نامه محمد داوری از زندان به مادرش:

آنها مرا اسیر و تو را پریشان کردند، حالا آنها پریشانند و من و تو آزاد

محمد داوری، روزنامه نگار، سردبیر سایت سحام نیوز و معلم دربند که سه سال است در زندان اوین دوران محکومیت خود را می گذراند در نامه ای به مادر خود نوشته است سپاس که سه سال صبوری کردی و خم به ابرو نیاوردی و کمر خم نکردی.

به گزارش کلمه، محمد داوری در نامه خود که در آستانه سالگرد بازداشت خود نگاشته آورده است: پس از سه سال به نظر می رسد می دانند محمد داورری یک معلم و خبرنگار بوده و «آموختن» و «آموزاندن» تمام زندگیش بوده است. در واقع هر دو شغل او معلمی بوده است و شاگردی، و در مدرسه بزرگ ایران با خود عهدی عاشقانه بسته است. عهدی که عاقلانه بودن را هم رمز پیروزی دانسته و خود را با کاروان عاشقان و عاقلان سبز همراه نمود.

این جانباز دوران دفاع مقدس پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت شد. دستگیری او پس از نامه ای بود که مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان پیرامون آزار زندانیان سیاسی در بازداشتگاه کهریزک نوشت. او بعد از انتشار این نامه بازداشت شد و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت تا علیه مهدی کروبی در صدا و سبمای جمهوری اسلامی، اقرار کند.

مهدی کروبی در آن روزها طی نامه‌ای به دادستان تهران، مسئولیت تمام اسناد و فیلم‌هایی را که به عنوان مستندات وجود شکنجه و تجاوز جنسی در زندان‌های ایران ارائه کرده بود بر عهده گرفت و محمد داوری را تنها فیلمبردار مصاحبه‌ها عنوان کرد و گفت او هیج نقش دیگری در این ماجرا نداشته است. با این حال محمد داوری به ۵ سال حبس محکوم شد.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

مادرم سپاس، سپاس که سه سال صبوری کردی و خم به ابرو نیاوردی و کمر خم نکردی.

مادر مهربانم، سپاس که همیشه بر من لبخند زدی و سه سال از سرچشمه مهرت سیرابم کردی.

مادر بزرگم، سپاس که بزرگی کردی و برای یک بار هم در طول این سه سال التماس نکردی.

مادر فهیم من، درک متقابل در این سه سال ایمانم را تقویت نمود و این تو بودی که معجزه کردی.

مادر باوفایم، سه سال گذشت و تنهایم نگذاشتی و با نگاهت همیشه من را همراهی نمودی.

مادر سپاس، آری از ۱۷ شهریور سال ۸۸ تاکنون سه سال می گذرد از روزی که این خبر رسانه ای شد: «دفتر مهدی کروبی و حزب اعتماد ملی پلمپ و محمد داوری بازداشت شد.»

بسیاری پس از شنیدن این خبر از پلمپ شدن دفتر آقای کروبی و حزب اعتماد ملی تعجب نکردند چراکه غیر منتظره نبود و پرسشی هم نداشتند که چرا؟ چون می دانستند در کشور چه می گذرد اما عده ای یک پرسش داشتند که این «محمد داوری» کیست؟

حالا پس از سه سال به نظر می رسد بسیاری پاسخ این پرسش را گرفتند و می دانند او یک معلم و خبرنگار بوده و «آموختن» و «آموزاندن» تمام زندگیش بوده است. در واقع هر دو شغل او معلمی بوده است و شاگردی، و در مدرسه بزرگ ایران با خود عهدی عاشقانه بسته است. عهدی که عاقلانه بودن را هم رمز پیروزی دانسته و خود را با کاروان عاشقان و عاقلان سبز همراه نمود.

مادرم، تو نگران بودی و نخستین روزهای بی خبری از من را به سختی سپری کردی. آنها مرا اسیر و ترا پریشان کردند اما حالا آنها پریشانند و من و تو آزاد و امیدوار.

مادرم، آنها تصور می کردند دیوارهای زندان فاصله می اندازد ولی نمی دانستند که دیدارهای زندان چه فصلی می گشاید.

مادرم، تو می دانستی مغرورم. سر خم نخواهم کرد اما آنها نمی دانستند که من و تو می دانیم و در کنار سرو قامتان، سبز و استوار می مانیم.

آری مادرم سپاس.

سپاس که به ایمانم به راه آزادی ایمان داری و یک بار در این سه سال تردیدی به خود راه ندادی. تو که رنج راه طولانی را برای دیدنم به جان خریدی می دانستی که من نیز باید راه پر رنجی را بپیمایم تا این راه طولانی به پایان رسد و تو همیشه به رفتن تشویقم کردی و به رسیدن امیدوارم نمودی.

مادرم سپاس، سپاس که راضی نشدی برای رضایت تو سرخم کنم و التماس نکردی و نگذاشتی التماس کنم و می دانی و می دانم چقدر آنها در حسرت این التماس ها مانده اند و چقدر حقیرند آن نوکران و بیچارگان.

مادرم، می دانم می بخشی همه آنها را و می دانم بخشش نمی خواهی از هیچ کدام از آنها چون تو بزرگی آنقدر بزرگ که آنها کوچکند.

مادرم، برق نگاه تو، حتی از پشت شیشه های کابین دیدار حکایت از غرور و افتخار داشت و تو هربار که به دیدنم می آمدی خاطرات پر افتخاری را از همراهان سبزمان به من هدیه می کردی و من پر می شدم از خاطرات زیبا و زیبایی های خاطره ها.

تو می گفتی تنها نیستم و تنها نخواهیم ماند، از وفاداری دوستان می گفتی و از محبت هم بندیانم که از بند آزاد شده بودند و حالا گرفتار بند همراهی بودند، و چقدر این بند آن بندها را محکم تر نموده است و چه عهدی بستیم همه باهم.

مادرم سپاس

سپاس برای همه چیز و برای همیشه

فرزندت و فرزند ایران

مطالب مرتبط

ضیا نبوی

اگر قرار است در کشاکشِ این تراژدی هولناک، جبهه‌ای را انتخاب کنیم، بهتر آن است که آن سو، طرفِ زندگی باشد و ازینکه بواسطه یک چنین انتخابی چگونه داوری می‌شویم و مطابقِ گفتارهای زندگی‌ناباورِ موجود، در کدام دسته قرار می‌گیریم، پروایی نداشته باشیم. اگر آری گفتن به شیوه‌ی پوششی که می‌پسندیم ما را از نظر مدافعین وضعیت، در صفِ براندازان تعریف می‌کند، نهراسیم و اگر بواسطه‌ی آری گفتن به غریزه‌ی زیستن یا همدلی با هموطنانمان آسیب‌دیده‌ از جنگ در صف مدافعین نظام قرارمان می‌دهند، پروایی نداشته باشیم.

گزاره ای خطرناک برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان

همه می‌دانیم جنگی که اکنون درگرفته، محصول مشترک «نظم بین الملل نابرابر» و وحشی، از یک طرف و «ساختار غیردموکراتیک و فاسد داخلی» از سوی دیگر است.
«این جنگ ما نیست، جنگ جمهوری اسلامی با اسراییل است». خطر این گزاره برای ایران و‌ همه‌ی ما ایرانیان در شرایط کنونی، بسیار بیشتر از جنگنده های F35 است. این گزاره ایست که اسراییل، خیلی بیشتر از ادوات جنگی اش روی آن حساب باز کرده است و بال رسانه ای اش یعنی شبکه اینترنشنال بسیار عریان در حال القای آن است و بی پروا مردم را به شورش دعوت می کند. متاسفانه بستر چنین گزاره ی خطرناکی را با هزار آه و افسوس، فساد نظام سیاسی ایران مهیا کرده است.

در پی حمله اسرائیل به مناطق غیرنظامی

بنا بر گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های بین‌المللی همچون هدف اصلی حملات، ایجاد اختلال در زیرساخت‌های برنامه هسته‌ای ایران و ضربه به فرماندهان ارشد نظامی اعلام شد. با این حال، شواهد میدانی و گزارش‌های منابع داخلی ایران از تلفات گسترده میان شهروندان غیرنظامی حکایت دارد.

مطالب پربازدید

مقاله