مهندس عباس امیر انتظام سمبل ایستادگی در برابر جریانی ضد ملی است که خطر آن برای ایرانیان، هر روز که می گذرد، بیشتر می شود. ناآگاهی و جهل در پوشش باورهای قطعی، چیزی ساخت که اکنون نتایج آن، تمامیت ایران را به خطر انداخته است. عباس امیرانتظام در دادگاهی محکوم شد که گردانندگان آن تصور می کردند آمدن عبارت “Dear” در ابتدای نامه های دیپلماتیک، به معنی دوستی صمیمانه و پنهانی با طرف مقابل است و گفتگوهای دیپلماتیک را “جاسوسی” می دانستند! میزان ناآگاهی حیرت انگیز تصمیم گیرندگان اصلی جمهوری اسلامی در دهه آغازین انقلاب را، از همین حکم ناعادلانه می توان دریافت. جرم جدیدی ساخته شده بود به نام “سفره دل باز کردن برای بیگانگان”، و عباس امیرانتظام عمری را به همین اتهام در زندان گذراند. البته فاجعه ناآگاهی و خشم و باورهای نادرست، هزاران قربانی دیگر هم گرفت. اما امیر انتظام ماند تا آیینه ای بر این فاجعه جهل و ناکارآمدی چندین ساله باشد.
از طرفی دیگر، عباس امیرانتظام که حاضر به ترک ایران نبود، با وجود تباهی سالهای عمرش که کینه ورزان جاهل به باد داده بودند، در دایره کینه و انتقام قرار نگرفت. از این جهت او می تواند به الگویی برای نسل جدید سیاسی ایران نیز تبدیل شود.
سایت ملی-مذهبی برای بزرگداشت عمری تلاش خستگی ناپذیر مهندس امیرانتظام، ویژه نامه ای کوچک تدارک دیده است که گرچه برای یادآوری مجاهدات و زحمات او کافی نیست، اما می تواند، قدمی کوچک برای شروع کار باشد.
مردی که زندگی اش مدافع اوست!
(حسن یوسفی اشکوری)
راستی معیار سنجش راستی و ناراستی یک انسان در زندگی چیست؟ افکار و آرمانها؟ ادعاها؟ عملکرد و رفتار؟ شهادت و گواهی دیگران؟ واقعیت این است که همه اینها هر یک به سهم خود معیاری برای سنجش صداقت و عدم صداقت یک فرد و یا یک گروه و جمعیت شمرده می شوند، اما، به گمانم، معیار اصلی تشخیص راستی و ناراستی یک فرد «زندگی» اوست که البته تمام آنها را زیر پوشش خود می گیرد. …
(ادامه مطلب)
عباس امیرانتظام، شعله ای که امید ملت ایران بود
(کورش زعیم)
آرزوی من این بود که این مرد در یک تحول میهن پرستانه رییس جمهوری ایران شود، و ما بتوانیم خرابی های سه دهه جمهوری اسلامی که ما را بیش یک سده به عقب برده بود، با سرعت جبران کنیم و دروغ و فساد و بیسوادی و خیانت را از بدنه حاکمیت بزداییم. ولی بتدریج نشانه های رنج و محدودیت و محرومیت و فشارهای دهها سال زندان، در تندرستی امیرانتظام آشکار می شد …
(ادامه مطلب)
امیر انتظام ،نه ماندلا
(تقی رحمانی)
اما داستان امیر انتظام داستان انتظار است. از امیرکبیری که در حمام فین کاشان به خاطر اصلاح گری کشته شد تا به امروز٬ توسعه سیاسی درایران کامیاب نبوده است. اگر چه این راه توسعه٬ خوش نام فراوان داشته است. که امیر انتظام هم یکی از آنان است. مناسبات این بخش از جغرافیای سیاسی جهان٬ بس پیچیده و گره خورده است. روایط فرهنگی و اقتصادی واجتماعی بس دشوار تر از افریقای نژادی است. پس در نتیجه این دشواری بس ، اینجا داستانی متفاوت تر از ماندلا و مسئله نژادی دارد. …
(ادامه مطلب)
یک عمر در پی حقیقت
(مهدی امین زاده)
پس از آن نیز امیر انتظام اگر چه حتی امکان خروج از کشور برایش فراهم شد اما در ایران ماند تا رسالت خویش را کامل کند او در همه این سالها از هیچ اقدامی برای مبارزه با استبداد و پیگیری مطالبات دموکراتیک خودداری نکرد. او همواره به صراحت مخالفت خود با حکومت دینی را ابراز کرد و از حقوق بشر و دموکراسی و صلح سخن گفت اما آنچه که او را از بسیاری از مبارزین متمایز میکند دوراندیشی و گذشت ایشان و روح بلند این مرد است. …
(ادامه مطلب)
امیرانتظام؛ از ایستادن تا بخشیدن
(مجتبی نجفی)
زمانی که در قامت یک تکنوکرات به عشق خدمت به ایران در دولت بازرگان نقش می آفریند، زمانی که به اتهام جاسوسی و خیانت به بند کشیده می شود، زمانی که در بند برای حفظ اصولش و اعلام وفاداری به وطنش ایستادگی می کند، زمانی که تلاش می کند در بیرون از زندان یاور حرکت آزادیخواهانه مردم ایران باشد، اما مهم تر ین حلقه اینجاست: جایی که امیر انتظام افسار کینه و دشمنی را به دست می گیرد و اسب سرکش کین ورزی را رام می کند و با عیادتش از قاضی خود به جامعه اش این پیام را می دهد: کینه جز نفرت نمی آورد، با دشمنی، دشمنی می روید، با خشونت صلح به دست نمی آید و مهم تر از همه به خاطر فرزندان و آیندگانت؛ نه اینکه فراموش کن، اما گذشت کن. شاید این بخشیدن مهم تر از ایستادن بر اصول باشد و شاید کین زدایی و بخشیدن از اصول امیرانتظام باشد. …
(ادامه مطلب)
امیرانتظام، تلنگری برای ما
(امیر رضا امیربختیار)
ﺻﺪاﻱ ﺭﻧجور ﺭاﺩﻣﺮﺩﻱ اﺯ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻣﻮﺷﻲ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ اﻳﺮان، ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺳﻲ و ﺷﺶ ﺳﺎﻝ اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﺟﺰ ﻧﺎم، ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﻳﺎﺩ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ اش ﮔﻮﻳﻲ ﭼﻴﺰﻱ اﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ. ﺻﺪاﻳﻲ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺭﻭﺡ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﺮاﺙ ﮔﺮاﻧﺒﻬﺎﻳﻴﺴﺖ ﺑﺮاﻱ ﻧﺴﻞ ﻣﺎ. …
(ادامه مطلب)
امیر انتظام قربانی همه آزادگان وطن و طرفداران جدائی نهاد دین از نهاد دولت شد!
(عبدالعلی بازرگان)
از قضا این ضعیف ترین حلقه ظاهری، به لطف خدا به قوی ترین حلقه تبدیل شد و سهمگین ترین فشارها را، با انواع بیماری ها در این سه دهه تحمل کرد. این قلم که در سال های ۱۳۶۹ تا ۷۱ مدتی افتخار همجواری در بندهای کناری امیرانتظام در اوین و چند باری نیز در روزهای ملاقات توفیق دیدار ایشان را داشته است، داستان هائی از شجاعت و مقاومت ایشان از زبان جوانانی که خود در زیر شکنجه ها سخت آبدیده شده بودند می شنیدم که با شگفتی از این مرد که الگوی مقاومت زندانیان شده بود یاد می کردند.در روزگاری که جلاد اوین جولان میداد وجان جوانان را می گرفت و کسی جرات نداشت به رویش نگاه کند ، فقط امیرانتظام بود که چندبار جنایاتش را جلوی زندانیان به چالش گرفت و به آینده اش هشدار داد.. …
(ادامه مطلب)
داستان مذاکره امیرانتظام با استمپل
(مصاحبه صدرحاج سیدجوادی با روزنامه میهن)
و بعد، از روزی می گوید که بازرگان برای ادای شهادت در دادگاه امیرانتظام حاضر می شود و بعد از دادگاه از دکتر یدالله سحابی و صدرحاج سیدجوادی نیز می خواهد تا به نفع او شهادت دهند:« فردای آن روز من و دکتر سحابی برای ادای شهادت به دادگاه رفتیم. سحابی که هیچگاه در زندگی سیاسی اش دروغ نگفته قطعا حاضر نمی شود که شهادت دروغ بدهد.امیرانتظام این مذاکرات را برای نفع شخصی خود انجام نداده بود و بنابراین من ایمان داشتم و دارم که چنین اتهامی بر او وارد نیست.» …
(ادامه مطلب)
دفاع تمام قد مهندس بازرگان از امیرانتظام
بسیاری از افشاگری های دانشجویان دروغ است
مهندس بازرگان در پایان، بار دیگر ضمن اعتراض به نحوه انعکاس افشاگرى هاى دانشجویان از طریق رادیو تلویزیون گفت: من قبلاً هم در نامه اى که به رادیوتلویزیون نوشتم ضمن اعتراضى گفته بودم که شما با این عملتان برخلاف اصول قضایى، اسلامى، ادارى و همه چیز گام برمى دارید و این درست نیست که صفحه تلویزیون را اختصاص دهید به ننگین ترین اتهامات علیه اشخاص، بدون آنکه آنطرف را خواسته باشید که حاضر شوند و از خود دفاع کنند. شما با این کارتان با حیثیت و شرف افراد بازى مى کنید و متأسفانه رادیوتلویزیون هم به این کار ادامه مى دهد. …
(ادامه مطلب)
نامه امیرانتظام به صدر حاج سیدجوادی در بازداشتگاه
مرا به عنوان قربانى «معبد سفارت امریکا» انتخاب کرده اند
خدایا به چه کسى بایستى متوسل شوم که لااقل به حرفم گوش دهد؟چرا سعى نمی شود که من امام یا احمدآقا را ببینم؟ چرا به آیت اللَّه مرعشى وگلپایگانى و سایرین متوسل نمى شوید؟ آیا در انتظار این نشسته اید که یک روز خبرمرگ، آن هم مرگ توأم با شک مرا به اطلاع شما برسانند؟ من مى دانم که تلاش مى کنید ولى کافى نیست. براى رسانیدن صداى حق ومظلومیت من نباید حدى قائل شوید. من احساس تنهایى و بى کسى عجیبى مى کنم و نمى توانم بفهمم که چطور ممکن است رهبران کشور که رهبران مذهبى هم هستند گوش به نداى یک مظلوم که در دوران حکومت آنها به ناحق دارد قربانى می شود،ندهند. چطور ممکن است کسى ادعاى رهبرى اسلام را داشته باشد و از شنیدن حرف حق و صداى یک مظلوم سرباز زند. اینها با همه آنچه که من در باره مذهب و رهبران آن شنیده ام تطبیق نمى نماید. و مرا دچار سرگیجه عجیبى کرده است. …
(ادامه مطلب)