ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران در گفت و گو با رادیو عصر جدید در رابطه با سخنان اخیر هاشمی رفسنجانی در باره رهبری شورایی گفته است:وقتی ایشان پیشنهاد می کند رهبری شورایی بشود، یعنی اعتراف می کند که این شیوه رهبری شکست خورده است که اعتراف بسیار مهمی است. وی در جای دیگری از این گفت و گو اظهار می دارد: سپاهی را فرض کنید که طرف او یک شورا است، خودکامه تر می شود و می گوید تا این شورا بخواهد تصمیم بگیرد ما کار خود را کرده ایم، همانطور که این آقای رهبر را در مقابل عمل انجام شده، قرار می دهند، آن شورا را راحت تر می توانند در مقابل عمل انجام شده، قرار دهند. امری که باید اتفاق بیافتد اینست که ولایت مطلقه فقیه منحل شود و حاکمیت یا ولایت جمهور مردم برقرار بشود.
فشرده ای از این گفت و گو در زیر آمده است:
عصر جدید: اخیرا آقای هاشمی رفسنجانی درباره شورای رهبری صحبتهایی کرده اند، علت این اظهارات چیست؟
بنی صدر: آقای هاشمی رفسنجانی قبلا هم درباره شورایی کردن رهبری صحبت کرده بود، از اتفاق، دفعات پیش هم که این صحبت را کرده بود، صحبت بیماری آقای خامنه ای هم بود، اینبار هم این صحبت پیش آمد و حتی در خارج از کشور شایعه مرگ اقای خامنه ای هم مطرح شد زیرا دو سه هفته ای بود که خود را نشان نمی داد. اما اصل ماجرا اینست که وقتی ایشان پیشنهاد می کند رهبری شورایی بشود، یعنی اعتراف می کند که این شیوه رهبری شکست خورده است که اعتراف بسیار مهمی است. این شکست دلائل عینی دارد، لازم نیست خودمان را جای آقای رفسنجانی بگذاریم تا ببینیم دلایل شکست این شیوه رهبری همه کاره، تک نفره و غیر مسئول چیست، تا بگوییم او چرا به این نتیجه رسیده است. از انتخابات 88 به بعد را که در نظر بگیرید، آقای خامنه ای تقلب بزرگ کرد و آقای احمدی نژاد را رئیس جمهور کرد، جنبش بزرگ مردم را با آن سبوعیت سرکوب کرد و در نماز جمعه گفت افکار رئیس جمهور از افکار هاشمی رفسنجانی به من نزدیکتر است، بعد هم به قم رفت و به مراجع اطمینان داد که از اقای احمدی نژاد کاملا مطمئن است ولی احمدی نژاد یکباره در برابر او ایستاد و حتی 10 روز هم قهر کرد، آقای احمدی نژاد هم همین تازگی گفته است که مصالح نمی گذارد، بگوید چه کسانی این بلا را بر سر اقتصاد ایران اورده است، پس این انتخاب آقای خامنه ای غلط بوده است، با آدمی که آنطور به او اطمینان داشت چنین رابطه ای پیدا کرده است، همکارانش هم منحرفین خطاب می شوند و هر روز هم بین طرفین نزاع هست، این کار خامنه ای یک دلیل بیکفایتی ایشان و نادرست بودن این شیوه مرکز قدرت شدن و اختیار مطلق داشتن است. اگر بخواهم بی کفایتی های این آدم را شماره کنم، از حساب به در می رود! رفسنجانی با وضعیت انزوایی که دارد، هر مجالی پیدا می کند برای گفتن این سخنان استفاده می کند.
از جهت مردمی که به اظهارات رفسنجانی نگاه بکنیم، وقتی میگوید که رهبری شورایی بشود، میخواهد بگوید که مردم ایران از این ولایت فقیه(مطلقه و غیر مطلقه اش) به تنگ آمده اند، اگر ما قبل از اینکه دیر بشود، فکری نکنیم، ولایت مطلقه فقیه که برباد میرود هیچ، همه با هم می سوزیم. ایشان میبیند مردم از ولایت مطلقه فقیه بیزار هستند، در خود رژیم هم بسیاری ناراضی هستند، اینور و آنور را با هم سبک سنگین میکند و معدل میگیرد و میگوید چیزی بگویم که هم آنهایی که در رژیم هستند از حفظ رژیم مطمئن شوند و هم مردم بگویند، دیگر یکنفر نیست که هر کاری می خواهد بکند و در درون رژیم نیز وضعیت کنونی تعدیل می شود، مثلا در انتخابات ریاست جمهوری، خامنه ای هرکس را که می خواست از صندوق بیرون می آورد، ولی اگر شورائی شود، احتمالا می شود به مردم وعده داد که هرکسی(البته پس از تصویب شورای نگهبان) که شما به او رای دهید انتخاب می شود و آن روحیه اصلاح طلبی قانع می شود و آنرا، راه حل خوبی می داند، اما مسئله همین جاست، مردم ایران هوشیار باشید زیرا این یک فریب است، به این دلیل که با فرض اینکه رهبری شورایی شود و حتی قبل از مرگ آقای خامنه ای، خود این آقا بگوید، به این نتیجه رسیده ام که رهبری باید شورایی شود و یک شورای رهبری سه نفره یا پنج نفره را تشکیل دادند، در استبداد از این نوع، چون هر کارمند و هر آدم مسلح خود را صاحب همان ولایت مطلقه می داند که آقای رهبر دارد و بکار می برد، نگران است که سلسله مراتب یقه او را نگیرد اما هنگامی که رهبری شورایی شود، اولین چیزی که به ذهنش می رسد، اینست که رژیم انضباطش را از دست داده است و هرکس هرکار خواست، می تواند بکند و دستمان بازتر است، با آن اختیارات مطلقه و دست باز، ببینید چه خواهد کرد! این اشکال اول است.
اشکال دوم: آیا آن شورا باید این اختیارات را بکار ببرد یا خیر؟ یعنی بطور مثال می خواهد اختیارات ولی امر را به رئیس جمهور و هیئت وزیران منتقل کند پس بعد از آن، این شورا دیگر به کاری نمی آید مگر برای اینکه اگر آنها خواستند اختیارات را زیادی به کار ببرند، آنرا پس بگیرد، اما آن حکومت و رئیس جمهوری که این اختیارات به او تفویض می شود مطلق العنان می شود، هرچند که مردم به او رای داده باشند، اما قدرت، قدرت است. همین آقای احمدی نژاد را ببینید، روزهای اول که فکر می کرد چون آقای خامنه ای او را آورده، هرکار بخواهد می تواند بکند، چه بلایی بر سر اقتصاد ایران آورد، چه تصفیه ای در دستگاه اداری کرد، بعد از انتخابات 88 مردمی که آن اجتماع عظیم را کرده بودند، خار و خاشاک نخواند؟ پس گیر این مسئله با شورا حل نمی شود، بلکه خرابتر می شود، چون دولت حقوقمدار نیست و قدرتمدار است و رابطه ها در خود دولت بر اساس میزان تمرکز قدرت تنظیم می شود و نه براساس اینکه این مسئول دارای این اختیارات است و این وظایف و مسئولیت را در برابر مردم دارد، همچین چیزی نیست، اولا در برابر مردم هیچ مسئولیتی ندارند، همه در برابر رهبر مسئولند و اگر شورای رهبری شود همه در برابر این شورا مسئول می شوند و نه در برابر مردم. ثانیا در این رابطه، قدرتمداری سر جای خود می ماند و آن تالی فاسدها را دارد. سپاهی را فرض کنید که طرف او یک شورا است، خودکامه تر می شود و می گوید تا این شورا بخواهد تصمیم بگیرد ما کار خود را کرده ایم، همانطور که این آقای رهبر را در مقابل عمل انجام شده، قرار می دهند، آن شورا را راحت تر می توانند در مقابل عمل انجام شده، قرار دهند. امری که باید اتفاق بیافتد اینست که ولایت مطلقه فقیه باید منحل شود و حاکمیت یا ولایت جمهور مردم برقرار بشود، هر ایرانی شهروند بگردد و صاحب حق رهبری کشور خویش بگردد.