم اینجا کنار باغ یک گلخانه اساسی راه بیندازم. هم محصول و سیفی بکارم و هم گل‌های زینتی پرورش بدهم و در کنار کشاورزی، کاری را که دوست دارم انجام داده باشم».

مهدی باغ نمونه‌اش را در حوالی زمین‌های پدری‌اش در روستا ساخته و امیدوار
است بتواند در آینده گلخانه و باغ نمونه‌اش را با استفاده از علم کشاورزی گسترش دهد

آدم‌هایی مثل مهدی‌ در روستاها زیاد نیستند. گشتی که در روستاها بزنید، می‌بینید که غلبه جمعیت، با آدم‌های میانسال و سالخورده است و زنان. پیرزنی که مردم می گویند یکی از قدیمی ترین ساکان یک روستای پلکانی در کردستان است،‌ می‌گویند: «جوان‌ها روستا را دوست ندارند. می‌خواهند توی شهرها زندگی کنند که راحت باشند‌؛ کشاورزی برایشان کار نیست».

سیاست‌های تمرکزگرا باعث شده است حتی علم کشاورزی هم بیشتر از آنکه در مناطق دورتر از مرکز برای توانا کردن مردم کم‌درآمد مورد استفاده قرار بگیرد،‌ در زمین‌های اطراف شهرهای بزرگ برای درآمد بیشتر شرکت‌های کشت و زرع، کاربرد داشته باشد. وقتی نه علم،‌ نه پول،‌ نه خدمات رفاهی قابل قبول و نه حتی امنیت روانی برای زندگی کردن در روستاها وجود نداشته باشد،‌ تعجبی ندارد که با دید تک‌عاملی به این سوال بزرگ که «چرا روستاها در حال انحلال هستند؟» نگاه کنیم و لب بگزیم که «ای داد و بیداد؛ زندگی رو به نابودی است!»

مطالب مرتبط

ضیا نبوی

اگر قرار است در کشاکشِ این تراژدی هولناک، جبهه‌ای را انتخاب کنیم، بهتر آن است که آن سو، طرفِ زندگی باشد و ازینکه بواسطه یک چنین انتخابی چگونه داوری می‌شویم و مطابقِ گفتارهای زندگی‌ناباورِ موجود، در کدام دسته قرار می‌گیریم، پروایی نداشته باشیم. اگر آری گفتن به شیوه‌ی پوششی که می‌پسندیم ما را از نظر مدافعین وضعیت، در صفِ براندازان تعریف می‌کند، نهراسیم و اگر بواسطه‌ی آری گفتن به غریزه‌ی زیستن یا همدلی با هموطنانمان آسیب‌دیده‌ از جنگ در صف مدافعین نظام قرارمان می‌دهند، پروایی نداشته باشیم.

گزاره ای خطرناک برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان

همه می‌دانیم جنگی که اکنون درگرفته، محصول مشترک «نظم بین الملل نابرابر» و وحشی، از یک طرف و «ساختار غیردموکراتیک و فاسد داخلی» از سوی دیگر است.
«این جنگ ما نیست، جنگ جمهوری اسلامی با اسراییل است». خطر این گزاره برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان در شرایط کنونی، بسیار بیشتر از جنگنده های F35 است. این گزاره ایست که اسراییل، خیلی بیشتر از ادوات جنگی اش روی آن حساب باز کرده است و بال رسانه ای اش یعنی شبکه اینترنشنال بسیار عریان در حال القای آن است و بی پروا مردم را به شورش دعوت می کند. متاسفانه بستر چنین گزاره ی خطرناکی را با هزار آه و افسوس، فساد نظام سیاسی ایران مهیا کرده است.

در پی حمله اسرائیل به مناطق غیرنظامی

بنا بر گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های بین‌المللی همچون هدف اصلی حملات، ایجاد اختلال در زیرساخت‌های برنامه هسته‌ای ایران و ضربه به فرماندهان ارشد نظامی اعلام شد. با این حال، شواهد میدانی و گزارش‌های منابع داخلی ایران از تلفات گسترده میان شهروندان غیرنظامی حکایت دارد.

مطالب پربازدید

مقاله